
میزانسن: دفتر یادداشت تریگورین
«دفتر یادداشت تریگورین» یکی از آثار کمتر شناختهشده اما بسیار قابلتوجه تنسی ویلیامز، دراماتورژ بزرگ امریکایی، است که درواقع اقتباسی آزاد و بازنگریشده از نمایشنامهی «مرغ دریایی» چخوف محسوب میشود. این اثر که در اواخر عمر تنسی ویلیامز نوشته شد، فقط بازتابی از شیفتگی عمیق او به چخوف نیست، بلکه بیانگر دغدغهها، ترسها و دلمشغولیهای روانی و هنری خودش نیز هست. در این نمایشنامه، ویلیامز از الگوی کلی داستان «مرغ دریایی» استفاده میکند اما با افزودههایی روانکاوانه، جنسی و فلسفی آن را به قلمرو شخصی خود وارد میسازد.
تنسی ویلیامز همیشه از چخوف بهعنوان یکی از الهامبخشترین نویسندگان زندگیاش یاد میکرد. او در مصاحبهای گفته بود: «چخوف نمایشنامهنویسی را به جهانی انسانیتر آورد. او به ما آموخت که تضادهای درونی و خاموش انسانها میتواند به اندازهی کنشهای بیرونی، درامآفرین باشد.»
در «مرغ دریایی»، چخوف روایتگر زندگی افرادی است که در یک خانهی روستایی گرد آمدهاند و با ناکامیهای هنری، عشقی و وجودی خود دستوپنجه نرم میکنند. شخصیت اصلی داستان، کنستانتین تریپلف، نمایشنامهنویسی جوان و ناکام است که درگیر رابطهای بغرنج با مادر مشهورش آرکادینا و نویسندهی معروف بوریس تریگورین میشود. این متن، سرشار از فقدان، ناامیدی و حسرت است، اما در چهارچوبی ظریف و مینیمالیستی بیان میشود.
تنسی ویلیامز
تنسی ویلیامز که خودش درگیر شکستهای عاطفی، آشفتگیهای ذهنی و فروپاشی تدریجی شخصیتش بود، این اثر را بازآفرینی کرد تا هم به چخوف ادای احترام کند و هم خودش را در آن فرافکنی نماید. بنابراین، دفتر یادداشت تریگورین هم یک اقتباس است و هم نوعی اعترافنامهی شخصی.
اگر چخوف در «مرغ دریایی» با سکوتها، مکثها و ایجاز شناخته میشود، ویلیامز در دفتر یادداشت تریگورین دست به آشکارسازی میزند. او زبان شخصیتها را صریحتر و جسورتر میکند. بهویژه در توصیف رابطهی تریگورین با نینا، یا در تحلیل شخصیت آرکادینا، ویلیامز فضای مبهم چخوف را به قلمرو شفافیت روانکاوانه میکشاند.
ویلیامز با افزودن مونولوگهای درونی و مکالمات تازه، شخصیتها را عمیقتر و روانشناسانهتر میکاود. او از خودسانسوریهای چخوف فراتر میرود و پرسشهایی چون قدرت، وابستگی، بیثباتی جنسی، بحرانهای هویتی و کهنسالی را بیپرده بیان میکند.
مثلاً در نمایشنامهی ویلیامز، تریگورین دیگر صرفاً نویسندهای موفق اما خنثی نیست، بلکه انسانی است پر از وسوسه، دلزدگی و اضطراب وجودی که با وجدان هنریاش درگیر است. دفترچهای که در عنوان نمایش آمده، نمادی است از ذهنیات درونی تریگورین که در نسخهی ویلیامز، با جزئیات افشاگرانهتری به نمایش گذاشته میشود.
در متن ویلیامز، فضای کلی نمایش بیشتر به رؤیا شباهت دارد تا واقعیت عینی. این بهخاطر تأکید بر مونولوگهای درونی، تصاویر نمادین و گفتوگوهای پرتشویش است. درواقع، دفتر یادداشت تریگورین میتواند همچون سفری ذهنی در روان نویسندهای فروپاشیده تعبیر شود.
«دفتر یادداشت تریگورین» را نمیتوان صرفاً اقتباسی از چخوف دانست؛ این نمایشنامه نوعی اتوبیوگرافی پنهان نیز هست. تریگورین درواقع خودِ خسته و نومید ویلیامز است. نینا، نسخهای از عشاق جوان و نابالغی است که ویلیامز در جستوجوی آنها بود و کنستانتین، سایهای از ویلیامز جوان، در اوج رنج و سرکوب.
نمایی از نمایش دفتر یادداشت تریگورین
این نمایشنامه در سال 1981 نوشته شد، اما تا سالها مورد بیتوجهی قرار گرفت و فقط پس از مرگ ویلیامز، اجراهای پراکندهای یافت. منتقدان در ابتدا با دیدهی تردید به آن نگریستند؛ برخی آن را نسخهای بیاحساس و پرگو از شاهکار چخوف دانستند و برخی دیگر، آن را اعترافنامهای تلخ از نویسندهای در سراشیب انزوا تلقی کردند.
اما با گذر زمان، تحلیلگران ابعاد تازهتری از متن و وجوه خلاقانه و شجاعانهی آن را مورد ستایش قرار دادند. این نمایشنامه حالا بیشتر بهعنوان سندی از فروپاشی هنرمند و درعینحال تلاش برای بازیابی معنا و صداقت در هنر دیده میشود.
درنهایت، این اثر نه جایگزینی برای «مرغ دریایی» است و نه تقلیدی از آن، بلکه تصویری تازه از همان جهان است اما از نگاه انسانی در آستانهی فروپاشی. ویلیامز با این نمایشنامه، هم چخوف را ستایش کرده، و هم با او چالش کرده است. تریگورینِ او، نه فقط نویسندهای در بحران، که نمایندهی خود اوست: تنسی ویلیامزی که دیگر نه جوانی دارد، نه ایمان، اما همچنان مینویسد ـ برای زنده ماندن.
قسمتی از نمایشنامه دفتر یادداشت تریگورین:
صحنهی باغی است که میز و صندلی تابستانی در آن قرار دارد. میانههای روز است. بازماندهی پیکنیکی دیده میشود: زنبیل پیکنیک و چند دست لباس. دورن برای آرکادینا و ماشا میخواند.
دورن: (میخواند) «... این برای مردم جامعه که رماننویس را لوس بار میآورند و آنها را به سوی خود میکشند به اندازهای خطرناک است که تاجر غلات، موشها را در انبار خود تربیت کند.»
آرکادینا: (به ماشا) بیا، بلند شو تا کنار هم وایستیم. تو 21 سالته و من تقریباً دو برابر تو سن دارم. دکتر دورن، کدوممون پیرتر به نظر میآییم؟
دورن: (به ماشا چشمک میزند.) گفتین چند سالتونه خانم آرکادینا؟
آرکادینا (با عصبانیت): نباید دیگه سر ناهار شراب بذارم! همهتون رو بیهوش و حواس میکنه، دربارهی سنم چیزی نگفتم.
دورن: شما نباید اینقدر حساس باشین.
آرکادینا: تو عمداً نفهمیدی که من چی...
نمایی از نمایش دفتر یادداشت تریگورین
دورن: نه بانوی عزیزم شما سرخ شدین، بشینین ـ حالا فقط اینجا، توی این دهه که همه میدونن شما یه پسر 25 ساله دارین. حتی کسی توی شهر هم نمیدونه. دیروز زن داروخانهدار بهم گفت: «نمیتونم باور کنم خانم آرکادینا سنش بالای پنجاه سال باشه.» ... به چی میخندی ماشا؟
ماشا: شما یه موقعهایی بدجنسی میکنین.
آرکادینا: دیگه از شراب سر ناهار خبری نیست. باید کلید گنجهی لیکور رو تو صندوق خودم نگه دارم. (ماشا پشت دستش میخندد.) تو شاید سرگرم شده باشی. من نه، من از ظاهر جوونم مغرور نمیشم. نتیجهی کار کردن و ادامه دادن بوده! (به سوی پیروزی) این رو قانونش کن: نه اینکه تو فکر آینده نباشی و نه با آینده جوری برخورد کنی که انگار اصلاً وجود نداره. چیزهایی مثل سن پیری و مرگ؟ آه، کی جاودانه است!
دورن: احتمالاً شما بانوی عزیز. سالها رو که تا حالا خوب گول زدین. چرا باورکردنی نباشه شانس شما بتونه جلوی چیزی رو که بهش سرنوشت نهایی میگن بگیره.