
بیوگرافی: کریستوفر جان سَنسوم
کریستوفر جان سنسوم، یکی از برجستهترین نویسندگان معاصر انگلستان در ژانر رمان تاریخی و تریلر ادبی است. او با آثاری که تلفیقی از تاریخ، رمز و راز و تخیل ادبی هستند، توانسته جایگاه ویژهای در میان خوانندگان و منتقدان به دست آورد. این نویسنده در سال 1952، در شهر ادینبورگ اسکاتلند متولد شد. کودکی او با فرازونشیبهای زیادی همراه بود. خانوادهاش در طبقهی کارگر جامعه قرار داشتند و همین امر باعث شد که او از همان ابتدا با دشواریهای زندگی آشنا شود. کودکی او در فضایی گذشت که هم تحت تأثیر شرایط اقتصادی بود و هم در بطن تغییرات اجتماعی و فرهنگی بریتانیا در دهههای 50 و 60 میلادی قرار داشت.
سنسوم در مدارس محلی تحصیل کرد و از همان زمان علاقهاش به تاریخ و ادبیات شکل گرفت. او در نوجوانی خوانندهای پرشور بود و آثار کلاسیک تاریخ انگلستان، زندگینامههای شخصیتهای سیاسی و همچنین رمانهای بزرگ اروپایی را مطالعه میکرد. همین علاقه زمینهساز انتخاب مسیر آیندهاش شد.
او پس از پایان تحصیلات دبیرستانی، به دانشگاه بیرمنگام راه یافت و در رشتهی تاریخ تحصیل کرد. او کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در این رشته گذراند و تمرکز ویژهای بر تاریخ انگلستان در دوران قرون وسطی و اوایل عصر مدرن داشت. علاقهاش به این دورهها بعدها در رمانهایش بازتاب پیدا کرد.
اگرچه سنسوم علاقهی شدیدی به تاریخ داشت، اما پس از پایان تحصیلات دانشگاهی بهطور مستقیم وارد حوزهی نویسندگی نشد. او مدتی در مشاغل گوناگون فعالیت کرد تا اینکه تصمیم گرفت در رشتهی حقوق نیز تحصیل کند. او درنهایت وکالت را بهعنوان حرفهی اصلی خود انتخاب کرد و سالها در زمینهی حقوق ملکی و حقوق مدنی فعالیت داشت.
کریستوفر جان سنسوم
این تجربهی کاری، تأثیر عمیقی بر او گذاشت. آشنایی با ساختارهای قانونی، جزئیات پروندههای قضایی و دیدن وجوه مختلف عدالت و بیعدالتی در جامعه، به او بینشی بخشید که بعدها در خلق شخصیتها و روایتهایش بسیار مؤثر بود. شخصیتِ متیو شاردلیک، وکیل نابینای مجموعه رمانهای تودور، بیشک حاصل همین تجربههای کاری سنسوم در دنیای حقوق است.
سنسوم در میانههای زندگیاش، زمانیکه بهعنوان وکیل مشغول به کار بود، تصمیم گرفت به علاقهی دیرینهاش یعنی نویسندگی بازگردد. او در دههی 1990، شروع به نوشتن داستان کرد و پس از چندین تلاش و بازنویسیهای متعدد، اولین رمان خود را منتشر کرد. این اثر، سرآغاز شهرت و موفقیت او شد.
نخستین رمان او با عنوانِ «انحلال» در سال 2003 منتشر شد. این کتاب اولین جلد از مجموعهای بود که شخصیت اصلیاش وکیل نابینایی به نام متیو شاردلیک است. داستان در دوران هنری هشتم و در بستر فروپاشی صومعهها در انگلستان روایت میشود. انتشار این رمان با استقبال چشمگیری مواجه شد؛ هم بهخاطر دقت تاریخی بالا و هم بهدلیل شخصیتپردازی عمیق.
علاوهبر مجموعهی شاردلیک، سنسوم رمانهای مستقل دیگری نیز نوشته است. از جمله:
ـ زمستان در مادرید (2006): رمانی تاریخی که در دوران جنگ داخلی اسپانیا و پس از آن میگذرد. این اثر تصویری عمیق از کشمکشهای سیاسی و انسانی ارائه میدهد و از محبوبترین آثار مستقل اوست.
ـ قلمرو (2012): اثری در ژانر «تاریخ بدیل» که دنیایی را تصور میکند که در آن بریتانیا در جنگ جهانی دوم تسلیم آلمان نازی شده است. این رمان نشان میدهد که سنسوم فقط به گذشتهی دور علاقهمند نیست، بلکه دغدغههای سیاسی و تاریخی معاصر نیز در ذهن او حضور دارند.
کریستوفر جان سنسوم
سنسوم نویسندهای است که توانسته ترکیبی منحصربهفرد از تاریخ، رمزوراز و روانشناسی شخصیتها خلق کند. سبک او چند ویژگی بارز دارد:
1. دقت تاریخی: او بهعنوان یک مورخ آموزشدیده، جزئیات تاریخی را با دقتی مثالزدنی وارد رمانهایش میکند. از توصیف لباسها و معماری گرفته تا روابط سیاسی و مذهبی، همه بر پایهی منابع معتبر شکل میگیرند.
2. شخصیتپردازی عمیق: قهرمانان سنسوم، بهویژه متیو شاردلیک، شخصیتهایی چندلایه و انسانیاند. آنها ضعفها، ترسها و تناقضات واقعی دارند.
3. پیوند تاریخ و معما: او توانسته ژانر رمان تاریخی را با ژانر جنایی تلفیق کند، بهگونهای که هر داستان هم جذابیت تاریخی و هم کشش پلیسی داشته باشد.
4. زبان روان و غنی: نثر سنسوم سرشار از جزئیات اما درعینحال خواندنی و پرکشش است.
کریستوفر جان سنسوم در طول دوران نویسندگی خود جوایز متعددی دریافت کرده است که مهمترین آنها جایزهی انجمن نویسندگان تاریخی برای رمان «آتش سیاه» است. افزونبراین، آثار او بارها در فهرست پرفروشترین کتابها قرار گرفتهاند و از سوی منتقدان بزرگ ستایش شدهاند.
قسمتی از کتاب زمستان در مادرید نوشتهی کریستوفر جان سنسوم:
کافه رُسی نانت در خیابانی تنگ و باریک، با کمی فاصله از خیابان تولدو واقع شده بود. آن روز هنگامی که هَری ساختمان سفارت را ترک کرد باز هم آن جوان رنگپریده را دید که از پشت سر او را تعقیب میکرد. زیر لب بد و بیراهی نثار آن شخص کرد اما حقیقتاً دلش میخواست برگردد و به سمت آن مرد برود، بر سرش فریاد بزند و پس از گلاویز شدن کتکی نصیبش کند. او چند خیابان پر پیچوخم را دور زد و سر آخر موفق شد آن مأمور را در پشت سر جا بگذارد. بعد با احساسی از لذت و رضایتخاطر به پیادهروی ادامه داد اما هنگامیکه سر درِ کافه را دید و به سمت آن پیش رفت ناگهان اضطراب بر وجودش حاکم شد و ضربان قلبش بالا گرفت. هنگامیکه درِ ورودی کافه را باز کرد نفسهایی بلند و عمیق کشید و شروع کرد به بازبینی ذهنی آن مقدمهچینیهایی که در دوران آموزشی در آن عمارت واقع در ساری دربارهی نحوهی رفتار در نخستین ملاقات با فورسایت آموخته بود. آنها به او گفته بودند انتظار داشته باشد که فورسایت به او سوءظن پیدا کند؛ رفتارش میبایست دوستانه، ساده و بیتکلف و مطابق با روحیات یک تازهوارد به مادرید میبود. به او گفته بودند روحیهای پذیرشگر داشته باشد، یک شنوندهی خوب.
فضای کافه تاریک بود، لامپهای پانزدهواتی که در مسیر دورتادور دیوارهای بار به چشم میخوردند هیچ کمکی به تقویت آن مقدار از روشنایی روز که از مسیر پنجرهی غبارگرفته به درون راه مییافت نمیکردند. مشتریها اغلب مردان طبقهی متوسط بودند، مغازهدارها و صاحبان تجارتهای کوچک. آنها پشت میزهای کوچکی نشسته بودند و قهوه یا شکلاتِ داغ مینوشیدند و دربارهی مسائل کاری با هم صحبت میکردند.
مشاهده آثار کریستوفر جان سَنسوم