معرفی کتاب: اعترافات یک جنایتکار اقتصادی
«اعترافات یک جنایتکار اقتصادی» نوشتهی جان پرکینز، یکی از جنجالیترین و تأثیرگذارترین آثار چند دههی اخیر در حوزهی اقتصاد سیاسی، امپریالیسم مدرن و پشتپرده سیاست خارجی امریکاست. پرکینز در این کتاب، نه یک روایت خشک و دانشگاهی، بلکه یک اعترافنامهی شخصی و تکاندهنده ارائه میکند؛ اعترافنامهای از زندگی حرفهایاش بهعنوان یک «جنایتکار اقتصادی»، یعنی فردی که مأموریتش گسترش نفوذ اقتصادی ـ سیاسی ایالات متحده در کشورهای جهان سوم با استفاده از ابزارهایی چون وامهای کلان، پروژههای توسعهای ظاهراً خیرخواهانه، فشارهای پشتپرده و حتی کودتا و اغتشاش بود. کتاب پرکینز، ترکیبی از خاطرهنگاری، تحلیل اقتصادی و افشاگری سیاسی است و خواننده را وارد جهان تاریکی میکند که در آن، اعداد و پروژهها فقط اعداد نیستند، بلکه ابزارهاییاند برای بهدامانداختن ملتها در چاهی از بدهی، وابستگی و بیثباتی.
پرکینز روایت خود را از دوران جوانی آغاز میکند؛ زمانیکه پس از دوران تحصیل و با پیشنهاد کار در یک شرکت مهندسی ـ مشاورهای امریکایی، وارد شبکهای شد که بعدها فهمید هستهی آن را سازمانهایی مانند سیا و ناسا و گروهی از شرکتهای بزرگ چندملیتی تشکیل میدهند. او در کتاب توضیح میدهد که کارش بهعنوان یک جنایتکار اقتصادی! چیزی فراتر از یک تحلیلگر مالی یا مشاور اقتصادی بود. مأموریت اصلی او این بود که اقتصاد کشورهای جهان سوم را به شکلی صوری رشدیافته و آیندهدار نشان دهد تا بانک جهانی و پیمانکارهای امریکایی بتوانند وامهای عظیمی را برای توسعهی زیرساختها به این کشورها تحمیل کنند. پرکینز اعتراف میکند که این پیشبینیهای اقتصادی همیشه عمداً بیشبرآورد میشد تا دولت کشور هدف قانع شود که میتواند وامهای کلان را بازپرداخت کند؛ اما درواقع، هدف واقعی این بود که کشورها در دام بدهی بیفتند؛ دامی که ایالات متحده میتوانست با استفاده از آن بر تصمیمات سیاسی، نظامی و تجاری آن کشورها کنترل پیدا کند.
جان پرکینز
در بخشهای نخست کتاب، پرکینز نشان میدهد که چگونه بهتدریج وارد این سیستم شد و چگونه آموزش دید تا با رهبران سیاسی و اقتصادی کشورها مذاکره کرده و آنها را به پذیرش برنامهها قانع کند. او از پروژههای متعدد در خاورمیانه، امریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی صحبت میکند و توضیح میدهد که چگونه این پروژهها در ظاهر برای توسعهی کشورها طراحی میشد، اما در عمل باعث تقویت شرکتهای امریکایی و افزایش نفوذ سیاسی امریکا در آن مناطق میگشت. خواننده در این بخشها با ساختار پیچیدهای روبهرو میشود که در آن، شرکتهای مشاوره، بانکها، نهادهای مالی بینالمللی و نهادهای اطلاعاتی، همگی در قالب شبکهای کار میکردند که هدف آن ایجاد وابستگی پایدار به ایالات متحده بود.
پرکینز در ادامه به تفصیل دربارهی سازوکاری صحبت میکند که او و همکارانش با آن، کشورها را وارد این چرخه میکردند. نخست مرحله شیفتگی و اغوا بود؛ یعنی نزدیک شدن به نخبگان سیاسی و اقتصادی، وعده دادن رشد سریع، رونق اقتصادی و اجرای پروژههایی که ظاهرشان بسیار جذاب بود: سد، نیروگاه، بزرگراه، سیستم برقرسانی، بندرها و... سپس مرحلهی اعدادسازی آغاز میشد؛ جایی که او با استفاده از مدلهای اقتصادی و گزارشهای بهظاهر علمی، آیندهای رویایی از رشد اقتصادی طراحی میکرد. در مرحلهی سوم، وامهای کلان از سوی نهادهای بینالمللی ارائه میشد و پروژهها میان شرکتهای امریکایی تقسیم میگردید. در مرحلهی آخر نیز کشورها بهدلیل ناتوانی در بازپرداخت بدهی، مجبور میشدند امتیازهایی سیاسی و اقتصادی به امریکا بدهند؛ ازجمله اجازه ساخت پایگاه نظامی، رأی دادن در سازمانهای بینالمللی یا واگذاری منابع طبیعی به شرکتهای امریکایی.
بخش جذاب و هولناک کتاب آنجاست که پرکینز توضیح میدهد اگر رهبران کشورها این مسیر را نمیپذیرفتند چه میشد. او از وجود دو سطح بعدی فشار صحبت میکند: شغالها و نظامیان. شغالها افرادی بودند که مأموریتشان حذف فیزیکی یا بیثبات کردن رهبران سیاسی سرکش بود. پرکیز نمونههایی از این موارد را در کتاب مطرح کرده است؛ ازجمله کودتای گواتمالا، سرنگونی حکومتهای مختلف در امریکای لاتین و حتی ماجراهای مربوط به پاناما و اکوادور. اگر شغالها هم موفق نمیشدند، مرحلهی آخر مداخلهی نظامی مستقیم امریکا بود؛ همان چیزی که خواننده را به یاد یورش به عراق، افغانستان و نمونههای مشابه میاندازد.
در مجموع، «اعترافات یک جنایتکار اقتصادی» کتابی است که هم جنبهی افشاگرانه دارد، هم جنبهی تحلیلی و هم جنبهی روایی. جذابیتش تنها در این نیست که پرکینز جزئیاتی از پشت پرده سیاستهای جهانی برملا میکند، بلکه در این است که از زبان کسی روایت میشود که خود در قلب این شبکه حضور داشته و با چشم خود دیده که چگونه تصمیمات اقتصادی در سطح جهانی میتواند زندگی میلیونها نفر را تحت تأثیر قرار دهد. خواننده در طول کتاب، نهتنها با سازوکار نفوذ اقتصادی امریکا آشنا میشود، بلکه با درگیریهای اخلاقی یک فرد نیز همراه میشود؛ فردی که میان موفقیت شغلی، ثروت، فشار ساختار قدرت و صدای وجدان خود گیر افتاده است.
قسمتی از کتاب «اعترافات یک جنایتکار اقتصادی»:
تاریخ عربستان سعودی پر از خشونت و تعصب است. در قرن هجدهم، محمد بن سعود ـ یک جنگجوی محلی ـ به نیروهای بنیادگرای فوقالعاده محافظهکار وهابی پیوست و متحدان وهابیِ او بخش عمدهی شبهجزیرهی عربستان، ازجمله شهرهای مقدس مکه و مدینه را فتح کردند.
جامعهی سعودی بازتابی از آرمانهای پایهگذاران متحجر آن کشور بود، که تفسیر خشکی از قرآن در آنجا اجرا میشد. پلیس مذهبی بر ادای فریضهی پنجگانهی نماز روزانه نظارت کامل داشت. زنان ملزم بودند که خود را از فرقِ سر تا نوک پا بپوشانند. مجازات افراد تبهکار بسیار شدید و اعدام و سنگسار در ملأ عام خیلی متداول بود. در اولین سفرم به ریاض، رانندهام گفت که میتوانم دوربین، کیفدستی، حتی کیف پولم را در معرض دید در اتومبیل بگذارم، بدون آنکه نیازی به قفل کردن درِ اتومبیل باشد. اتومبیل در پارکینگی نزدیک بازار پارک شده بود. از حیرت داشتم شاخ درمیآوردم.
او گفت: «کسی اینجا به فکر دزدی نیست. دستان دزد را قطع میکنند.»
بعداً در همان روز، از من سؤال کرد آیا مایلم که میدان اعدام و مراسم گردن زدن را ببینم. تبعیت وهابیها از خشکهمقدسیِ افراطی خیابانهای شهر را از دزدها پاک کرده بود. کسی که از قوانین سرپیچی میکرد به شدیدترین مجازات بدنی محکوم میشد. دعوت رانندهام را رد کردم.