سفر و اندیشه با آلن دوباتن

1 سال پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

 

در باند فرودگاه، هواپیمای A340 عازم نیویورک، در حال اوج گرفتن است و بر فراز مخازن آب استینز، باله‌ها و چرخ‌هایش را جمع می‌کند، چون تا 3000 مایل و هشت ساعت دیگر که بر فراز دریا و ابرها در پرواز است نیازشان ندارد تا اینکه به مجرد رسیدن به خانه‌های چوبی و سفیدِ لانگ بیچ ارتفاعش را کم کند. از میان مه ناشی از حرارتِ موتورهای جت، هواپیماهای دیگری به چشم می‌آیند که آماده‌ی آغاز سفر هستند. سرتاسرِ محوطه‌ی فرودگاه، هواپیماهایی آماده‌ی راه افتادن هستند، باله‌هایشان، همانند قایق‌های بادی که با هم مسابقه می‌دهند، رنگ‌های درهمی در تقابل با افق خاکستری شکل داده است.

در امتدادِ دیوار شیشه‌ای و فلزی ترمینال شماره‌ی 3، سه هیولا آرمیده‌اند که علایمشان بیانگرِ کشورهای مختلف است: کانادا، برزیل، پاکستان، کره جنوبی. برای چند ساعت، انتهای باله‌هایشان تنها چند متری از هم فاصله خواهد داشت، تا آنکه هرکدام، سفر دیگری را در دل بادهای استراتوسفر آغاز کنند. به مجرد چرخش هر کدام از هواپیماها به سمت در ورودی ترمینال، رقصِ طرح‌ریزی‌شده‌ای آغاز می‌شود. ماشین‌های کِشنده زیر شکم هواپیما قرار می‌گیرند، لوله‌های سیاهِ حمل سوخت به بال‌ها وصل می‌شوند و راهرویی مستطیل‌شکل لبه‌های لاستیکی‌اش را روی بدنه‌ی هواپیما خم می‌کند. در سوی دیگر فرودگاه، درهای قسمت بار هواپیما باز می‌شوند و جعبه‌های آلومینیومی له و لورده‌ای از آن خارج می‌شود که شاید حاوی میوه‌هایی باشد که همین چند روز پیش از شاخه‌های درختانِ استوایی آویزان بوده است. یا سبزیجاتی که ریشه در خاک دره‌های پرفراز و آرام داشته‌اند. دو مرد که لباس کار فنی پوشیده‌اند، نردبان کوچکی را کنار یکی از موتورها قرار می‌دهند و دریچه‌ی آن را باز می‌کنند. شبکه‌ای پیچیده از سیم‌ها و لوله‌های کوچکِ فولادی، زیر دریچه خودنمایی می‌کند. از یکی از ورودی‌های جلوی هواپیما بالش و ملحفه پایین می‌آید. مسافران از هواپیما پیاده می‌شوند. این عصر معمولیِ انگلیسی برایشان احساسی فوق‌العاده و روح‌پرور دارد.

هیچ کجای فرودگاه به اندازه‌ی نمایشگرهایی که به ردیف، از سقف سالن آویزان است و ساعت حرکت و نشستن پروازها را اعلام می‌کند، جذاب نیست. نمایشگرهایی که عمداً نازیبا طراحی شده‌اند و اطلاع‌رسانی رسمی و حروف‌چینی پیش‌پا افتاده‌شان، جنبه‌ی احساسی و جذابیت خیال‌انگیز را از آ‌ن‌ها گرفته‌اند. توکیو، آمستردام، استانبول، ورشو، سیاتل، ریو. این نمایشگرها، تمامِ بن‌مایه‌‌های شاعرانه و تأثیرگذارِ آخرین سطرِ رمانِ اولیس، اثر جیمز جویس، را در خود جای داده است که در وهله‌ی اول پیشینه‌ای از محل نوشتن رمان است و نمادی از روحِ دنیا دیده‌ای است که در پس نگارش آن اثر قرار دارد: «تریسته، زوریخ، پاریس. فراخوانِ مدامِ نمایشگرها که برخی اشاره‌گرهایشان بی‌وقفه خاموش و روشن می‌شود، بیانگر این نکته که زندگی‌های به ظاهر تغییرناپذیرمان با قدم گذاشتن بر یک راهرو و متعاقبش بر وسیله‌ای که ظرف چند ساعت ما را در محلی بر زمین می‌نشاند که هیچ خاطره‌ای از آن نداریم و در آن غریب هستیم، چه آسان می‌تواند تغییر کند. ساعت سه عصر که یأس و رخوت تهدیدمان می‌کند، چه دلپذیر است که از لابه‌لای پیچیدگیِ خلق‌وخوی‌مان، به خاطر داشته باشیم که همواره هواپیمایی وجود دارد که به هر نقطه‌ای از گیتی پرواز می‌کند، به «هرکجا، هرکجا»ی بودلر: تریسته، زوریخ، پاریس.

بودلر، هم مبدأ و مقصدها را تحسین می‌کرد و هم به وسائل نقلیه نیز علاقه‌مند بود و علی‌الخصوص به کشتی‌های اقیانوس‌پیما علاقه نشان می‌داد. به‌طور مثال از «جذابیتِ فراوان و رازآلودی می‌نوشت که از تماشای یک کشتی، به آدمی دست می‌دهد.» در بندرِ سن نیکلای پاریس، به دیدن قایق‌ها و کشتی‌های باری می‌رفت و تماشای کشتی‌های بزرگ‌تر را به بنادرِ روآن و نرماندی موکول می‌کرد. او از فن‌آوری به‌کار‌رفته در کشتی‌ها به وجد می‌آمد و از اینکه چطور شیئی به این پیچیدگی و سنگینی می‌توانست با چنان ظرافت و انسجامی بر پهنه‌ی دریا حرکت کند، شگفت‌زده می‌شد. با دیدن یک کشتی بزرگ، به یاد «موجودی عظیم‌‌الجثه، پیچیده و سرشار از روح» می‌افتاد. موجودی که «تمام حسرت‌ها و جاه‌طلبی‌های بشر را تحمل می‌کرد و به جان می‌خرید.»

شاید ما نیز هنگامِ مشاهده‌ی برخی هواپیماهای غول‌پیکر چنین احساساتی داشته باشیم. هواپیماهایی که موجوداتی «پهن‌پیکر» و «پیچیده»‌اندکه جثه‌ی عظیمش با هیاهوی اتمسفر به مقابله برمی‌خیزد تا به‌آرامی در گنبد مینا طی‌طریق کند. هنگامی‌که آدمی یکی از این هواپیماها را می‌بیند که روی محوطه‌ی فرودگاه ایستاده و کامیون‌های حمل بار و نیروهای فنی در کنار آن مانند کوتوله‌هایی ریزاندام به نظر می‌رسند، به‌ناچار احساس شگفتی می‌کند و از یافتن هر توضیح علمی در مورد اینکه چطور چنین هیولایی حتی چند متر حرکت می‌کند، باز می‌ماند، چه برسد به آنکه از فرآیند پرواز آن به ژاپن سر درآورد. از میان چندین سازه‌ی دست‌ساختِ انسان در همین حجم، بناهای ساختمانی، چابکی هواپیما یا استحکام آن را ندارد؛ زیرا این سازه‌ها با کوچک‌ترین حرکت زمین شکاف برمی‌دارند، آب‌وهوا به درونشان نفوذ می‌کند و سرعت باد قسمت‌هایی از آن را جدا می‌کند.

خرید کتاب هنر سفر نوشته‌ی آلن دوباتن

هنر سفر

هنر سفر

یوبان
افزودن به سبد خرید 250,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط