
چرا شما را نمی گیرن و آخرش چی میشه؟ / صادق زیباکلام در برابر دو سوال مالیخولیایی
کتاب «چرا شما را نمیگیرن و آخرش چی میشه؟» نوشتهی صادق زیباکلام به همت نشر روزنه به چاپ رسیده است. زیباکلام میگوید: از بس در این دنیا از من پرسیدند «آخرش چی میشه؟» و «راستی، چرا شما رو نمیگیرن؟» بعضی وقتها دچار مالیخولیا میشوم و فکر میکنم آن دنیا هم شب اول قبر، قبل از سوالات دیگر همینها را از من بپرسند. اولش قرار بود موضوع کتاب جدای از این دو سوال، تجربهی دوران دکترایم در انگلستان (1370-1363) باشد و اینکه چه شد مهندسی را رها کردم و رفتم دنبال علوم انسانی و کار کردن روی انقلاب 57. اما بعد از بازگشت به ایران به قدری ماجراهای مختلف برایم اتفاق افتاد که دریغم آمد از آنها ننویسم. برای آنان که مثل بسیاری از جوانهای امروزی نگاهشان به گذشته فقط بغض و کینه و نفرت نیست، آنان که مسائل سیاسی و اجتماعی را در دیگ زودپز تئوریهای توطئه و فرضیههای جد بزرگوارمان مرحوم دایی جان ناپلئون نمیریزند، شاید، و فقط شاید، این کتاب بتواند یک مقدار جزئی افقهای دیگر بگشاید.
موضوع بعدی که به کتاب اضافه شد این بود که بعد از گرفتن دکترا و بازگشت به ایران در سال 70، چه خون دلها خوردم و چه مصیبتها کشیدم چون مثل جذامیها همه دربها برویم بسته بود و هیچ دانشگاهی حاضر نبود من را بپذیرد. تحقیقات و مطالعاتی که در دوره دکترا انجام داده بودم با برخی از دروس گروههای علوم سیاسی و تاریخ دانشگاه تهران نزدیکی پیدا میکرد. اما هیچکدام آنها حاضر نبودند حتی جواب سلامم را هم بدهند، چه برسد به اینکه از ورودم استقبال هم بنمایند. من البته هیات علمی رسمی گروه «مهندسی شیمی» دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم که برای دکترا از مهندسی به علوم انسانی تغییر رشته داده بودم و حالا پس از اخذ دکترا که به دانشگاه بازگشته بودم، مسئولین مانده بودند که چه خاکی بر سر من بریزند و من را به کدام گروه آموزشی بفرستند چون مدرک دکترایم نه هیچ سنخیتی با تحصیلات قبلیام پیدا میکرد و نه اساسا با دروس دانشکده فنی.
بعد به شرح چگونگی ورودم به گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و اینکه در ابتدا بر من چه گذشت، نحوه تدریس و تعاملم با دانشجویان و همکارانم، تا برسیم به تالیفاتم از 1371 تا 1401 که عذرم را از دانشگاه تهران خواستند و دیگر اجازه تدریس بهم ندادند. فقره بعدی شرح یکسری حوادث و رویدادهای سالهای نخست ورودم به دانشکده حقوق است. از جمله اخراج اساتید مرحوم دکتر سید جواد طباطبایی و دکتر جلیل روشندل و اعتراضات و اعتصابات دانشجویان. سپس میرسیم به دوم خرداد سال 1376 و تغییر و تحولاتی که دوران اصلاحات در زندگی آکادمیک من ایجاد نمود. از جمله شرکت در کنفرانسهای دانشگاه کالیفرنیا در دوران اصلاحات و ملاقات باورنکردنی محرمانه در جریان آن کنفرانسها که میان سردار محسن رضایی با مقامات آمریکایی بعد از حمله آمریکا به عراق در آتن صورت گرفت و من واسطهی آن ملاقات بودم. انتقادات من از برنامههای هستهای کشور و اعلام جرم قوه قضاییه علیهام به اتهام تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب. زلزله کرمانشاه و داستان دهکده امید، دعوت به سخنرانی در پارلمان انگلستان، دریافت جایزهی آزادی بیان از آلمان و بالاخره ممنوعالتدریسی و پایان 47 سال همکاریام با دانشگاه در سال 1401 با یک تلفن مقامات امنیتی. کتاب البته وارد فضاهای دیگری هم شده. از جمله نحوه تدریس و تعاملم با دانشجویانم به ویژه دانشجویان جانباز و معلول در جنگ و فهرستی از آثارم؛ و بالاخره دو پرسشی که بالاخص در سالهای اخیر از بس در معرض آنها قرار گرفتهام برایم به صورت کابوس درآمدهاند و در خواب هم به سراغم میآیند: «دکتر آخرش چی میشه؟» و «راستی چرا شما را نمیگیرند؟» که سرانجام عنوان کتاب را به خود اختصاص دادند. البته یک پرسش سوم هم در مراحل پایانی کتاب برایم شکل گرفت تحت این عنوان که «آیا از انقلاب 57 و نقشم در آن انقلاب پشیمان نیستم؟» که البته این پرسش عملاً مصادف با پایان یافتن کار نگارش کتاب شده بود.
قسمتی از کتاب چرا شما را نمیگیرن و آخرش چی میشه؟:
دوم خرداد فقط در ایران باعث تغییرات نشده بود بلکه توجه و کنجکاوی بینالمللی را هم برانگیخته بود. دنیا باور نمیکرد که در ایرانِ انقلابی که عمدهترین مشخصه مسئولین و رهبرانش طی 20 سال از ابتدای آن، آرزوی مرگ و نیستی آمریکا، اروپا، اسرائیل و نظام حاکم بر غرب بوده، حالا رئیس جمهوری با یک رای باورنکردنی توسط ایرانیان انتخاب شده که از طرفدارانش میخواهد شعار مرگ و نیستی هیچ کشور و ملتی را ندهند. صحبت از گفتگوی تمدنها، جامعه مدنی، آزادی بیان و حاکمیت قانون مینماید. بسیاری از دانشگاهها و موسسین کات تحقیقاتی غربی و غیرغربی به تحولات ایران علاقمند شده بودند. جدای از آنکه برایشان جالب بود که چگونه خاتمی توانسته بوده در ایران انقلابی بر سر کار بیاید، علاقمندی یا کنجکاوی دیگرشان این بود که آینده دوم خرداد و اصلاحات چه میشود؟ از جمله در فرانسه، آلمان، انگلستان، هند، امارات و قطر، کنفرانسهایی پیرامون ایران برگزار میشد. حتی کنفرانسهایی از سوی دانشگاهها و مراکز مطالعاتی عمدتاً آمریکایی صورت میگرفت. البته جدای از من، شمار دیگری از اساتید علوم سیاسی دانشگاه تهران و همچنین از دفتر مطالعات وزارت خارجه هم در این کنفرانسها شرکت میکردند. بیشترین تعداد کنفرانسها از سوی دانشگاه کالیفرنیا بود.
در طی هشت سال دولت آقای سیدمحمد خاتمی (1384-1376) و دولت اول آقای محمود احمدینژاد (1388-1384)، من نزدیک به بیست بار در کنفرانسهای بینالمللی در خارج از کشور از جمله تعداد زیادی از کنفرانسهایی که توسط دانشگاه کالیفرنیا برگذار میکرد شرکت کردم. بخش خاورمیانه دانشگاه کالیفرنیا برگزاری کنفرانسهای آن دانشگاه را بر عهده داشت. از ایران، جدای از من، دکتر ناصر هادیان، دکتر هادی سمتی، دکتر حسین بشیریه، دکتر احمد نقیبزاده، خانم دکتر سعیده لطفیان، دکتر حسین سیف زاده، دکتر جمشید تخشید و یکی دو استاد دیگر هم شرکت میکردند. از آمریکا هم خانم دکتر شیرین هانتر، دکتر محسن میلانی، دکتر جلیل روشندل و دکتر رامین جهانبگلو هم شرکت میکردند. جدای از اساتید دانشگاهی، برخی محققین و فعالین مدنی یا کسانی که حوزه کاریشان با توسعه و سرمایهگذاری بود هم دعوت میشدند. یکی از این افراد از ایران، آقای سیامک نمازی بود. موسسه ایشان در زمینه راهنمایی شرکتهای غربی به منظور سرمایهگذاری در ایران فعالیت داشت. در کنفرانسهای دانشگاه کالیفرنیا، افزون بر ایران، اساتید دانشگاههای کشورهای عربی از جمله مصر، تونس، مراکش، الجزایر، اردن، کویت، عمان، قطر و امارات هم حضور داشتند. اساتید دانشگاههای اسرائیل و فلسطین،، بعلاوه اساتید دانشگاههای خودِ آمریکا جزء پرتعدادترین شرکتکنندگان بودند. من کنجکاو بودم که چرا از عراق، سوریه و عربستان کسی حضور نداشت. از پروفسور استیو اشپیگل که ریاست کنفرانسها را برعهده داشت پرسیدم که چرا از این کشورها کسی نمیآید و ایشان پاسخ دادند که ما خیلی سعی کردهایم از این کشورها هم دعوت نماییم اما اساتیدشان نمیآیند چون یا دولتهایشان اجازه نمیدهند و یا نگران هستند که بعد از بازگشت ممکن است با مشکل مواجه شوند. جدای از دانشگاهها، برخی از میهمانان از موسسات تحقیقاتی و مطالعاتی کشورهایشان بودند. طول مدت کنفرانسها معمولاً سه روزه بود و نشستها در سالن کنفرانس هتل محل اقامتمان برگزار میشد.
چرا شما را نمیگیرن و آخرش چی میشه؟ در 328 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
