معرفی کتاب: بچه‌کشی

4 هفته پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


کتاب «بچه‌کشی» نوشته‌ی هارولد شکتر یکی از آثار مهم و تأمل‌برانگیز در حوزه‌ی روان‌شناسی اجتماعی و تاریخ فرهنگی ایالات متحده است که به بررسی یکی از عمیق‌ترین و دیرپاترین ترس‌های جامعه‌ی مدرن امریکا می‌پردازد: ترس از جرم. شکتر که استاد ادبیات و نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ی آثار مستند درباره‌ی جنایت و قاتلان زنجیره‌ای است، در این کتاب، نه صرفاً به روایت جنایت‌ها، بلکه به تحلیل پدیده‌ای می‌پردازد که فراتر از واقعیت‌های آماری جرم است؛ پدیده‌ای به نام وحشت عمومی. او نشان می‌دهد که چگونه جامعه‌ی امریکا در دوره‌های مختلف تاریخی، تحت تأثیر رسانه‌ها، سیاست‌مداران و نیروهای فرهنگی، بارها درگیر امواجی از ترس جمعی نسبت به جرم و فساد اخلاقی شده است.کتاب «بچه‌کشی» نه‌تنها یک پژوهش تاریخی دقیق است، بلکه تحلیلی فلسفی و فرهنگی از روان جمعی جامعه‌ای به شمار می‌رود که امنیت را به بهای آزادی می‌خواهد و درعین‌حال در دایره‌ای از اضطراب و نااطمینانی گرفتار شده است. شکتر در این اثر، به شکلی روایی و جذاب، تاریخ معاصر امریکا را از دهه‌ی 1950 تا دوران پس از 11 سپتامبر دنبال می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه ترس از جرم و انحطاط، به یکی از عناصر اصلی هویت فرهنگی امریکایی تبدیل شده است.
در بخش‌های ابتدایی کتاب، شکتر به ریشه‌ی تاریخی ترس امریکایی‌ها از جرم و گناه می‌پردازد. او با نگاهی به سنت پروتستانی اولیه‌ی امریکا، که بر مفاهیمی چون گناه، مجازات و رستگاری استوار بود، نشان می‌دهد که چگونه این نگرش مذهبی در ذهن امریکایی‌ها نهادینه شد. برای امریکاییان نخستین، جرم صرفاً یک عمل نادرست نبود، بلکه نشانه‌ای از سقوط اخلاقی و تهدیدی برای کل اجتماع محسوب می‌شد. ازهمین‌جاست که مفهوم «جامعه‌ی پاک و قانون‌مدار» به یکی از ارزش‌های بنیادین در فرهنگ امریکایی تبدیل می‌شود.

هارولد شکتر

شکتر سپس توضیح می‌دهد که با ورود به قرن بیستم، این نگرش مذهبی جای خود را به یک نوع ترس سکولار داد: ترسی که از طریق رسانه‌های جمعی، سیاست‌های دولتی و فرهنگ عامه تقویت می‌شد. او می‌گوید امریکایی‌ها از همان ابتدا به دنبال دشمنانی پنهان بودند ـ دشمنانی که نظم اجتماعی را تهدید می‌کنند ـ و در هر عصر، این دشمن شکل تازه‌ای به خود گرفته است: از کمونیست‌ها در دوران جنگ سرد گرفته تا خلافکاران خیابانی دهه‌ی 1980 و تروریست‌ها در آغاز قرن بیست‌ویکم.
یکی از محورهای اسای کتاب، نقش رسانه‌ها در شکل ‌دادن و گسترش ترس از جرم است. شکتر، که خود سابقه‌ی طولانی در نوشتن درباره‌ی جنایت‌های واقعی دارد، با دیدگاهی انتقادی و خودآگاه به این موضوع نزدیک می‌شود. او به شکلی مستند نشان می‌دهد که چگونه روزنامه‌ها، تلویزیون و بعدها اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، از بازنمایی خشونت به‌عنوان ابزاری برای جلب مخاطب و فروش استفاده کردند.
شکتر نشان می‌دهد که چگونه یک حادثه‌ی منفرد، به واسطه‌ی بزرگ‌نمایی رسانه‌ها و واکنش‌های سیاسی، به موجی از وحشت عمومی تبدیل می‌شود. مثلاً در ماجرای «وحشت شیطانی» دهه‌ی 80، گروهی از والدین و رسانه‌ها باور کردند که شبکه‌ای از فرقه‌های شیطانی در مهدکودک‌ها فعالیت می‌کنند و کودکان را قربانی می‌کنند، درحالی‌که هیچ مدرک واقعی برای این ادعا وجود نداشت؛ اما در نتیجه، ده‌ها نفر بی‌گناه به زندان افتادند و فضای اجتماعی امریکا برای سال‌ها درگیر این هراس بی‌پایه شد.
به باور شکتر، این نمونه‌ها نشان می‌دهند که ترس از جرم اغلب کمتر به واقعیت و بیشتر به نیاز روانی جامعه برای تعریف دشمن، تمایز خیر از شر و بازسازی هویت اخلاقی خود مربوط است.
در کنار تحلیل‌های تاریخی و سیاسی، شکتر جنبه‌ی روان‌شناختی پدیده‌ی وحشت را نیز بررسی می‌کند. او با بهره‌گیری از نظریات فروید، اریک فروم و نیل پستمن توضیح می‌دهد که انسان‌ها نه‌تنها از ترس می‌گریزند، به‌نوعی از آن لذت هم می‌برند. همچنین رسانه‌ها این نیاز را با ساختن داستان‌های جنایی و نمایش خشونت پاسخ می‌دهند. 

بچه کشی

بچه کشی

خوب
افزودن به سبد خرید 120,000 تومان


قسمتی از کتاب بچه‌کُشی نوشته‌ی هارولد شکتر:
آینر اِشپورر نه ساله همراه پدر و مادرش طبقه‌ی بالای مغازه‌ی قصابی‌ای در ساختمان شماره‌ی 266 خیابان ایروینگ در محله‌ی کارگرنشین بروکلین زندگی می‌کرد، موهای بوری داشت و گونه‌هایی تپل، لبخندی زیبا و چشمانی درشت و آبی. یوآن، پدر خانواده، شب‌ها در هتل کرویدن در منهتن مسئول روشن نگه‌داشتن آب گرم‌کن مرکزی بود. مادر خانواده، ماری، در خشک‌شویی محله‌ی ریج‌وود کار می‌کرد. زن و شوهر سال 1931 دخترشان را نزد پدربزرگ و مادربزرگش گذاشتند و به امریکا آمدند تا شغلی ثابت و خانه‌ای مناسب در ینگه دنیا پیدا کنند. آینر دو سال پیش به خانواده ملحق شد. هر سه‌شان انگلیسی را با لهجه‌ی غلیظ آلمانی حرف می‌زدند.
آینر دانش‌آموز پایه‌ی سوم مدرسه‌ی مذهبی کلیسای سنت بریجید و عضو افتخاری مدشن شافت، شاخه‌ی دختربچه‌های جامعه‌ی آمریکایی ـ آلمانی حزب نازی بود. مادرش او را دختری بسیار باهوش ولی همیشه پردردسر توصیف می‌کرد. در هفته‌ی دوم مارس 1937، ماری او را بابت دروغ کوچکی که گفته بود تنبیه کرد و تا چند روز اجازه نداد بعد از مدرسه جایی برود.

جمعه 19 مارس که مدارس به مناسبت روز سنت‌ژوزف تعطیل بودند، تنبیه آینر هم تمام شد. صبح آن روز ماری قبل از خروج از منزل به اینر اجازه داد بیرون از خانه بازی کند و از او قول گرفت برای ناهار برگردد. ولی از آینر خبری نشد، انگار آب شده رفته بود زیر زمین. یوآن اشپورر طبق معمول صبح زود از شیفت شب برگشته بود و یکراست به خواب رفته بود و هفت پادشاه را هم خواب دیده بود.  
    

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط