بهار ایتالیا/ جنگ و بهار از نگاهی دیگر

3 هفته پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

کتاب «بهار ایتالیا» نوشته‌ی امانوئل ربلس به همت انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. این رمان، اثری از نویسنده‌ی فرانسوی ـ الجزایری امانوئل ربلس است؛ نویسنده‌ای که به واسطه‌ی آثار پرشورش درباره‌ی آزادی، وجدان انسانی، مسئولیت اخلاقی و سرنوشت انسان دربرابر جنگ و ظلم شناخته می‌شود. این رمان، همچون بسیاری از نوشته‌های ربلس، آمیزه‌ای از واقعیت تاریخی، انسان‌گرایی فلسفی و توصیف شاعرانه از سرزمین‌ها و انسان‌هاست. در «بهار ایتالیا»، او از منظری لطیف و درعین‌حال دردناک، به جهان پس از جنگ، امید به رهایی، و بازسازی روح بشر دربرابر ویرانی می‌نگرد.

«بهار ایتالیا» در دهه‌ای نوشته شد که امانوئل ربلس در اوج پختگی ادبی خود قرار داشت. ربلس که زاده‌ی الجزایر بود و بخش بزرگی از عمرش را میان افریقای شمالی و فرانسه سپری کرد، همیشه نگاهی میان‌فرهنگی داشت. او شاهد جنگ جهانی دوم، اشغال فرانسه، مقاومت مردمی و سپس جنبش‌های آزادی‌خواهانه در مستعمرات بود. همین تجربه‌ها باعث شد در آثارش همواره تقابل میان سلطه و آزادی و میان خشونت و انسانیت، حضوری پررنگ داشته باشد.

در «بهار ایتالیا»، ایتالیا ‌فقط یک مکان جغرافیایی نیست، بلکه نمادی از بیداری و رهایی است. ربلس ایتالیا را همچون زادگاه نوزایی فرهنگی اروپا، با تاریخ پر شورش از مبارزه برای استقلال و هنر، به‌مثابه صحنه‌ای برای تولد دوباره‌ی روح انسانی پس از زخم‌های جنگ جهانی دوم به کار می‌گیرد. این بهار در عنوان کتاب، استعاره‌ای از باز ـ زایش انسان و جامعه است؛ بهاری که پس از زمستانی طولانی از رنج و تباهی فرا می‌رسد.

امانوئل ربلس

در مرکز داستان، شخصیت ژان قرار دارد؛ مردی فرانسوی که پس از پایان جنگ جهانی دوم به ایتالیا سفر می‌کند. هدفش در آغاز، بازسازی یک پل تخریب‌شده است؛ پلی که در دوران جنگ براثر بمباران از میان رفته و اکنون دولت‌ها می‌کوشند آن را از نو بنا کنند؛ اما در لایه‌ای عمیق‌تر، این پل نماد بازسازی پیوندهای انسانی میان ملت‌ها و افراد است. ژان، مهندسی است که نه‌فقط سازه‌های سنگی، بلکه اعتماد، عشق و ایمان ازدست‌رفته‌اش به انسان را بازسازی می‌کند.

در جریان کارش، ژان با گروهی از مردم ایتالیا آشنا می‌شود، ازجمله زنی جوان به نام ماریا که خانواده‌اش در جنگ همه‌چیز را از دست داده‌اند. رابطه میان ژان و ماریا از یک دوستی ساده به عشقی آرام و اندوهناک تبدیل می‌شود. عشقی که در پس‌زمینه‌ی خرابه‌های جنگ معنا می‌گیرد، عشقی که از درون خاکستر، بهار تازه‌ای را نوید می‌دهد.

امانوئل ربلس ازجمله نویسندگانی است که در آثارش نوعی انسان‌گرایی مقاومتی دیده می‌شود. او برخلاف ایدئالیست‌ها، انسان را موجودی شکننده اما قابل رستگاری می‌بیند. در «بهار ایتالیا»، جنگ و خشونت تنها در قالب خاطره یا اشاره وجود دارند؛ اما سایه‌شان بر همه‌چیز گسترده است. مردم روستا هنوز ازدست‌دادن عزیزانشان را فراموش نکرده‌اند، شهرها نیمه‌ویران‌اند و ژان با احساس گناه از زنده ‌ماندن دست به گریبان است.

در چنین فضایی، ربلس از طریق گفت‌وگوها و تأملات شخصیت‌ها، پرسش‌های اخلاقی بنیادینی مطرح می‌کند:

آیا پس از فاجعه می‌توان دوباره به انسان اعتماد کرد؟

آیا عشق می‌تواند ویرانی را شفا دهد؟

و آیا مسئولیت فردی دربرابر جهان شکسته، تنها در بازسازی فیزیکی است یا در بازسازی معنوی؟

پاسخ ربلس، پاسخی شاعرانه و آرام است. او ایمان دارد که حتی در میانه‌ی ویرانی، وجدان انسان می‌تواند بیدار شود. این باور، در سبک نوشتارش نیز تجلی دارد: نثری موزون، پر از استعاره و توصیف‌های حسی، که در آن امید همچون نوری ظریف در دل تاریکی می‌درخشد.

در سراسر رمان، عشق نقش مرکزی دارد؛ اما ربلس عشق را نه صرفاً احساس، بلکه تجربه‌ای اخلاقی و نجات‌بخش می‌بیند. ژان و ماریا هر دو انسان‌هایی آسیب‌دیده‌اند؛ با این تفاوت که ماریا به زندگی چنگ زده و در پی معناست، درحالی‌که ژان هنوز در گذشته گیر کرده است. دیدارشان، همان‌گونه که ربلس می‌نویسد: «مانند گشودن پنجره‌ای در اتاقی بسته» است.

عشق میان آن دو، مسیر آشتی ژان با خود و جهان است. در پایان رمان، هنگامی‌که پل بازسازی می‌شود، ربلس آن را به‌عنوان نماد پیوند دو روح و دو ملت می‌نگارد. عشق در این اثر، نه پایان که آغاز است؛ آغازی برای دوباره زیستن.

بهار ایتالیا

بهار ایتالیا

نگاه
افزودن به سبد خرید 355,000 تومان

قسمتی از رمان بهار ایتالیا نوشته‌ی امانوئل ربلس:

آتش توپخانه یک‌دفعه متوقف شد و اندکی بعد آژیر پایان حمله به صدا درآمد. باز می‌شنیدند که همسایه‌ها پناهگاه را ترک کرده‌اند و در میدان‌گاه متفرق می‌شوند و با صداهای دور و ضعیف با همدیگر گفت‌وگو می‌کنند. سرانجام مارکزا وارد شد. مثل یکی از این پیرزن‌های اشراف‌زاده در نقاشی‌های گویا بود که جسم فرتوت و آرایش بسیار شادشان آدم را غافلگیر می‌کند. مانتویش را سوفیا درآورده بود و با قدم‌های کوچکش که انگار در اختیارش نبودند به اتاقش رفت. در تاریکی درخشش شدیدی در چشم‌های جغدمانندش بود. بعد از او لوئیجی هم با حالت خسته ظاهر شد. شب به خیری گفت و او هم به اتاقش رفت. سنت ـ رز پیش از آنکه به فکر پیروی‌ کردن از او بیفتد دوباره مشغول بازی با ورق‌ها شد. آن‌ها را به طرف ساندرا گرفت و از او خواست یک ورق را انتخاب کند، آن را به او نشان دهد، و آن‌وقت آن را بگذارد توی دسته‌ی ورق و هر چقدر که می‌خواهد بُر بزند. ساندرا بی‌آنکه نگاه طعنه‌آمیزش را از او بردارد اطاعت کرد. سنت ـ رز لحظه‌ای ورق‌ها را در دست گرداند و آن‌ها را وارونه پخش کرد روی میز. یکی از ورق‌ها را برگرداند: همان ورقی بود که ساندرا انتخاب کرده بود. این بازی را سه‌بار تکرار کرد و هر سه‌بار با موفقیت. هرچند که حدس می‌زد ساندرا به‌شدت عصبانی است، و از ته دل آرزو می‌کند او اشتباه کند، همه‌ی دقتش را به کار گرفت و در این بازی نسبتاً مشکل موفق شد. ساندرا در طرف دیگر میز ایستاده بود. برق کوچک و عجیبی در عمق چشم‌های درشتش درخشید و خاموش شد، چشم‌هایی که با مژه‌های دراز و خمیده حاشیه خورده بودند. در هیچ‌یک از این لحظه‌ها کوچک‌ترین تعجبی ابراز نکرد. نخواست استادی و مهارت سنت ـ رز را تحسین کند.

بهار ایتالیا را عباس پژمان ترجمه کرده و کتاب حاضر در 233 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.  

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط