
میزانسن: خرگوش
نمایشنامهی «خرگوش» نوشتهی نینا رین، نویسنده و کارگردان معروف بریتانیایی، یکی از آثار برجستهای است که در سال 2018 منتشر شد. «خرگوش»، یک درام روانشناختی است که بهطور خاص به مسائل هویت، خودشناسی و تلاش انسان برای یافتن جایگاه خود در جهان معاصر میپردازد. این اثر با ترکیب داستانهای شخصی و مسائل اجتماعی، مخاطب را به تفکر دربارهی شرایط پیچیده و پر از تناقض زندگی در دنیای مدرن و رابطههای پیچیدهی انسانی میبرد.
داستان «خرگوش» حول شخصیت اصلی به نام امیلی میچرخد. امیلی زنی جوان است که در تلاش برای پیدا کردن خود و هویت شخصیاش در دنیای پر از تغییر و چالشهای مدرن است. او در یک وضعیت روانی پیچیده قرار دارد که از یک سو تلاش میکند هویت خود را در برابر خانواده، دوستان و جامعه حفظ کند و از سوی دیگر در حال تلاش برای یافتن خود در دنیای بیرحم و پر از تضاد است.
امیلی از یک حادثهی بزرگ در زندگی خود رنج میبرد که بهطور مستقیم بر هویت و روابطش تأثیر میگذارد. او در تلاش است تا زندگی روزمرهی خود را دربرابر مشکلاتی که از طرف دیگران به او تحمیل شده، مدیریت کند و در همین حال با احساساتی همچون اضطراب، افسردگی و دلسردی دستوپنجه نرم میکند.
داستان نمایشنامه در محیطی بسته و در موقعیتهایی که در آن امیلی با افراد مختلف روبهرو میشود، پیش میرود. این روابط میتواند شامل روابط خانوادگی، دوستانه یا عاشقانه باشد، اما در همهی این روابط، هویت و پرسشهای مربوط به خودشناسی و تعلق به گروه اجتماعی نقش مهمی ایفا میکند.
ساختار نمایشنامه به گونهای است که بهطور مداوم بین موقعیتهای مختلف و بحرانهای روانی شخصیتها جابهجا میشود. این جابهجاییها بهطور پیوسته باعث ایجاد تنش در داستان میشود و مخاطب را بهطور مستمر درگیر میکند. در بسیاری از صحنهها شخصیتها مجبورند با شرایط خاصی روبهرو شوند که هیچ راهی جز مواجهه با مشکلات درونی خود ندارند.
نکتهی جالب توجه در ساختار نمایشنامه این است که اغلب گفتوگوها بین شخصیتها بهصورت غیرمستقیم و با استفاده از نشانهها و استعارهها پیش میرود. این باعث میشود که مخاطب بیشتر درگیر داستان شده و خود را در موقعیتهای پیچیدهای که شخصیتها تجربه میکنند احساس کند.
سبک نوشتاری نینا رین در «خرگوش» مدرن و متناسب با دنیای امروز است. زبان ساده و درعینحال عمیق او باعث میشود که مخاطب بهراحتی با شخصیتها ارتباط برقرار کند و همزمان با آنها در دنیای درونیشان غوطهور شود. او از دیالوگهای پر از تضاد و تنش استفاده میکند که موجب میشود هر صحنه بهطورکامل تأثیرگذار باشد.
در این نمایشنامه، از زبان استعاری و نشانههای مختلف برای بیان بحرانهای روانی شخصیتها استفاده میشود. این استعارهها گاهی در قالب جملات کوتاه و گاه در طول گفتوگوهای طولانی ظاهر میشوند. این شیوه باعث میشود که هر جمله و هر واژه دارای لایههای معنایی عمیق باشد.
نمایشنامهی «خرگوش» پرسشهایی همچون: «چگونه میتوان خود را در دنیای پیچیده و پر از فشارهای اجتماعی شناسایی کرد؟»، «آیا هویت فردی ثابت است یا دائماً در حال تغییر است؟» و «چگونه میتوان در مقابل مشکلات روانی و اجتماعی ایستادگی کرد؟» را مطرح میکند.
قسمتی از نمایشنامهی خرگوش نوشتهی نینا رین:
ریچارد: کارت چطوره؟ مهیجه؟ از نظر فکری جذابه؟ از نظر اخلاقی رضایتبخشه؟
بلا: لعنت به تو.
ریچارد: نه واقعاً، الان چه کاری انجام میدی؟ برام توضیح بده. من هیچوقت نفهمیدم. این چه کاریه که باید انجامش بدی. این هفته چه خبره؟ گوشی موبایل جدید؟ چی کار داری میکنی؟
بلا: خفه شو.
ریچارد (به تام): میدونستی بلا برای یه شرکت پی آر کار میکرد؟ تا حالا بهت گفته بود؟
تام: واقعاً؟ میدونی من هیچ وقت نفهمیدم پی آر یعنی چی. همون...
ریچارد: حرف منم همینه. اصلاً معنیش چیه؟
بلا: این کار درست نیست.
ریچارد: چرا درست نیست؟
بلا: چون من هیچوقت کارتو به شوخی و مسخره نگرفتم.
ریچارد: نگرفتی؟
بلا: نه، نگرفتم. تو یه وکیلی. من به این نخندیدم.
تام: وکیل؟
بلا: میدونستی ریچارد وکیله؟ تا حالا بهت نگفته بود؟ حالام اگه وکالتو بذاری کنار و یک نویسندهی تماموقت بشی، من دیگه به نویسندگیت نمیخندم. کاملاً جدی میگیرمش. ولی در حال حاضر اشکالی نداره که بهش بخندم، چون به عبارت دقیقتر نویسندگی یه سرگرمیه.
ریچارد: واقعاً. من فکر میکردم کار تو سرگرمیه.
(مکث)
بلا: اصلاً خوب نبود.
ریچارد: قرارم نبود باشه.
(ضربه)
بلا: (ناگهان برافروخته میشود.) لعنت به تو!
ریچارد: سخت نگیر. اصلاً اشکالی نداره که تو به نوشتن من گیر بدی و من هم مثل یه مرد بپذیرمش؛ ولی اگه من در مورد کار تو... البته اگه بشه بهش گفت کار... ببخشید، ببخشید، شوخی کردم.
بلا: این شوخی نبود. این چیزیه که تو فکر میکنی. هر دفعه هم میگی شوخی. تو اگه اینطوری فکر نمیکردی، ازش شوخی نمیساختی.
ریچارد: میدونی بلا، تو خیلی راحت از کوره درمیری، مقامتناپذیری. برای همینه که من هر دفعه این کار رو میکنم. نتایجش هم همیشه تضمینشدهس.
بلا: ولی تو اینو به شوخی نگفتی.
ریچارد: چرا، شوخی کردم.
بلا: واقعاً گفتی. تو واقعاً اینجوری فکر میکنی؟
ریچارد: شوخیه.
بلا: واقعاً اینجوری فکر میکنی ریچارد، شوخی نمیکنی اعتراف کن!
(ضربه)
ریچارد: آره. کارت یه وقتتلفکنی بیخودیه. من نمیتونم درک کنم که چرا این کارو میکنی. راضی شدی؟
(ضربه)
تام: من شنیدم پول خوبی میدن، واقعاً.
ریچارد: (به بلا) تو میخواستی بدونی. من بهت میگم. من نمیتونم درک کنم چرا دختر باهوشی مثل تو یه همچین کاری رو انجام میده. (به تام) اون داره ذهنشو هدر میده. داره هوششو هدر میده. داره تواناییشو به هدر میده.