
چرا تفکر/ بازیهای فلسفی برای کودکان 3 تا 11 سال
کتاب «چرا تفکر» نوشتهی سارا استنلی را نشر دانژه به چاپ رسانده است. این کتاب، نهتنها یک راهنما برای معلمان، مربیان و والدینی است که میخواهند به کودکان خردسال بیاموزند چگونه فکر کنند، بلکه اثری است که جایگاه فلسفه در فرآیند رشد کودک را بهطور جدی مورد بررسی قرار میدهد. استنلی در این کتاب نشان میدهد که اندیشیدن و پرسشگری صرفاً فعالیتهایی انتزاعی یا مخصوص بزرگسالان نیستند، بلکه از نخستین سالهای زندگی میتوانند بخشی جداییناپذیر از بازی، یادگیری و کشف جهان از سوی کودکان باشند.
این اثر بهویژه برای محدودهی سنی سه تا یازده سال طراحی شده است، یعنی سالهایی که کودک در حال کشف مفاهیم پایهای جهان، زبان و روابط اجتماعی است. استنلی تأکید میکند که اگر در همین سنین کودکان را با شیوههای فلسفی و تفکر پرسشگرانه همراه کنیم، نهتنها توانایی شناختی آنها رشد میکند، بلکه به شهروندانی مستقل، مسئول و خلاق بدل میشوند. درواقع او این کتاب را بهمثابه پلی میان فلسفه و آموزش ابتدایی بنا کرده و تلاش کرده است نشان دهد که چگونه بازیهای فکری و فعالیتهای فلسفی میتوانند در کلاس درس و حتی در خانه جریان پیدا کنند.
یکی از محورهای اصلی کتاب استنلی تأکید بر جنبشی است که در دهههای اخیر با عنوان «فلسفه برای کودکان» شناخته میشود. این جنبش که فیلسوفانی همچون متیو لیپمن آن را از اواسط قرن بیستم گسترش دادند، بر این ایده استوار است که کودکان بهطور طبیعی پرسشگرند و طرح پرسشهای بنیادی مانند «چرا ما وجود داریم؟»، «چطور میدانیم چیزی درست است؟» یا «آیا دوستی واقعی وجود دارد؟» نشانهی همین توانایی فلسفی است.
استنلی با تکیه بر این چهارچوب نظری، نشان میدهد که فلسفه فقط ابزار آموزش منطق و استدلال نیست، بلکه راهی برای پرورش قوهی تخیل و حساسیت اخلاقی است. او معتقد است که بسیاری از مشکلات آموزشی، از قبیل عدم علاقهی دانشآموزان به درس یا کمبود مهارتهای ارتباطی، به این دلیل به وجود میآیند که به کودکان فرصت پرسشگری داده نمیشود. وقتی فلسفه بخشی از بازی و یادگیری روزمره شود، کودکان درمییابند که اندیشیدن لذتبخش و ضروری است.
عنوانِ فرعی کتاب «بازیهای فلسفی برای کودکان 3 تا 11 سال» به خوبی نشاندهندهی هدف استنلی است: او فلسفه را با بازی پیوند میدهد. در نگاه او، بازی، هم فعالیتی سرگرمکننده است و هم بستری برای رشد شناختی و اجتماعی کودک. کودکان در حین بازی، سناریوهایی خلق میکنند، نقشها را میپذیرند، قوانین را میسنجند و پرسشهای تازهای مطرح میکنند. در این میان، فلسفه ابزاری میشود برای سازماندهی این تجربهها و هدایت آنها به سوی اندیشهی عمیقتر.
استنلی نمونههایی ارائه میدهد که چگونه میتوان بازیهای سادهی کودکان را به فرصتهای فلسفی بدل کرد. مثلاً وقتی کودکان در بازی نقشآفرینی با موضوع «پزشک و بیمار» مشغولاند، میتوان پرسید: «چه کسی تصمیم میگیرد چه چیزی درمان است؟» یا «آیا همیشه باید به کسی که لباس سفید پوشیده اعتماد کنیم؟» این پرسشها بهظاهر سادهاند، اما بنیانی برای مباحث اخلاقی و معرفتشناختی فراهم میکنند.
یکی از جنبههای مهم کتاب استنلی، توجه او به نقش فلسفه در تربیت شهروندان مسئول است. او بر این باور است که جهان امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند انسانهایی است که بتوانند بهطور انتقادی بیندیشند، گفتوگو کنند و راهحلهای اخلاقی پیدا کنند. آغاز این فرآیند باید از دوران کودکی باشد.
نویسنده نشان میدهد که فلسفه فقط به افزایش نمرات یا بهبود حافظهی کودکان کمک نمیکند، بلکه آنها را برای زندگی جمعی هم آماده میسازد. وقتی کودکان یاد بگیرند نظرهای متفاوت را بشنوند و در موردشان بحث کنند، جامعهای دموکراتیکتر و خلاقتر ساخته خواهد شد.
سبک نوشتار سارا استنلی ساده، روان و درعینحال علمی است. او کوشیده میان مخاطبان آکادمیک و عملی (مانند معلمان و مربیان) تعادل برقرار کند. متن کتاب پر از روایتها، مثالهای واقعی از کلاسهای درس و توضیحات روشن دربارهی نظریههای آموزشی است. همین امر باعث میشود که کتاب برای طیف وسیعی از خوانندگان جذاب باشد؛ از پژوهشگران علوم تربیتی گرفته تا والدینی که به دنبال روشهای جدید آموزش فرزندان خود هستند.
قسمتی از کتاب چرا تفکر نوشتهی سارا استنلی:
در مکالمههای روزمره، انسانها با دست بالا بردن اجازه نمیگیرند. فرزندان ما در زمین بازی، سینما یا سر میز شام، روش دست بالا بردن را به کار نمیبرند. وقتی کودکان برای اولینبار شروع به حرف زدن میکنند، ما با ارتباط برقرار کردن به آنها میآموزیم که مکالمه چیست. ما بعد از صحبت خود، مکث میکنیم تا به نوزاد برای غانوغون کردن فضا دهیم؛ سپس به آنها پاسخ میدهیم و مکالمهی ما اینچنین ادامه مییابد. وقتی کودکان بزرگتر و خودمحورتر میشوند، به آنها یادآوری میکنیم مؤدبانه نیست که وسط حرف کسی بپرند یا همزمان که دیگری مشغول صحبت است سخن بگویند. شاید رویکرد دستبالابردن در محیط مدرسه عملی باشد، اما درعینحال بسیار مشکلساز است. چه کسی تصمیم میگیرد که نفر بعدی که حق صحبت دارد کیست؟ بر سر فرآیند فکری کودکی که دستش را بالا برده است چه خواهد آمد؟ تکلیف آن بچههایی که هرگز فکر نمیکنند که جواب سؤال را بدانند چیست؟ و این عمل تا چه حد انعکاسی از دیالوگ طبیعی است؟
به جای تکیه بر روشهای سنتی مانند رویکرد دستبالابردن، باید یاد بگیریم که چگونه این مکالمهها میتوانند در یک گروه اتفاق بیفتند. ما بازیها و فعالیتهایی را با هم تمرین میکنیم که نشاندهندهی اهمیت رعایت نوبت هستند. ما متوجه زمانهایی که صحبتها درهموبرهم میشوند هستیم و جلوی آن را میگیریم. به کودکان یادآوری میکنیم که اگر با رعایت فاصله صحبت نکنیم، نمیتوانیم تفکر خود را پیش ببریم و عملکرد مؤثری داشته باشیم. این کار شاید وقتگیر باشد اما ارزش آن را دارد که برایش تلاش کنیم. کودکان درنهایت زمام تسهیلگری دیالوگ خود را به دست میگیرند و متوجه میشوند که چه زمانی کسی قصد صحبت دارد یا درصدد مسلط شدن بر گفتوگوست. آنها همچنین اجازه پیدا میکنند که به یکدیگر بگویند «تو دیگه خیلی صحبت کردی» یا «(نام کودک)، تو چی فکر میکنی؟» یا «من باید حرفم رو تموم کنم».
چرا تفکر را سودابه شکراللهزاده و بهاره فرخی یکتا بهاتفاق ترجمه کردهاند و کتاب حاضر در 360 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.