میزانسن: امشب از خود می‌سازیم

2 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


«امشب از خود می‌سازیم» یکی از آثار برجسته‌ی لوئیجی پیراندللو، نمایشنامه‌نویس و نویسنده‌ی ایتالیایی است که در سال 1930 نوشته شد. این نمایشنامه، سومین و آخرین بخش از سه‌گانه مشهور او درباره تئاتر است که با عنوان کلی «تئاتر در تئاتر» شناخته می‌شود و دو بخش دیگر آن، «شش شخصیت در جست‌وجوی نویسنده» و «امروز از خود می‌سازیم» هستند. پیراندللو در این نمایشنامه، مرز میان واقعیت و خیال، بازیگری و زندگی و تئاتر و حقیقت را به چالش می‌کشد و نمایشی پیچیده، متافیزیکی و درعین‌حال انسانی خلق می‌کند که تا امروز نیز الهام‌بخش بسیاری از آثار نمایشی و سینمایی بوده است. 
عنوانِ نمایشنامه از سنتی در تئاتر ایتالیا گرفته شده که در آن، بازیگران بدون فیلمنامه و با تکیه بر بداهه‌پردازی ثابت و دقیق، صرفاً براساس یک طرح کلی یا خلاصه داستان نقش‌آفرینی می‌کردند. پیراندللو با انتخاب این عنوان، به‌نوعی پیشاپیش، مخاطب را نسبت به ساختار غیرخطی و ضدسنتی نمایش آگاه می‌کند. در این نمایش، آنچه رخ می‌دهد نه یک اجرای استاندارد تئاتری، بلکه نوعی انفجار از درون قالب‌های تثبیت‌شده تئاتری است که به نمایش درمی‌آید.

 


نمایشنامه با حضور یک کارگردان آغاز می‌شود که قصد دارد داستانی را روی صحنه اجرا کند، اما نه به شیوه‌ی متعارف. او تصمیم دارد که فقط طرح کلی داستان را در اختیار بازیگران بگذارد و به آنان اجازه دهد با تکیه بر احساسات، تجربیات و غریزه‌ی خود اجرا کنند. این روش اجرای نمایش در آن زمان، نه‌تنها عجیب بلکه رادیکال و ساختارشکنانه بود. خود پیراندللو نیز به این واقعیت آگاه بود و با تمام توان سعی کرد مفهوم آزادی در هنر و اجرای تئاتری را به چالش بکشد.
نکته‌ی قابل‌توجه در این نمایشنامه، ساختارشکنی کامل پیراندللو نسبت به مرزهای سنتی نمایش است. در طول اجرا، مرز میان نمایشنامه، بازیگر و تماشاگر به‌طورکامل از میان برداشته می‌شود. بازیگران در حین اجرا با یکدیگر درگیر می‌شوند، با کارگردان مخالفت می‌کنند، گاه صحنه را ترک می‌کنند یا به صحنه بازمی‌گردند و حتی به سوی تماشاگران می‌آیند و با آنان صحبت می‌کنند. این شکستن دیوار چهارم که در آن زمان ابداعی نوآورانه بود، موجب می‌شود که تماشاگر نیز خود را بخشی از اجرای زنده و پرتنش بیابد. پیراندللو در اینجا، تئاتر را نه‌فقط فضایی برای نمایش داستان، بلکه میدانی برای بازی، تجربیات زنده، تعارضات شخصی و تنش‌های درونی معرفی می‌کند.
پیراندللو با این نمایش، مفهومی را به تصویر می‌کشد که بعدها در فلسفه و روان‌شناسی مدرن با عناوینی چون «بی‌ثباتی هویت» و «نسبیت حقیقت» معرفی شد. شخصیت‌ها در این نمایش نمی‌توانند به‌راحتی با نقشی که به آن‌ها داده شده هم‌ذات‌پنداری کنند، زیرا میان هویت فردی‌شان و خواسته‌های نمایشنامه تعارض وجود دارد. در یکی از صحنه‌ها، بازیگری که نقش پسری خشمگین و آسیب‌دیده را بازی می‌کند، ناگهان اجرای نقش را متوقف می‌کند و می‌گوید نمی‌تواند با خشونتی که نقش ایجاب می‌کند همدلی داشته باشد. در این لحظه، مخاطب با یک واقعیت شوکه‌کننده مواجه می‌شود: اینکه تئاتر نیز نمی‌تواند مرزی مطلق میان واقعیت و تخیل ایجاد کند.

 

 

در سطحی نمادین، نمایشنامه‌ی «امشب از خود می‌سازیم» نه‌فقط درباره‌ی اجرای یک داستان خانوادگی یا بحران‌های درونی شخصیت‌هاست، بلکه نوعی بیانیه فلسفی و هنری درباره‌ی وضعیت انسان مدرن است. انسانی که میان نقش‌های مختلف اجتماعی، خواسته‌های درونی و انتظارات بیرونی سردرگم شده، نمی‌داند کدام هویت واقعی اوست و در جست‌وجوی معنا، حقیقت و آزادی است. این نمایش، پژواکی از دغدغه‌های اگزیستانسیالیستی، نگرش نسبی‌گرایانه به واقعیت و تردید نسبت به مفاهیم تثبیت‌شده‌ای چون حقیقت، نقش و هویت است.
نمایشنامه‌ی «امشب از خود می‌سازیم»، در زمان خود، واکنش‌های متفاوتی برانگیخت. برخی منتقدان آن را ساختارشکن و نوآورانه تحسین کردند و برخی دیگر آن را گنگ، پیچیده و فاقد نظم دانستند؛ اما با گذر زمان، این اثر به یکی از ستون‌های اصلی تئاتر مدرن بدل شد و تأثیر آن را می‌توان در آثار کارگردانان بزرگی چون برشت، بکت، ژنه، بروک و گوترزی مشاهده کرد. همچنین مفاهیمی که پیراندللو در این نمایش مطرح کرد، الهام‌بخش نظریه‌پردازان تئاتر، روان‌شناسان و فلاسفه در قرن بیستم شد.

امشب از خود می سازیم

امشب از خود می سازیم

قطره
افزودن به سبد خرید 115,000 تومان

قسمتی از نمایشنامه امشب از خود می‌سازیم نوشته‌ی لوئیجی پیراندللو:
آوازه‌خوان: پیرمرد بدبخت، خجالت نمی‌کشین؟
تماشاچیان سد راه او می‌شوند.
تماشاچی: اوهوی، ببینم حالت خوش نیست؟
تماشاچی: کشک خودت رو بساب.
تماشاچی: ولش.
تماشاچی: دندش نرم شه. حقشه.
تماشاچی: حقشه.
آوازه‌خوان: ناکس‌ها ولم کنین. چرا حقشه؟ چه آزاری به شما رسونده؟
باباسوتی: (بی‌خبر و ناراحت بلند می‌شود.) چی حقمه؟
تماشاچی: (کسی که به او گوش چسبانده) حالیش نیست چی می‌گه. محل نذارین.
تماشاچی دیگر: طبق معمول. لول لوله.
تماشاچی: (کسی که کاغذ چسبانده) از اینجا برین بهتره. جای شما اینجا نیست.

 


او را به طرف در هل می‌دهند.
تماشاچی دیگر: ما می‌دونیم شما چه کاره‌این!
باباسوتی خارج می‌شود.
دیوار از شفافیت می‌افتد. سه چهار نفر تماشاچی او را به بیرون هُل داده و مسخره می‌کنند.
باباسوتی: خیلی دلم می‌خواست بدونم آخه چطور شده؟
تماشاچی دوم: هیچی بابا به خاطر همون شبه دیگه...
تماشاچی سوم: همه می‌دونن که گلوت پیش دختره گیر کرده. دلشون لک زده ببینن دوباره ازش چک بخوری. مثل همون دفعه.
تماشاچی: وقتی که چکت زد و گفت حقته.
باباسوتی: آهان پس این بود. باشه. ولی خودتون شاهد بودین که امشب من اصلاً نگاهش نکردم. زل زده بودم به رقاصه‌ها... اگه نگاهش کنم، دلم ریش می‌شه. طفلکی وقتی چشاش رو می‌بنده و به پهنای صورتش اشک می‌ریزه.
تماشاچی دوم: کلکه بابا.
باباسوتی: (با دست اشاره می‌کند نه)نه. نه. این‌جور نیست.
  

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط