
معرفی کتاب: چشم خدایگان؛ تاریخ اجتماعی هوش مصنوعی
«چشم خدایگان»، با زیرعنوانِ تاریخ اجتماعی هوش مصنوعی، کتابی است نوشتهی متئو پاسکویینلی که نشر هرمس آن را به چاپ رسانده است. متئو پاسکویینلی استاد فلسفهی علم دانشگاه کافوسکاریِ ونیز از اندیشمندان برجستهی حوزهی «مطالعات انتقادی هوش مصنوعی» است. او دز سالهای اخیر کوشیده است حوزههای پژوهشی متنوعی از جمله اقتصاد سیاسی، جامعهشناسی کار، علوم ارتباطات و فلسفهی ذهن و زبان را در هم آمیزد. کتاب حاضر، حاصل مطالعات و سنتز پژوهشهایی است که پیشتر و در سالهای اخیر در چندین مقاله ارائه شده بود.
پاسکویینلی در این کتاب دو هدف اصلی را پی میگیرد. نخست، صورتبندی تازهای از چیستی هوش مصنوعی ارائه میکند و آن را، با «ماشینیسازی تقسیم کار» یکسان میبیند. البته تأکید میکند که این خوانش ضرورتاً بدیع نیست و پیشینهی آن را در نظریهی «فرایند کار» هری بریورمن میجوید. از دید بریورمن، تیلوریسم از سه اصل تشکیل میشود: نخست، جدایی فرایند کار از مهارتهای کارگران؛ دوم، جدایی اندیشه از عمل و سوم، بهرهگیری مدیریتی از انحصار بر دانش برای مهار همهی گامها در فرایند کار و شیوههای انجام آن. او مینویسد: «جدایی دست از مغز مهمترین گام در تقسیم کار در شیوهی تولید سرمایهداری است»، تمایزی که پاسکویینلی بارها بدان اشاره میکند و در همین راستا مشتاقانه مفهوم «دست متفکرِ» رابرتز و شافر (2007) را میستاید. بدین ترتیب پاسکویینلی میکوشد اندیشهی بریورمن را احیا و بهروز و آن را با عنوان «نظریهی خودکارسازی کارمحور» از نو تعریف کند: «هر فناوری و دستگاه نهادی، از جمله هوش مصنوعی، تبلوری است از یک فرایند اجتماعی مولد.»
دوم، پاسکویینلی میکوشد میان «نظریهی خودکارسازی کارمحور» و دو دسته از نظریههای دیگر خودکارسازی، یعنی نظریههای خودکارسازی ارزشمحور و نظریههای خودکارسازی دیدگاهمحور، سنتزی ارائه کند. چنانکه در جایی دیگر شرح میدهد، براساس نظریهی خودکارسازی ارزشمحور، نظریهای که محبوبیت عمومی بسیار بیشتری نیز دارد، خودکارسازی اغلب فرایندی پویا تلقی میشود که الزامات سرمایه و چرخههای سرمایهگذاری، از بیرون بدان شکل میدهند. بدینترتیب، سرمایه برای برآوردن نیازهای خود با انتخاب میان فناوریهای موجود، از بیرون بر روند توسعهی فناوری تأثیر میگذارد: «توسعهی فناورانه براساس منطق خود رخ میدهد و سپس سرمایه برای شتابدادن به تولید و تضمین بازگشت سرمایه مناسبترین نوآوریها را انتخاب میکند.»
بدینترتیب، پاسکویینلی از یک سو ریشهی نظریههای خودکارسازی دیدگاهمحور را در مقاومت کارگران در برابر ماشینآلات پی میگیرد؛ اما از سوی دیگر به نقش مطالعات فمینیستی و تأکید بر فردیت نیز اشاره میکند. در این سنت غنی از مفاهیم تکاندهنده، بیتردید کتاب ندا آتاناسوسکی و کالیندا وُرا یکی از گیراترین مفاهیم سالهای اخیر را به دست میدهد: «انسانیت جایگزین.» این دو شرح میدهند که چگونه رؤیای خودکارسازی کامل (که هوش مصنوعی را نیز در بر میگیرد) همواره بر «انسانیت جایگزینِ» بردهها، خدمتکاران، پرولتاریا و زنان مبتنی بوده، آنانی که با کار نامرئی خود ایدئال جهانشمول فرد خودمختار (سفیدپوست و غربی) را ممکن میکنند. نکتهی تناقضآمیز خودکارسازی اینجاست که باعث شده «مردم بیشتر کار کنند، نه کمتر».
قسمتی از کتاب چشم خدایگان:
مخترع ماشین کیست؟ کارگر یا مهندس یا رئیس کارخانه؟ علم یا زیرکی یا کار؟ بِبج در مقام عضوی از انجمن سلطنتی آشکارا نعمتهای علم را میستود، اما در سطح نظری باور داشت که ماشینآلات برای جایگزینی با تقسیم کار پدیدار میشوند. بِبج به نظریهی ماشینِ کارمحور متعهد بود؛ زیرا برای او طراحی هر ماشین تازهای همیشه تقلید از طراحی تقسیم کار پیشین بود. مارکس در «فقر فلسفه» (1847) بِبج را در برابر پرودون میگذارد که میگفت ماشینآلات نقیض تقسیم کار هستند. استدلال مارکس برعکس او بود و میگفت ماشینآلات آمیزهای از تقسیم کار است: «هنگامیکه هر فعالیت مشخص به مدد تقسیم کار به استفاده از ابزاری تکینه منحصر شود، پیوند همهی این ابزارها که به مدد موتوری تکینه به حرکت درآمدهاند ماشین را میسازد.» مارکس اندکی بعد در گروندریسه باز هم با ارجاع به بِبج تأکید میکرد که فناوری با تحلیل طبیعت به کمک علم خلق نمیشود، بلکه فناوری حاصل تحلیل کار است.
مارکس نظریهی بِبج را از دید روششناختی نیز پذیرفت، مثلاً در سرمایه که در آن فصل ماشینآلات پس از فصل تقسیم کار میآید. چنانکه مارکس در استدلال خود تأکید میکند، میان طراحی ماشینآلات و تقسیم کار نوعی همسانی ساختاری وجود دارد: «ماشین سازوکاری است که پس از به حرکت درآمدن، با ابزارهای خود همان فعالیتهایی را انجام میدهد که پیشتر کارگر با همان ابزارها انجام میداد.» مارکس در پانوشت به تعریف ترکیبی بِبج از ماشین اشاره میکند «اتحاد همهی این ابزارهای ساده که با موتوری به حرکت درآمده باشند ماشین را تشکیل میدهد» و نقلقول خود را ارائه میدهد:
«ماشین که سرآغاز انقلاب صنعتی است کارگری را که یک ابزار در دست دارد با سازوکاری جایگزین میکند که با شماری ابزار مشابه کار میکند و نیروی محرکهی تکینهای، فارغ از شکل آن نیرو، آن را به حرکت میاندازد.»
در همین نقطه از سرمایه است که مارکس اصل تحلیلی دیگری را پیش میکشد؛ اصلی که در ادامه بر روششناسی تاریخ علم و فناوری در سدهی بیستم تأثیری بسزا گذاشت. مارکس پس از آنکه باور به علم (در عوض کار) در مقام خاستگاه ماشین را به چالش کشید، پنداشتِ ماشین بخار در مقام آفرینندهی اصلی انقلاب صنعتی را نیز واژگون کرد. در مقابل، او ادعا میکند که رشد تقسیم کار، یعنی ابزارها و ماشینافزارها، «نیازمند نیروی محرکهی قویتری از انسان است»؛ منبع این انرژی در بخار یافت میشود.