معرفی کتاب: بهترین قصه‌گو برنده است

16 ساعت پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


«بهترین قصه‌گو برنده است» کتابی است نوشته‌ی آنت سیمونز که نشر اطراف آن را به چاپ رسانده است. در جهانی که ارتباطات انسانی هر روز پیچیده‌تر می‌شود و رقابت برای جلب توجه به اوج رسیده است، مسئله‌ی اصلی دیگر داشتن اطلاعات بیشتر یا قدرت استدلال بهتر نیست، بلکه توانایی روایت‌گری است؛ یعنی همان مهارتی که انسان‌ها هزاران سال است با آن معنا می‌سازند، ارتباط برقرار می‌کنند و تصمیم می‌گیرند. کتابِ «بهترین قصه‌گو برنده است» دقیقاً بر همین نقطه تمرکز می‌کند: اینکه داستان‌گویی نه یک استعداد ذاتی و منحصر به نویسندگان که ابزاری عملی، آموختنی و ضروری برای هر فرد در محیط کار، کسب‌وکار، روابط اجتماعی و حتی زندگی روزمره است.
سیمونز که از سخنرانان شناخته‌شده و متخصص در زمینه‌ی ارتباطات انسانی و اعتمادسازی است، در این کتاب نشان می‌دهد که چرا داستان‌ها مؤثرتر از داده‌ها و استدلال‌ها هستند، چگونه ذهن انسان به روایت واکنش غریزی نشان می‌دهد و چرا بهترین داستان درنهایت پیروز می‌شود ـ فرقی نمی‌کند که میدان رقابت، در جلسه‌ی کاری باشد یا در مدیریت یک تیم در فرآیند فروش باشد یا در ایجاد انگیزه در رهبری باشد یا حتی در تربیت و ارتباطات خانوادگی.
این کتاب با تکیه بر مثال‌های واقعی، پژوهش‌های روان‌شناختی و تکنیک‌هایی کاربردی، به خواننده یاد می‌دهد که چگونه داستان‌سازی را به مهارتی استراتژیک تبدیل کند. هدف آن است که بفهمیم قدرت داستان در اصل همان قدرت معنا بخشیدن، احساس‌سازی، جهت‌دهی به انتخاب‌ها و شکل ‌دادن به رفتار دیگران است.
سیمونز کتاب را با یک حقیقت ساده اما اساسی آغاز می‌کند: انسان‌ها از طریق داستان فکر می‌کنند، نه از طریق اطلاعات خام. وقتی داده‌ای به ما عرضه می‌شود، مغز به دنبال چارچوبی می‌گردد تا آن را معنا کند؛ چارچوبی که اغلب همان روایت است. داستان‌ها کاری می‌کنند که اطلاعات در ذهن ما تبدیل به تصویر، احساس، معنا و ارتباط شوند.

به‌زعم سیمونز، دلیل برنده شدن داستان‌ها این است که: 
1ـ داستان‌ها تصمیم‌گیری را آسان‌تر می‌کنند.
2ـ به مغز اجازه می‌دهند موقعیت‌ها را شبیه‌سازی و تجربه کند.
3ـ درک ارزش‌ها و انگیزه‌های افراد را تسهیل می‌کنند.
4ـ اجازه می‌دهند اعتماد شکل بگیرد.
او توضیح می‌دهد که حتی گفت‌وگوهای روزمره نیز بر پایه روایت‌ها پیش می‌روند. وقتی فردی می‌خواهد کاری را موجه جلوه دهد، حرفش را دوست‌داشتنی‌تر کند یا حتی اختلافی را حل کند، ناخودآگاه به داستان‌ورزی متوسل می‌شود. آنچه او پیشنهاد می‌کند این است که این فرآیند را از حالت ناخودآگاه به مهارتی آگاهانه و تقویت‌شده تبدیل کنیم.
چرا در عصر کنونی، داستان‌گویی مهم‌تر از همیشه است؟
سیمونز چند دلیل بنیادی را مطرح می‌کند:
1ـ انفجار اطلاعات: حجم پیام‌ها، تبلیغات، تحلیل‌ها و محتوای دیجیتال آن‌قدر زیاد شده که ذهن انسان دیگر نمی‌تواند همه را پردازش کند، در این میان، فقط پیام‌های احساسی و داستانی باقی می‌مانند.
2ـ رقابت شدید در کسب‌وکار: هر ایده، محصول یا برند فقط زمانی موفق می‌شود که داستانی قانع‌کننده پشت آن باشد.
3ـ نیاز به رهبری انسانی: مدیرها دیگر صرفاً با دستور و کنترل نمی‌توانند تیم‌ها را هدایت کنند؛ آن‌ها باید توانایی الهام‌بخشی داشته باشند و الهام‌بخشی بدون داستان ممکن نیست.
4ـ تضعیف اعتماد در جامعه: داستان‌ها، با نشان دادن «انسان پشت پیام»، اعتماد ازدست‌رفته را بازسازی می‌کنند.
5ـ نیاز به هویت: سازمان‌ها، گروه‌ها و افراد برای ساخت هویت جمعی یا فردی خود، نیازمند داستان‌های بنیادین هستند.
در انتها، سیمونز پیام اصلی خود را این‌گونه بیان می‌کند: داستان‌ها نحوه‌ی تفکر انسان را شکل می‌دهند. اعتماد ایجاد می‌کنند. پیام‌ها را ماندگار می‌کنند. رفتار را تغییر می‌دهند و افراد را به هم نزدیک می‌کنند.
این کتاب درنهایت به ما می‌آموزد که اگر می‌خواهیم تأثیرگذارتر حرف بزنیم، رهبر بهتری باشیم، روابط سالم‌تری بسازیم یا در شغلمان موفق‌تر شویم، باید داستان‌گفتن را بیاموزیم.


قسمتی از کتاب «بهترین قصه‌گو برنده است»:
وقتی از آدم‌ها می‌خواهید که به قصه‌تان گوش کنند، یک صدای آرامی در ذهنشان می‌گوید «چی به تو می‌رسد؟» بیشتر مردم فکر می‌کنند وقتی زمان، انرژی و پول صرف می‌کنید تا از آن‌ها بخواهید کاری کنند، چیزی از آن عایدتان می‌شود. آن‌ها درک نمی‌کنند که شما پول می‌گیرید تا ایده یا محصولی را بفروشید. اگر از آن معامله چیزی نصیبتان نشود، آن‌ها قطعاً به نوع‌دوستی روی می‌آورند. در هر صورت یک حس عدالت‌جوی درونی هست که عایدی شما از این معامله را با عایدی آن‌ها مقایسه می‌کند. حتی وقتی آدم‌ها می‌دانند که می‌توانند دقیقاً به همان چیزی که می‌خواهند برسند، باز هم در معامله دنبال مدرکی هستند که ثابت کند شما از آن‌ها استفاده می‌کنید تا بیشتر از سهم عادلانه نصیبتان شود (کاملاً شخصی) اگر در معامله کمترین بویی از سوءاستفاده به مشامشان برسد، کل معامله را به هم می‌زنند، حتی اگر برایشان هزینه داشته باشد.
اقتصاد تجربی از طریق شبیه‌سازی‌هایی مثل بازی سرمایه‌گذاری یا بازی منافع عمومی نشان می‌دهد که عدالت و معامله‌ی پایاپای اغلب مهم‌تر از سود است. اگر مردم حس کنند پیشنهادی بوی سوءاستفاده می‌دهد، ترجیح می‌دهند هیچ سودی نبرند و حتی از جیب خودشان هم هزینه کنند تا آن «مفت‌خور» تنبیه شود. نفرت از کسی که فقط مصرف‌کننده است، یک خصلت انسانی است.
نه به این معنا که سودمندیِ یک محصول یا ایده برای خریدار مهم نباشد، فقط به این معنا که باید به ترتیبِ انتقال پیاممان توجه کنیم. من در دوره‌ی «بازاریابی و فروش 101» یاد گرفتم که اول باید به سؤالِ «چی به من می‌رسد؟» جواب داد. بله، قطعاً مردم می‌خواهند بدانند چه چیزی عایدشان می‌شود. بااین‌حال من متوجه شده‌ام و شاید شما هم متوجه شده باشید که آدم‌ها تا وقتی نفهمند چه چیزی به «شما» می‌رسد، آرام نمی‌نشینند و گوش نمی‌دهند که چه چیزی به خودشان می‌رسد.
هیچ‌کس دوست ندارد حس کند سرش کلاه رفته. وقتی به دیگران وعده می‌دهید که سود کلانی می‌برند طبیعتاً این سؤال ایجاد می‌شود: «چی به شما می‌رسد؟» پول درآوردن مشکلی ندارد. اگر همه برای پول درآوردن پشت میز باشند و تقسیم‌بندی هم عادلانه باشد، مردم آماده‌‌اند تا ببینند قدم بعدی چیست. اما اگر مشتری احتمالی شما بوی کلک به مشامش بخورد، به هر منفعتی که وعده بدهید شک می‌کند.    

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط