تصویر دوریان گری (ادبیات مدرن جهان،چشم و چراغ86)
(داستانهای انگلیسی،قرن 19م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | اسکار وایلد |
مترجم | ابوالحسن تهامی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 312 |
شابک | 9789643517939 |
تاریخ ورود | 1392/02/17 |
نوبت چاپ | 11 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 308 |
کد کالا | 33697 |
قیمت پشت جلد | 2,550,000﷼ |
قیمت برای شما
2,550,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
این کتاب بهدلیل تازگی ماندگارش، همیشه محبوب همهی نسلها بوده و بیش از صدوبیست بار در کشورهای انگلیسی زبان در قطعهای کوچک و بزرگ به چاپ رسیده، و برپایهی آن فیلمهای متعدد ساخته شده است که نخستیناش فیلمی بود صامت محصول 1915 و تازهتریناش فیلمی محصول 2007. این کتاب نثری چندان زیبا و داستانی چنان جذاب دارد که پس از گذر دوازده دهه از انتشار آن در سال 2010 در دابلین کتاب سال شناخته شد.
دوریان گری جوان خوشسیما و برازندهای است که تنها به زیبایی و لذت پایبند است و هنگامی که دوست نقاشش از او چهرهای در کمال زیبایی و جوانی میسازد، او از اندیشه گذشت زمان و نابودی جوانی و زیبایی در اندوه عمیقی فرو میرود، پس در همان لحظه آرزو میکند که چهرهی خویش پیوسته جوان و شاداب بماند و در عوض، گذشت زمان و پیری و پلیدیها بر تصویر او نشانهای باقی بگذارد و پساز مدتی متوجه میشود که آرزویش برآورده شده؛ ولی یکی از دوستان او به نام «لورد هنری» کمکم او را به راههای پلید میکشاند و تصویر دوریان گری، بهمرور، پیرتر، پلیدتر، و کریهتر میشود. او بهمرور تا جایی پلید میشود که اولین قتل خود را انجام میدهد و خود «بسیل هاوارد»، نقاش آن تصویر را میکشد. دوریانگری که هر روز چهرهی خود را در تصویر فرسودهتر و پیرتر میبیند، و راهی برای ازبینبردن پلیدیها پیدا نمیکند، ناگهان خشمگین میشود و چاقوی بلندی را در قلب مرد درون تصویر فرو میکند. در همان لحظه مستخدمان صدای جیغ کریهی را میشنوند و به سوی اتاق دوریان گری میشتابند. آنها تصویر ارباب خویش را در بوم نقاشی میبینند که در کمال جوانی و زیبایی است، آنچنانکه خود او را میدیدند، اما بر زمین جسد مردی نقش بسته است در لباس آراسته و کاردی در قلب، با پلیدترین و کریهترین چهرهی قابل تصور؛ که تنها از انگشترانی که به دستش بود میشد هویت او را فهمید…
دوریان گری جوان خوشسیما و برازندهای است که تنها به زیبایی و لذت پایبند است و هنگامی که دوست نقاشش از او چهرهای در کمال زیبایی و جوانی میسازد، او از اندیشه گذشت زمان و نابودی جوانی و زیبایی در اندوه عمیقی فرو میرود، پس در همان لحظه آرزو میکند که چهرهی خویش پیوسته جوان و شاداب بماند و در عوض، گذشت زمان و پیری و پلیدیها بر تصویر او نشانهای باقی بگذارد و پساز مدتی متوجه میشود که آرزویش برآورده شده؛ ولی یکی از دوستان او به نام «لورد هنری» کمکم او را به راههای پلید میکشاند و تصویر دوریان گری، بهمرور، پیرتر، پلیدتر، و کریهتر میشود. او بهمرور تا جایی پلید میشود که اولین قتل خود را انجام میدهد و خود «بسیل هاوارد»، نقاش آن تصویر را میکشد. دوریانگری که هر روز چهرهی خود را در تصویر فرسودهتر و پیرتر میبیند، و راهی برای ازبینبردن پلیدیها پیدا نمیکند، ناگهان خشمگین میشود و چاقوی بلندی را در قلب مرد درون تصویر فرو میکند. در همان لحظه مستخدمان صدای جیغ کریهی را میشنوند و به سوی اتاق دوریان گری میشتابند. آنها تصویر ارباب خویش را در بوم نقاشی میبینند که در کمال جوانی و زیبایی است، آنچنانکه خود او را میدیدند، اما بر زمین جسد مردی نقش بسته است در لباس آراسته و کاردی در قلب، با پلیدترین و کریهترین چهرهی قابل تصور؛ که تنها از انگشترانی که به دستش بود میشد هویت او را فهمید…
بخشی از کتاب
نمیتونم توضیح بدم. وقتی من به کسی خیلی علاقه دارم نمیتونم اسمش رو به کسی بگم. مثل اینه که انسان بخشی از آنها رو تسلیم دیگران کرده باشه. من یادگرفتهم رازدار باشم. این کار باعث میشه که زندگی مدرن برای ما اسرارآمیز، یا جالب بشه. کوچکترین نفعش اینه که آدم از این پنهانکاری لذت میبره. الان وقتی از شهر بیرون میرم به خانواده نمیگم کجا میرم. اگر بگم همهی لذت سفر ازمیان میره. با جرات میگم که عادت مشنگانهایه، ولی یک جوری به زندگی انسان رُمانس میده. فکر میکنم داری به خودت میگی من چه آدم چلی هستم؟»
«به هیچ وجه، به هیچ وجه بزیل عزیز،» لرد هنری در پاسخ گفت و افزود: «انگارتو فراموش کردی که من ازدواج کردهم، و یکی از جاذبههای ازدواج اینه که گاهی پنهانکاریهای دوجانبه رو ضروری میکنه. من هرگز نمیدانم همسرم کجاست، او هم نمیدانه من چه میکنم. وقتی همدیگه رو میبینیم، که البته هر روز همدیگه رو میبینیم، شاخدارترین دروغها رو با جدیترین قیافهها به هم میگیم. خانمم دروغگوی ماهریه، در واقع خیلی از من بیشتر مهارت داره. او هیچ وقت دروغهاش رو فراموش نمیکنه، ولی من همیشه دروغهام رو فراموش میکنم. البته وقتی مچم رو میگیره، شر به پا نمیکنه، که دوست دارم اوقات تلخیای نشان بده، ولی فقط خندهای میکنه و بس.»
«به هیچ وجه، به هیچ وجه بزیل عزیز،» لرد هنری در پاسخ گفت و افزود: «انگارتو فراموش کردی که من ازدواج کردهم، و یکی از جاذبههای ازدواج اینه که گاهی پنهانکاریهای دوجانبه رو ضروری میکنه. من هرگز نمیدانم همسرم کجاست، او هم نمیدانه من چه میکنم. وقتی همدیگه رو میبینیم، که البته هر روز همدیگه رو میبینیم، شاخدارترین دروغها رو با جدیترین قیافهها به هم میگیم. خانمم دروغگوی ماهریه، در واقع خیلی از من بیشتر مهارت داره. او هیچ وقت دروغهاش رو فراموش نمیکنه، ولی من همیشه دروغهام رو فراموش میکنم. البته وقتی مچم رو میگیره، شر به پا نمیکنه، که دوست دارم اوقات تلخیای نشان بده، ولی فقط خندهای میکنه و بس.»
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر