
معرفی کتاب: گذر از تجربههای تلخ با تغییر قصههای زندگی
«گذر از تجربههای تلخ با تغییر قصههای زندگی» کتابی است نوشتهی دیوید دنبورو که نشر اطراف آن را به چاپ رسانده است. این کتاب، یکی از آثار مهم در حوزهی روایتدرمانی است که به افراد کمک میکند تا با بازنگری و بازگویی داستانهای زندگیشان، تغییرات مثبتی در خود ایجاد کنند. کتاب با رویکردی انسانی و امیدبخش، به خوانندگان نشان میدهد که چگونه میتوانند از طریق روایتهای جدید، هویت و تجارب خود را دگرگون سازند.
دنبورو با الهام از مکتب مایکل وایت و دیوید اپستون، نشان میدهد که چگونه بازتعریف روایتهای شخصی میتواند به افراد کمک کند تا از چرخههای منفی ذهنی رها شوند، تروماها را پشت سر بگذارند و روایتی امیدبخشتر برای زندگیشان خلق کنند.
براساس این کتاب، روایتها تنها توصیفکنندهی تجربههای ما نیستند، بلکه سازندهی واقعیت ما هستند. وقتی فردی خود را قربانی، شکستخورده یا بیارزش میپندارد، این داستانها به بخشی از هویت او تبدیل میشوند و رفتارهایش را تحت تأثیر قرار میدهند. دنبورو استدلال میکند که با بازگویی دوبارهی این روایتها، میتوان معنای جدیدی به تجربههای گذشته داد و راهی برای تغییر باز کرد.
روایتدرمانی یک روش درمانی است که به جای تمرکز بر مشکلات درونی فرد (مثل اضطراب یا افسردگی بهعنوان نقص شخصیتی)، بر داستانهای غالب زندگی او متمرکز میشود. این روش به افراد کمک میکند تا:
ـ روایتهای مسلطِ محدودکننده را شناسایی کنند (مثل «من هرگز موفق نمیشوم»)
ـ صداهای فراموششده و قویتر خود را کشف کنند (مثل لحظاتی که شجاعانه عمل کردهاند)
ـ روایتهای جایگزین خلق کنند که امید و توانمندی را تقویت میکنند.
دنبورو در این کتاب از تکنیکهایی مانند بیرونسازی مشکل صحبت میکند؛ یعنی جدا کردن فرد از مشکل («من افسردهام» ـ «افسردگی روی من تأثیر گذاشته»). این کار به افراد کمک میکند تا ببینند مشکل، تمام هویت آنها نیست و میتوانند برای مقابله با آن اقدام کنند.
این کتاب، فقط یک کتاب تئوری نیست، بلکه پر از تمرینها، پرسشها و نمونههای بالینی است که به خوانندگان کمک میکند روایتهای خود را بازنگری کنند.
دیوید دنبورو، استاد دانشگاه سیدنی استرالیا، سالها همکار و شاگرد مایکل وایت، در روایتدرمانی بوده است و علاوهبر تدریس دانشگاهی، در پژوهشکدههای معتبر و مراکز مشاورههای رواندرمانی مشغول کار است. هدف او از نوشتن کتاب قصهای که انتخاب میکنیم آشنا کردن مخاطب با روشهای گوناگون روایتدرمانی است تا مخاطب بتواند راهکارهای ملهم از این روشها را در زندگی روزمرهاش به کار گیرد. این کتاب میکوشد پرسشها، ابزارها و ایدههایی در اختیارمان بگذارد که با آنها به خود و دیگران کمک کنیم و قصههای زندگی را از نو بخوانیم و بگوییم. قصهها و راهکارهای کتاب راهی پیش پای خواننده میگذارند تا در رویدادهایی که معمولاً نادیده گرفته میشوند معانی تازه بیابد؛ رفتارهای درخشانی را که اغلب از نظر پنهان میمانند با نگاهی نو ببیند؛ از تجربههایی که بیشتر اوقات کمارزش شمرده میشوند به شناخت و مهارتی جدید برسد و در دل موقعیتهایی که پوچ و بیثمر انگاشته میشوند راهحلی برای مشکلاتش پیدا کند.

گذر از تجربه های تلخ با تغییر قصه های زندگی (یا قصه ای که انتخاب می کنیم)
اطراف
قسمتی از کتاب گذر از تجربههای تلخ با تغییر قصههای زندگی:
پیشتر تأثیر مشکل بر زندگی فرد را بررسی کردیم؛ ولی این خیابان یکطرفه نیست. ما هم میتوانیم بر حیاتِ مشکل تأثیر بگذاریم. وقتی قصههای زندگیمان را بازگو و مشکلمان را بیرونی میکنیم، میتوانیم پیامد مشکل برای خودمان را کاهش و تأثیر خودمان بر مشکل را افزایش بدهیم. راههای زیادی برای این کار هست. راه اول این است که لحظههای کوتاهی را که مشکل در زندگیمان تأثیر کمتری دارد کشف کنیم و قدرشان را بدانیم. به این لحظهها پیشامدهای بیهمتا یا لحظههای بینظیر میگویند. دوباره پرسشهای قبلی را مطرح میکنیم: این مشکل در چه زمانها و مکانهایی قدرت بیشتری دارد؟ کِی و کجا بیشترین تأثیر را بر زندگیمان میگذارد؟ بهعبارتدیگر، باید توجه کنیم که مشکل کِی و کجا اینقدر قدرت ندارد و کِی و کجا تأثیر کمتری بر زندگی ما میگذارد. احتمالاً مشکل در این زمانها و مکانها هم هنوز وجود دارد اما مشخص است که چیزی بر آن تأثیر میگذارد. میتوان دوباره مثل روزنامهنگاری کاوشگر چنین لحظههای بینظیری را بررسی کرد. این پرسشها میتوانند به فرد کمک کنند: زمانیکه مشکل قدرت کمتری داشت، چه اتفاقی در حال رخ دادن بود؟ چه کسی آنجا بود؟ ما و/یا دیگران مشغول چه کاری بودیم؟ به چه فکر میکردیم؟ قبل از آن لحظه، خودمان را آماده کرده بودیم؟
اگر زندگی فرد مدتی طولانی زیر سایهی مشکل بوده، یافتن این لحظههای درخشان شاید سخت باشد و احتمالاً انجام کمی تحقیق ضروری است.
یک راه ساده برای تحقیق این است که کاغذی برداریم و خطی عمودی وسطش بکشیم. به مدت یک هفته، زمانها و مکانهایی را که مشکلمان قدرت کمتری دارد در ستون سمت راست یادداشت میکنیم. در ستون سمت چپ هم نام افراد حاضر در این زمانها و مکانها، کاری را که خودمان و دیگران مشغولش بودهایم و چیزی را که آن موقع در فکرمان بوده، مینویسیم. اگر یافتن این لحظات بهتنهایی دشوار است، شاید کمک گرفتن از یک دستیار پژوهشی مفید باشد. این دستیار میتواند لحظههایی را که مشکل بر ما کمتر تسلط داشته، حتی اگر فقط پنج دقیقه بوده، یادمان بیندازد. میتوانیم از دستیار پژوهشیمان بخواهیم طی هفته توجه کند کدام رفتارمان مطابق خواست مشکل نیست. این رفتارها میتوانند قدمهایی کوچک به سمت جلو باشند.