#
#
دسته بندی : رمان خارجی

کاپیتان و دشمن

(داستان های انگلیسی،قرن 20م)
نویسنده: گراهام گرین
مترجم: عباس پژمان
200,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 208
شابک 9786222674793
تاریخ ورود 1403/02/09
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 198
قیمت پشت جلد 200,000 تومان
کد کالا 133130
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
تصویر “مرز” و مفهوم “شک” همیشه ذهن گراهام گرین را به خود مشغول می‌داشت. در بسیاری از رمان‌هایش مرزی را ترسیم کرده و در کاپیتان و من نیز گویی که می‌دانسته این آخرین رمان او خواهد بود، برای وداع با تصویری که از کودکی همدم او بوده، به ترسیم یک مرز پرداخته است. این بار مرز استعاره است از شک، و به جای ایجاد یقین، به جای تصدیق درست و نادرست، خوب و بد، حق و ناحق، درباره‌ی آن‌ها القای تردید می‌کند. شاید به همین دلیل است که شهر پاناماسیتی را صحنه‌ی رویداد این رمان قرار داده است. شهری که در دل آن مرزی بود (تا 1979) بین کشور پاناما و ایالات متحده و دو سوی خیابانی در این شهر به دو کشور متفاوت تعلق داشتند. این سو پانامای روستایی است جایی که کمونیست‌ها در آن حضور دارند و آن سو آمریکا. نویسنده آخرین رمان خود را با عشق نیز پیوند داده، او که عمری از انقلاب‌ها، جنگ‌ها و اتفاقات سیاسی قرن بیستم نوشت، آخرین جمله‌ی آخرین رمانیش را به‌شکلی معنادار و خاص به عشق اختصاص داده است.
بخشی از کتاب
او غریبه بود، اما ازش هیچ ترسى در دلم احساس نمى‌کردم. غریبه‌ها خطرناک نبودند. آن‌ها قدرتى مثل مدیر یا همکلاس‌هایم نداشتند. آدمِ غریبه آدمی دایمى نیست. مى‌توان به راحتى از شرش خلاص شد. مادرم چند سال پیش مرده بود _ حتى نمى‌توانستم بگویم دقیقا کى بود؛ براى بچه‌ها زمان با شتاب دیگرى مى‌گذرد. او را در بستر مرگش، آرام و رنگ‌پریده، مثل نقش روی سنگ قبر دیده بودم. هنگامى که طبق تشریفات پیشانى‌اش را بوسیدم و او جواب بوسه‌ام را نداد فهمیدم پیش فرشته‌ها رفته است، و این خیلی غمگینم نکرد. آن روزها، که هنوز به مدرسه نمى‌رفتم، تنها ترسم از پدرم بود، که به قول مادرم مدت‌ها بود در صف مخالفین ملکوت اعلى، که اکنون مادرم به آنجا پیوسته بود، خدمت مى‌کرد. خیلى علاقه داشت بگوید: «پدرت شیطان است.» و هنگام گفتن این حرف چشم‌هایش ناگهان، مثل شعله‌ور شدن اجاق گاز، می‌درخشید، و خستگى نگاهش از بین مى‌رفت.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است