#
#

سفرهای مارکوپولویی؛ سفر با نیکوس کازانتزاکیس به ژاپن

1 سال پیش زمان مطالعه 7 دقیقه

 

وقتی رهسپار ژاپن شدم از زبانش تنها دو کلمه می‌دانستم: ساکورا به معنی شکوفه‌ی گیلاس، و کوکورو به معنی قلب. با خود اندیشیدم چه کسی می‌داند، شاید همین دو کلمه‌ی ساده کافی باشد...

تا سال‌های اخیر که کیمونویش را از تن به در آورد و توپ و شمشیر را در پس درختان شکوفای گیلاسش آشکار کرد، ژاپن، آراسته به صندل‌های سرخ چوبی و گل‌های داوودی در کیمونویش و شانه‌های عاج در گیسوان بلند آبی ـ سیاهش، در خیال ما سوسو می‌زد با بادبزن ابریشمینش که هایکویی پرشور بر آن نقش بسته بود:

های گل‌های شیرین درخت شکوفای گیلاس،

که هر بهار خویشتن را بر آب‌ها نقش می‌زنید؛ برخاستم تا

شما را بچینم، اما فقط آستین‌های آراسته‌ام را تر کردم.

فوجی، سراسر سال پوشیده از برف در پس ذهن‌هامان می‌ایستاد و سامسین سه‌تار، آرام، آهسته، با اندوهی نهفته و پایدار ناله سر می‌داد. منظره، کیمونو، زن، موسیقی، غروب... همه‌ی این‌ها در اندرون ما پیش و پس می‌شد و با صلابت و وقار خود هماهنگی می‌آفرید.

ژاپن گیشای ملت‌ها بوده و بر فراز آب‌های دوردست خنده‌زنان ایستاده است، آکنده از شگفتی و شادی. مارکوپولو او را زیپانگو نامید، زیبا، عاشق شادی، زرین، و زیپانگو در خیال همه آتش افکند، در خیال کولومبوس چنان آتش افکند که آهنگ او کرد و با سه کشتی کوچک راه اقیانوس در پیش گرفت تا او را بجوید. مگر استاد قدیمش، جغرافی‌دان بزرگ، توسکانلی برایش ننوشته بود که این جزیره را از طلا و مروارید و سنگ‌های گران‌بها ساخته‌اند؟ گفته بود که بام خانه‌ها و آستانه‌ی درها از طلایند. چگونه پس جنوایی حریص می‌‌توانست بخوابد؟ برای تاراج آهنگ سفر کرد، اما زیپانگو را نیافت. دیوار امریکا بین آن‌ها سربرافراشته بود. پنجاه سال بعد زیپانگو را ماجراجویی دیگر، فرائو مندز پینتوی پرتغالی که کشتی‌اش در میان صخره‌های او به خطر افتاد کشف کرد. مندز در آب‌های ژاپن پهلو گرفت، مال‌التجاره‌اش را به بهایی گزاف فروخت، و در انبار کشتی‌اش طلا و ابریشم بر هم انباشت.

گرگ‌های گستاخ دریا به ثروت و تمدن والای ژاپن خیره ماندند. آنان از روی تحسین حکایت می‌کردند که هیچ‌کس در آنجا با انگشتانش غذا نمی‌خورد ـ برخلاف اروپاییان که در آن زمان با دست غذا می‌خوردند ـ بلکه ژاپنی‌ها غذای خود را با دو چوب کوچک که گاهی از عاج ساخته می‌شود میل می‌کنند.

ماجراجویان آزمندانه از هر سوی سرازیر شدند، و مبلّغان نیز با کالاهای مذهبی خود از راه رسیدند. نخستین این‌ها قدّیس فرانسیس اخاویر شریف بود که باقی عمرش را بر سر اثبات این سخن گذاشت که سرزمین جدید برای دل او تسلّایی بزرگ بوده است. کار او حتی بدانجا رسید که گفت ژاپنی‌ها با فضیلت‌ترین و صادق‌ترین مردمان جهان‌اند؛ آنان خوب‌اند، بی غل‌وغش‌اند و شرف را از همه‌ی فضایل انسانی برتر می‌دانند.

پس از چند سال کلیساها ساخته شد. هزاران ژاپنی غسل تعمید داده شدند، عوام و اعیان مسیح را به منزله‌ی بودایی نوین پرستیدند؛ اما همراه با مسیحیتشان، اروپاییان تفنگ و سفلیس و توتون و تجارت برده‌شان را نیز بدین سرزمین بکر بردند. تمدن غربی ریشه‌های خود ـ بازرگانان بی‌انصاف، دزدان دریایی فرنگ، ربایندگان زنان، دائم‌الخمرها ـ را همه‌جا گسترد و هزاران ژاپنی درون کشتی‌ها بار شدند و به‌عنوان برده در بازارهای دوردست جهان به فروش رسیدند و از این هم بدتر: مسیحیان ژاپنی هرچه افزون‌تر می‌شدند، گشاده‌دلی و بزرگ‌منشی نژاد خود را بیشتر از یاد می‌بردند و دست به شکنجه و آزار می‌زدند. معابد بودایی در آتش سوختند و با خاک یکسان شدند؛ آنان که نمی‌خواستند غسل تعمید داده شوند در دیگ‌های بزرگ جوشیدند... تا آنکه ژاپنی‌ها دیگر تاب نیاوردند و روزی از روزهای سال 1683 کشتاری دهشتناک خاک ژاپن را از مسیحیان و اروپاییان پاک کرد.

بر عرشه‌ی کشتی تکیه زده بودم و همچنان که وارد کانال سوئز می‌شدیم آب‌های سبز آبی را می‌نگریستم که از هم باز می‌شکافت. سفر شگفتی که پیش‌رو داشتم بیش از یک ماه به طول می‌انجامید، اما در خیالم پیکر ظریف و دریازده‌ی ژاپن در کار شکل گرفتن بود.

سه آشپز ژاپنی با کلاه‌های سپیدِ سرآشپزی نزدیک من چنباتمه زده و به گلدانی که در آن یک گل صد تومانی شکوفا و بس کوچک در کار روییدن بود چشم دوخته بود. حرف نمی‌زدند، اما لحظه‌ای یکی از آنان انگشتش را دراز کرد و به شمردن گل‌های کوچک و رُزمانند پرداخت، به‌نرمی آن‌ها را لمس می‌کرد و آن‌گاه گلبرگ‌ها را یک‌به‌یک می‌شمرد. سپس دوباره انگشتش را کنار کشید، کلمه‌ای گفت و آن دو تای دیگر خم شدند چنان‌که گویی به گلدان نماز می‌برند.

می‌اندیشیدم که به دست اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌هایی که به‌عنوان نخستین سفیران اروپا آمدند چه بیداد وحشیانه‌ای بر این جان‌های کم‌حرف رفته بود، روح ژاپنی چقدر باید احساس رهایی کرده باشد آن‌گاه که بندرها بسته شد و سکوت و آرامش دوباره توانست بر بام‌های رنگارنگ و نوک‌تیز این سرزمین پر بگسترد.

بندرها دو قرن به روی وحشیان سپید بسته مانده بود، اما یک روز صبح در تابستان 1853، دریاسالار پری امریکایی در جهان ژاپنی ظاهر گردید. در جعبه‌ای طلایی هشداری با خود آورده بود و می‌خواست که بنادر ژاپنی به روی کشتی‌های امریکایی باز شود. دریاسالار جعبه‌ی طلایی خود را به همراه نامه‌ای برای شهسواران محلّی، سامورایی‌ها، بر جای نهاد و گفت که سال بعد برای گرفتن پاسخ باز می‌گردد.

آشوبی بزرگ در ژاپن به راه افتاد. نه، ما نمی‌گذاریم وحشی‌ها سرزمین مقدّس ما را دوباره بیالایند. ارواح نیاکان از گورهایشان به پا خاستند و فریاد برآوردند؛ اما سال بعد دریاسالار با کشتی‌های جنگی خویش بازگشت، چند گلوله از توپش شلیک کرد و ژاپنی‌ها دریافتند که راهی به رهایی نیست؛ چگونه می‌توانیم با این دیوسیرتان سپید بجنگیم؟ آنان کشتی‌های آهنی دارند، کشتی‌هایشان در میان باد بی‌بادبان پیش می‌رود، با ماشین‌های شیطانی و تمام نیروهای شر که طرف آن‌ها هستند؛ برای ما راه نجاتی نیست. بنادرشان را گشودند و سپس آن منظره‌ی افسونگر در برابر چشمان فریفته‌ی سپیدها رخ نمود: جنگل‌های درختان شکوفای گیلاس به هنگام بهار، گل‌های هزاررنگ داوودی در پاییز، زنان ریزنقش و آرام، ابریشم، بادبزن، نقاشی‌ها، مجسمه‌ها و معابد شگفت، جهانی حیرت‌انگیز آکنده از شادی و وقار.

پیرلوتی سرد و خسته آمد و این سرزمینِ هماره باکره را به‌سان عتیقه‌ای فروشکسته تصویر کرد، بی‌جان اما آکنده از وقار؛ سپس لافکادیو هرن رومانتیک آمد و ژاپن را به‌سان قطعه شعری جاودان توصیف کرد، یکسره روح، شور و شعور، لبخندی رازآمیز، «می‌خواهی بدانی قلب ژاپن چیست؟ شکوفه‌ی گیلاسی کوهی که عطرش را در آفتاب صبح می‌گسترد.»

شیرینی، خوش‌رویی، سکوت، مردانی که خندان می‌میرند، زنان یکسره اطاعت و احساسات عمیق و خاموش... نویسندگان بزرگ چشم بدین سرزمین دوخته‌اند و سخت است که آن را ببینند و در خیال خویش غوطه نخورند. آنان بر این پیکر نازک استخوان کیمونویی انداخته‌اند آراسته به فریبنده‌ترین گل‌های خیال.

وقتی که می‌رفتم فقط دو کلمه‌ی ژاپنی می‌دانستم؛ ساکورا و کوکورو، اما اکنون که در راهم، اگر بخواهم ارتباطم را با ژاپن کامل کنم، گمان می‌کنم مجبورم کلمه‌ی سومی را بر این دو بیفزایم، کلمه‌ای که هنوز نمی‌دانم به ژاپنی آن را چه می‌گویند، اما معنایش می‌شود «وحشت».

خرید کتاب چین و ژاپن نوشته‌ی نیکوس کازانتزاکیس      

چین و ژاپن

چین و ژاپن

نشر نی
افزودن به سبد خرید 290,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط