#
#

بیوگرافی: گییرمو آریاگا

18 ساعت پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


گییرمو آریاگا، نویسنده، فیلمنامه‌نویس، رمان‌نویس و کارگردان مکزیکی از جمله چهره‌هایی است که در دهه‌های اخیر سینمای جهان را تکان داده و با روایت‌های چندپاره، شخصیت‌های زخمی و ساختارهای غیرخطی‌اش، تأثیر عمیقی بر سینمای مدرن گذاشته است. برای شناخت او باید از همان شهری آغاز کرد که روح آثارش را ساخته است: مکزیکوسیتی؛ شهری که آریاگا در 13 مارس 1958 در آن به دنیا آمد و کودکی‌اش با خیابان‌های شلوغ، بی‌عدالتی اجتماعی، خشونت روزمره و همزیستی طبقات مختلف گره خورده است. او بارها گفته که نمی‌خواهد مکزیک را در آثارش رمانتیک کند و بیشتر به واقعیت بی‌پرده‌ای علاقه دارد که هر روز در کوچه‌ها و محله‌ها جریان دارد. همین مواجهه‌ی زودهنگام با تضادها باعث شد که بعدها در رمان‌ها و فیلم‌نامه‌هایش، آدم‌هایی را خلق کند که درگیر جبرهای اجتماعی و زخم‌های پنهان‌اند.
آریاگا از نوجوانی شور شدیدی برای نوشتن داشت، اما مسیر زندگی‌اش مستقیماً به سمت ادبیات نرفت. او سال‌ها ورزش می‌کرد و حتی قصد داشت در رشته‌ی بسکتبال و راگبی پیشرفت حرفه‌ای داشته باشد. ورزش‌های خشن مثل راگبی برای او فقط فعالیت‌های فیزیکی نبودند؛ او بارها گفته که آن خشونت کنترل‌شده و اضطراب مسابقه بعدها الهام‌بخش فهم او از انسان و دنیای بی‌رحم شد. در همین دوران بود که یک حادثه‌ی خشونت‌بار خیابانی، جایی که یک باند خلافکار به او و دوستش حمله کرد، تأثیر شگرفی بر او گذاشت. این تجربه، که تا مرگ فاصله‌ی کوتاهی داشت، سال‌ها بعد در شخصیت‌پردازی‌های او و در بازنمایی اضطراب، تهدید و شکنندگی انسان دربرابر سرنوشت نمود یافت.


در دانشگاه ابتدا مدیریت شهری و سپس ارتباطات و روزنامه‌نگاری خواند. آریاگا ابتدا تصور می‌کرد روزنامه‌نگاری راهی است برای بیان دغدغه‌هایش، اما خیلی زود فهمید که زبان ژورنالیستی برای بیان پیچیدگی‌های روانی و اخلاقی مورد علاقه‌اش کافی نیست. او در همین سال‌ها نوشتن داستان کوتاه را جدی‌تر دنبال کرد و معلمانی داشت که تأکید می‌کردند نوشته‌هایش ریتم سینمایی دارد؛ مسئله‌ای که خودش هنوز نمی‌دانست یعنی چه، اما بعدها تبدیل به امضای روایی او شد. دانشگاه همچنین محیطی بود برای شناخت ادبیات جهان؛ از فاکنر و همینگوی تا بوکور و ادبیات آمریکای لاتین. او تحت تأثیر این نویسندگان آموخت که چگونه می‌توان لایه‌های پنهان شخصیت‌ها را از دل سکوت و اعمال آن‌ها بیرون کشید.
سرنوشت این نویسنده با آشنایی با آلخاندرو گونزالس ایناریتو تغییر کرد. یکی از اثربخش‌ترین همکاری‌های قرن بیست‌ویکم در حوزه‌ی‌ فیلم‌نامه و کارگردانی. ایناریتو تحت تأثیر روایت‌های پیچیده و شخصیت‌های به‌شدت انسانی آریاگا قرار گرفت و نتیجه‌ی این همکاری فیلم «عشق‌های سگی» در سال 2000 بود. فیلمی که نه‌تنها سینمای مکزیک، بلکه سینمای جهان را تحت تأثیر قرار داد. روایت سه‌گانه‌ای، پراکنده در زمان که با یک تصادف به هم وصل می‌شود. الگویی که بعدهای تبدیل به سبک آریاگا شد. در این فیلم، آریاگا نشان داد که چگونه می‌توان با بحران، تصادف، خشونت و تقدیر، انسان‌ها را به هم متصل کرد و تصویری بزرگ‌تر از جامعه ارائه داد. فیلم نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان شد و تحسین جهانی به همراه داشت.
همکاری‌ای که بعدها با «21 گرم» و «بابل» ادامه یافت.


شخصیت آریاگا در زندگی واقعی شباهت زیادی به شخصیت‌های آثارش دارد: جدی، پرشور، حساس نسبت به حقیقت و گاهی تندخو. او بارها گفته که خشم به او کمک کرده جهان را درک کند و حتی گفته که «خشونت یک زبان است و باید آن را شناخت تا بتوان آن را مهار کرد.» درعین‌حال، او پدری خانوادگی است و همیشه از نقش خانواده در آرام‌ کردن ذهن آشفته‌اش سخن می‌گوید. آریاگا همچنین عاشق طبیعت است؛ این عشق به طبیعت را در سفرهای پرشماری که به شمال مکزیک، بیابان‌ها و جنگل‌ها انجام داده می‌توان دید. او معتقد است بیابان مکزیک یکی از بزرگ‌ترین الهام‌بخش‌های ذهن اوست: محیطی خشن، زیبا و پر از زندگی پنهان، درست مثل شخصیت‌های او.
در سال‌های اخیر، رسانه‌ها بارها از او پرسیده‌اند که چرا همچنان به روایت‌های غیرخطی وفادار است؟ پاسخ او همیشه روشن بوده: «زندگی خطی نیست. خاطرات ما همزمان وجود دارند. درد گذشته می‌تواند همین حالا تپش داشته باشد. زمان در ذهن ما نمی‌گذرد، بلکه می‌چرخد.» این نگاه فلسفی به زمان، آریاگا را از بسیاری از نویسندگان معاصر متمایز می‌کند.

بوی خوش عشق

بوی خوش عشق

نگاه
افزودن به سبد خرید 295,000 تومان


قسمتی از کتاب «بوی خوش عشق» نوشته‌ی گییرمو آریاگا:
ناتالیو پرسید: «قهوه می‌خورید؟» و درواقع خطابش به کس خاصی نبود.
خوستینو و رامون گفتند نه. اولیا که از بس راه رفته بود نا نداشت، و از صبح تا حالا هم چیزی نخورده بود، گفت می‌خورد. کلوتیده آراندا بلند شد قهوه درست کند. اشک‌هایش را پاک کرد و به طرف اجاق رفت. یک ظرف سفالی را روی چوب‌های نیمسوز گذاشت که هنوز می‌درخشیدند و رویشان فوت کرد تا گُر بگیرند. چشم به آب دوخت و منتظر ماند. دیگران هم ساکت نگاهش می‌کردند. آب کم‌کم شروع کرد به جوش آمدن.
از قهوه بخار بلند می‌شد، اما کلوتیلده در همان حال باقی ماند. ناتالیو به‌آرامی زنش را تکان داد تا به خودش بیاید. زن از جا پرید و پرسید: 
«چه شده؟»
ناتالیو دست استخوانی‌اش را به طرف اجاق دراز کرد و گفت: «قهوه آماده شده است.»
کلوتیلده ظرف را نگاه کرد، سرش را پایین انداخت و شروع کرد زنجموره کردن: 
«آدلا... آدلای من...»

مشاهده آثار گییرمو آریاگا      
 

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط