میزانسن: گردن کلفتِ راه‌پله

17 ساعت پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


نمایشنامه‌ی «گردن‌کلفتِ راه‌پله» نوشته‌ی جو اورتن یکی از آثار شاخص و درخشان نمایشنامه‌نویسی است که عمر هنری کوتاه اما تأثیرگذاری داشت. این نمایشنامه در سال 1964 نوشته شد و ابتدا برای رادیو بی‌بی‌سی ساخته شد، اما به‌دلیل محتوای تند و تم‌های اخلاقی چالش‌برانگیز، پخش آن با سانسور و محدودیت‌هایی روبه‌رو شد. اثر، نمایانگر تمام ویژگی‌های خاص سبک اورتن است: طنزی سیاه، نگاهی گزنده به نهادهای اجتماعی و خانوادگی و نمایش پوچی اخلاقیات مرسوم جامعه‌ی انگلیسی دهه‌ی 60 میلادی. در این نمایشنامه، اورتن با زبانی تیز و موقعیت‌هایی آشفته، فضایی خلق می‌کند که در آن مرز میان کمدی و تراژدی از بین می‌رود و مخاطب، در عین خنده، به عمق تاریکی انسان معاصر فرو می‌رود.
ماجرای نمایش در آپارتمان کوچکی در لندن می‌گذرد. سه شخصیت اصلی دارد: جوی، زنی ساده‌دل و پر از اضطراب، مایک شوهر او، مردی خشن و پرخطر که سابقاً بوکسور بوده و اکنون در کارهای خلاف، ازجمله قتل و اخاذی، دست دارد و ویلسون، جوانی مرموز که ناگهان وارد زندگی آن‌ها می‌شود و حضورش به‌تدریج تنش و ترس را در خانه می‌پراکند. داستان با گفت‌وگوی روزمره‌ی جوی و مایک آغاز می‌شود که در ظاهر عادی و پیش‌پاافتاده است، اما خیلی زود با ورود ویلسون، فضای نمایش تغییر می‌کند و از واقعیت روزمره به کابوسی روانی و طنزآمیز تبدیل می‌شود. ویلسون ابتدا به‌عنوان جوانی بی‌پناه و نیازمند سرپناه ظاهر می‌شود، اما به‌تدریج مشخص می‌شود او در پی انتقام مرگ برادرش است، برادری که به‌طور مرموزی به‌دست مایک کشته شده بود. در پایان، خشونت، گناه و بی‌پروایی اخلاقی سه شخصیت به نقطه‌ی انفجار می‌رسد و تراژدی در لباسی از شوخی و دیوانگی رخ می‌دهد.

جو اورتن

«گردن‌کلفتِ راه‌پله» نمایشنامه‌ای است درباره‌ی تنهایی، ترس و فساد پنهان در پسِ ظاهر آرام زندگی روزمره. اورتن با نبوغی کم‌نظیر، فضایی خلق می‌کند که در آن خشونت و خنده همزمان عمل می‌کنند. دیالوگ‌های او پر از شوخی‌های سرد، کنایه‌های جنسی و جملاتی است که در عین سادگی، بار فلسفی و روانی عمیقی دارند. شخصیت‌ها مدام در حال گفتن حرف‌های پیش‌پاافتاده‌اند، اما زیر سطح کلماتشان، میل به مرگ، نفرت و اضطراب موج می‌زند. مثلاً جوی با کودک مرده‌ای که در گذشته از دست داده صحبت می‌کند و به‌نوعی درگیر وهم و گناه است؛ درحالی‌که مایک بی‌تفاوت، با خشونت و خونسردی زندگی می‌کند و در مقابل احساسات زن، فقط با طنز و تهدید واکنش نشان می‌دهد. ویلسون نیز به‌نوعی تجسد گناه گذشته‌ی آن‌هاست؛ سایه‌ای از قربانی که بازگشته تا وجدان خاموش‌شده‌شان را بیدار کند.
از نظر ساختاری، نمایشنامه کوتاه است و تقریباً در یک پرده جریان دارد. ریتم تند و گفت‌وگوهای پرتنش آن، حس تعلیق مداوم ایجاد می‌کند. اورتن با مهارت، اطلاعات را قطره‌چکانی به تماشاگر می‌دهد و اجازه می‌دهد حقیقت به‌آرامی آشکار شود. در ابتدا، ویلسون صرفاً مهمانی ناخوانده است، اما در پایان، تبدیل به نمادی از سرنوشت محتوم و انتقام تقدیر می‌شود. زبان اثر، برخلاف ظاهر عامیانه‌اش، با دقتی شاعرانه تنظیم شده است؛ تکرارها، مکث‌ها و کنایه‌ها، همگی در خدمت خلق فضایی خفقان‌آور و هم‌زمان خنده‌دارند.

نمایی از نمایش گردن‌کلفت راه‌پله

یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی این نمایش، طنز سیاه اورتن است. او با نیشخندی بی‌رحمانه، اخلاقیات طبقه‌ی متوسط را به سخره می‌گیرد. مایک و جوی درظاهر زن و شوهری معمولی‌اند که زندگی فقیرانه اما منظم دارند، اما در زیر این ظاهر، خشونت، سرکوب و تمایل به جنایت نهفته است. اورتن با این شخصیت‌ها، جامعه‌ای را نشان می‌دهد که در آن ارزش‌ها وارونه شده‌اند: قتل می‌تواند موضوعی شوخی‌آمیز باشد و عشق به مرگ و تنهایی گره خورده است. درواقع، «گردن‌کلفتِ راه‌پله» فقط ویلسون نیست، بلکه خودِ وجدان و هراس درونی بشر است که بر پله‌ی ‌ذهن و زندگی او ایستاده است.
از منظر نمادگرایی، پله در عنوان نمایش نقش مهمی دارد. پله مرزی است میان بالا و پایین، درون و بیرون، امنیت و تهدید. ویلسون، همان «گردن‌کلفت» یا اوباش، روی این پله ایستاده است؛ نه کاملاً وارد خانه می‌شود و نه بیرون می‌ماند، درست همان‌طور که حقیقت و گناه نیز در این نمایش همیشه در آستانه‌اند، نه پنهان و نه آشکار. این وضعیت بینابینی، ساختار روانی تمام شخصیت‌ها را بازتاب می‌دهد؛ آنان میان معصومیت و جنایت، میان عشق و نفرت ، در نوسان‌اند.

گردن کلفت راه پله

گردن کلفت راه پله

قطره
افزودن به سبد خرید 95,000 تومان

قسمتی از نمایشنامه‌ی گردن‌کلفتِ راه‌پله:
جویس: (دستکش‌های ظرفشویی را می‌پوشد.) دیروز کجا رفته بودی؟
مایک: رفتم پیش میکی پیرس. یه پیام داشتم که باید می‌رسوندم. با یه یارویی که دستگاه ماساژ برقی می‌فروشه صحبت کردم. واسم یه ساندویچ ژامبون خرید. به نظر می‌آد فراریه. خودش دقیقاً این رو نگفت... (چشمکی می‌زند.) ولی من فهمیدم.
جویس: تحت تعقیبه؟
مایک: فکر نکنم اگه شرکتش بفهمه چی به چیه، دیگه پول بیمه رو بده.
جویس: نه.
جویس سرگرم شستن ظرف‌ها می‌شود. مایک کتش را می‌پوشد.
جویس: زندگی تو جالب‌تر از زندگی منه.
مایک: اما سخته.

نمایی از نمایش گردن‌کلفت راه‌پله

جویس: بااین‌حال، هنوز هم خوش‌قیافه‌ای.
مایک: آره، خیلی جذابم. هنوز هم می‌تونم دل خانوم‌ها رو بلرزونم.
گلی در جادکمه‌ای کتش می‌گذارد و کت را می‌تکاند.
جویس: تقویم رو دیدی؟
مایک: نه.
جویس: سالگردمونه.
مایک: این همه گذشته؟ چه زود گذشت!
جویس: دو سال پیش اومدی آپارتمانم و من رو راضی کردی زندگی‌ای رو که داشتم ول کنم.
مایک: حالا وضعت بهتره.
جویس: دیگه هیچکی مَدی صدان نمی‌کنه.
مایک (مکث) چی؟

نمایی از نمایش گردن‌کلفت راه‌پله

جویس: هیچکی مَدلین صدان نمی‌کنه. پنج سال از این اسم استفاده می‌کردم. قبلش، تو یه جایی از شمال، سارا بودم.
مایک: (مکث، اخم می‌کند.) از وقتی باهمیم، شده که با مرد دیگه‌ای صمیمی بشی؟
جویس: نه!
مایک: خوبه. هر کی رو با تو بپره می‌کشم. آره. حتماً می‌کشمش.    

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط