دسته بندی : رمان خارجی

ماجراهای تام سایر (ادبیات بزرگان)

(داستان های نوجوانان آمریکایی،قرن 19م)
نویسنده: مارک تواین
425,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 396
شابک 9786222671105
تاریخ ورود 1400/03/19
نوبت چاپ 2
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 364
قیمت پشت جلد 425,000 تومان
کد کالا 103939
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
کتاب پیش رو یکی‌دیگر از آثار نویسنده‌ی آمریکایی نام‌آشنا، مارک تواین، است. اثر حاضر با زبانی شیرین و طنز، روایتگر ماجرای تام است، پسربچه‌ای یتیم که در آغاز نوجوانی است. تام پسربچه‌ای پرشروشور با شیطنت‌های فراوان مختص سنش است. او در حقیقت آمیزه‌ای است از ویژگی‌های سه بچه‌ای که مارک تواین در زندگی واقعی خود با آن‌ها آشنایی دارد. داستان روایت زندگی تام و هاک است که شاهد قتلی در قبرستان می‌شوند و قسم می‌خورند راجع به این موضوع با کسی صحبت نکنند. مارک در این نوشتار هم نوجوان و هم بزرگسال را مخاطب خود قرار داده است و از این اثر به‌عنوان نیایش-سرود دوران کودکی یاد کرده است.
بخشی از کتاب
تام با یک سطل دوغاب آهک و یک قلم موی دسته بلند در پیاده‌روی کنار دیوار چوبی ظاهر شد. وقتی مساحت دیوار چوبی را اجمالا حساب کرد، همه‌ی خوشحالی‌ها تنهایش گذاشت و افسردگی شدیدی روحش را فشرد. دیوار چوبی سی یاردی نه فوت ارتفاع داشت. زندگی به نظرش پوچ آمد، و وجود یک بارسنگینی. آه کشان، قلم مو را به دوغاب زد و کشید به بالاترین تخته‌ی دیوار؛ عملیات را تکرار کرد، و تکرار؛ باریکه‌ی ناچیز دوغاب خورده را سنجید با بخش عظیم دوغاب نخورده‌ی دیوار که چون قاره‌یی تا دوردست‌های دور ادامه داشت؛ آن‌گاه، امیدبریده روی یک درخت‌دان چوبی نشست. جیم، ورجه ورجه کنان و با خواندن آواز «دخترای بوفالو»، با یک سطل حلبی از در خانه بیرون آمد. آوردن آب از تلمبه‌ی آب روستا همیشه در نظر تام کار نفرت‌انگیزی بود؛ البته پیش از این، اما حالا به نظرش چندان هم بد نمی‌آمد. به یاد آورد که کنار تلمبه دوست هم‌صحبت پیدا می‌شود. پسر و دخترهای سیاه، سفید و گل باقالی (دورگه) همیشه آن‌جا در صف هستند، و تا نوبت‌شان برسد با هم اسباب‌بازی مبادله می‌کنند، گپ می‌زنند، زد و خورد می‌کنند، سر به سر هم می‌گذارند . و به یاد آورد که گرچه فاصله‌ی تلمبه آب تا خانه بیش از صد و پنجاه یارد نیست، جیم هرگز زودتر از یک ساعت با سطل آب برنگشته؛ تازه، معمولا یک نفر هم دنبالش رفته است. تام گفت: -ببین جیم، اگه تو یخورده دوغاب بزنی من میرم آب میارم. جیم سرش را تکان داد و گفت: - نمی‌تونی، ابراب تام. خالوم بزلگ، خولش به من میگی که من باهاس رفتن و این آب لا آولدن کرد و با هیشکی مسخله باژی نکلدن.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است