#
#

پیش از آنکه بدانی/ دلایل ناهشیار کارهایی که انجام می‌دهیم

3 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

کتاب «پیش از آنکه بدانی»، نوشته‌ی جان بارگ، به همت نشر بینش‌نو به چاپ رسیده است. در زندگی روزمره، گفتار، رفتار و احساساتمان تا چه اندازه تحت کنترل هشیارانه‌مان قرار دارند؟ مهم‌تر از آن، تا چه اندازه‌ای خارج از کنترل ما هستند؟ و حیاتی‌ترین سؤال: اگر درک کنیم که ناهشیارمان چگونه کار می‌کند (اگر می‌دانستیم چرا این کارها را انجام می‌دهیم) آیا نهایتاً می‌توانستیم خودمان را عمیق و به شکلی بنیادین بشناسیم؟ آیا بینش نسبت به محرک‌های پنهان می‌تواند شیوه‌های مختلف تفکر، احساس و عملِ ما را قفل‌گشایی کند؟

کتاب حاضر، این موارد و تعدادی مسائل پیچیده و مهم دیگر را بررسی می‌کند. بااین‌حال چرا تجربه‌ی انسانی به این شکل عمل می‌کند؟ هنگامی‌که چشم‌انداز مناسبی برای درک تعامل بین عملکردهای هشیار و ناهشیار ذهنمان به دست آوریم، فرصت‌های جدیدی پیش روی ما باز می‌شود. آن موقع است که می‌توانیم یاد بگیریم چگونه بر زخم‌ها مرهم بگذاریم، عادت‌ها را تغییر دهیم، بر پیش‌داوری‌ها غلبه کنیم، روابط را از نو بسازیم و مهارت‌های نهفته را شکوفا کنیم.

فرضیه‌ی اصلی کتاب حاضر این است که ذهن به‌طور همزمان در گذشته، حال و آینده حضور دارد. (همان‌طور که براساس استدلال اینشتین کل جهان نیز همین‌گونه است.) تجربه هشیارانه ما مجموعه‌ای از این سه قسمت است که در یک مغز با یکدیگر در تعامل‌اند. با وجود این آنچه این مناطق زمانی ذهنی را تشکیل می‌دهد آنچنان که به نظر می‌رسد ساده نیست، یا بهتر است بگوییم شناسایی یک لایه‌ی آن بسیار آسان است؛ اما بقیه‌ی لایه‌ها این‌طور نیستند. گذشته، حال و آینده‌ی ناپنهان دقیقاً در تجربیات زندگی روزمره ما حضور دارند. در هر لحظه می‌توانیم به شکلی خودخواسته خاطراتی را از بایگانی عظیم مغز خود بیرون بکشیم که برخی از آن‌ها وضوح فوق‌العاده‌ای دارند.

همچنین گاهی اوقات این خاطرات هستند که به سراغ ما می‌آیند. خاطراتی که با برخی تداعی‌ها راه‌اندازی شده‌اند، گذشته را مانند یک فیلم سینمایی در برابر چشم ما زنده می‌کنند و اگر زمان کافی برای تأمل داشته باشیم (مثلاً در برابر یک دوست پیگیر و صمیمی یا در جلسه درمان) می‌توانیم شیوه‌هایی را کشف کنیم که از طریق آن گذشته به افکار و رفتار کنونی ما شکل می‌دهد. درعین‌حال نسبت به زمان حالِ متداوم نیز آگاه باقی می‌مانیم. در هر لحظه از زمان بیداری‌مان زندگی را با پنج حس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه تجربه می‌کنیم. مغز انسان به گونه‌ای تکامل یافته است که بتوانیم به شکل مناسبی به آنچه اطرافمان رخ می‌دهد واکنش نشان دهیم؛ همان‌طور که در زمان اتفاق می‌افتند. بنابراین حجم فراوانی از منابع عصبی را صرف تصمیمات رفتاری هوشمندانه‌ای می‌کنیم که باید در یک دنیای بی‌ثبات و غیرقابل کنترل اتخاذ نماییم.

میلیون‌ها سال تکامل، ماده‌ی خاکستری درون سر ما را به‌طرز حیرت‌انگیزی به یک مرکز فرماندهی پیچیده تبدیل کرده است. مغز انسان حدود دو درصد از وزن کل بدن را تشکیل می‌دهد اما حدود بیست درصد انرژی مصرفی ما در زمان بیداری به آن اختصاص پیدا می‌کند.

قسمتی از کتاب پیش از آنکه بدانی:

آیا این توانایی در تشخیص حالات عاطفی از روی چهره دیگران در بدو تولد وجود دارد؟ آیا ما از همان آغاز زندگی به آنچه چهره طرف مقابل می‌گوید به‌طور کامل اعتماد داریم؟ به گفته‌ی داروین، ما به حالات چهره بسیار اعتماد کرده‌ایم چون یاد گرفته‌ایم که بروز احساساتِ تصنعی (احساسات دروغین) کار دشواری است. واقعیت این است که ماهیچه‌های صورت که با احساسات درگیر هستند به صورت ارادی حرکت نمی‌کنند. نیاکان ما مجبور بودند به آنچه در چهره دیگران می‌دیدند اعتماد کنند، زیرا زندگی آن‌ها اغلب در گرو قضاوت و ارزیابی سریع از افرادی قرار داشت که با آن‌ها سروکار داشتند.

باز هم یاد اوتزی بیچاره (مرد یخی) می‌افتیم که هزاران سال پیش در گردنه کوهی مرتفع به قتل رسیدند. همان‌طور که توبی و کاسمیدس استدلال کردند: «باتوجه به ماهیت قتل در جهان باستان، دانستن اینکه شخصی خوش‌برخورد و مهربان است، قضاوت بین مرگ و زندگی بود.» همان‌طور که ممکن است انتظار داشته باشید، حالات چهره اطرافیان ما هنوز هم یکی از قدرتمندترین نشانه‌هایی است که محیط اطراف ما درباره‌ی ماندن یا رفتن در اختیار ما قرار می‌دهد. تحقیقات امروزی تأیید کرده است که ما پس از دیدار با دیگران خیلی سریع و در کسری از ثانیه ارزیابی می‌کنیم که آیا آن فرد دوست یا دشمن است (ماندن یا رفتن). این برداشت‌ها همچنین بسیار قدرتمند هستند -یعنی به آن‌ها بسیار اعتماد داریم- و حتی می‌توانند بر نتایج مهم مانند انتخابات سیاسی تأثیر بگذارند.

الکساندر تودوروف روان‌شناس و عصب‌شناس دانشگاه پرینستون است که تخصصش در زمینه واکنش سریع افراد به چهره دیگران است. او در آزمایشات اولیه خود از شرکت‌کنندگان خواست تا از روی چهره‌ی افراد درباره شخصیتشان قضاوت کنند. به این شرکت‌کنندگان تعدادی چهره نشان داده شد که از بانک اطلاعاتی هفتاد بازیگر آماتور زن و مرد استخراج شده بود. این بازیگران بین بیست تا سی سال سن داشتند، اما در تحقیقی دیگر میزان جذابیت، محبوبیت، صلاحیت، قابل اعتماد بودن یا پرخاشگری آن‌ها ارزیابی شده بود. این پژوهش، یافته‌های داروین و اکمن را تأیید می‌کند: برداشت شرکت‌کنندگان از شخصیت این افراد در هر پنج صفت اصلی شخصیت و در بین تمام چهره‌ها تقریباً یکسان بود. برداشت همه‌ی شرکت‌کنندگان از یک چهره تقریباً یکسان بود. همچنین مغز شرکت‌کنندگان با سرعتی برق‌آسا این ارزیابی‌های شخصیتی را انجام داد. مدت زمان نمایش یک چهره بر روی صفحه نمایشگر تأثیری بر قضاوت و برداشت از شخصیت افراد نداشت. قضاوت شرکت‌کنندگان درباره شایستگی یا قابل‌اعتمادبودن چهره‌ها طی یک‌دهم ثانیه یا یک ثانیه، یا طی مدت زمانی نامحدود، قضاوتی ثابت و بدون تغییر بود (یعنی افزایش زمان هیچ تأثیری بر قضاوت در مورد شخصیت افراد نداشت.

ویژگی قابل‌اعتمادبودن بالاترین اتفاق‌نظر در بین رأی‌دهندگان را کسب کرد حتی وقتی که چهره‌ها فقط برای کسری از ثانیه تشان داده می‌شدند.

1
نظرات کاربران
افزودن نظر

خیلی کتابو پیشنهاد میکنم،کتاب خوب و تامل برانگیزیه ولی پیشنهاد میکنم نقادانه نه هیجانی کتابشو بخونید ویراستار فنیش خانم مینا بزاز امیرسرودی هست از اونجایی که خودش درمانگره کلا کتابهایی که ویراست میکنه متنشون خیلی روان و گویاست

مقدم 21:13 1403 شهریور 13
کالاهای مرتبط