معرفی کتاب: مـردان بدون زنـان

1 روز پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


کتاب «مردان بدون زنان» نوشته‌ی هاروکی موراکامی، مجموعه‌ای از هفت داستان کوتاه است که نخستین‌بار در سال 2014 به زبان ژاپنی و سپس در سال 2017 با ترجمه‌ی انگلیسی منتشر شد. این اثر، یکی از تأمل‌برانگیزترین و درعین‌حال صمیمی‌ترین نوشته‌های موراکامی درباره‌ی تنهایی، عشق‌ ازدست‌رفته و هویت مردان در جهان مدرن است. در ظاهر، عنوان کتاب به‌وضوح از جهان مردانی سخن می‌گوید که زنان را از دست داده‌اند؛ اما در عمق خود، اثری است درباره‌ی فقدان‌های درونی، زخم‌های پنهان و تلاش انسان برای یافتن معنا در جهانی که روابط انسانی در آن شکننده‌تر از همیشه‌اند.
در این مجموعه، موراکامی همان جهان آشنای خود را بازآفرینی می‌کند: جهانی پر از آدم‌های معمولی که درگیر رازهای غیرعادی‌اند، موسیقی در پس‌زمینه‌ی زندگی‌شان جریان دارد و در دل تنهایی‌هایشان نوعی شعر، فلسفه و مالیخولیا موج می‌زند؛ اما مردان بدون زنان در قیاس با بسیاری از آثار دیگر او، حال و هوایی واقع‌گرایانه‌تر و انسانی‌تر دارد. این کتاب بیش از آنکه به جادوی سورئالیستی و رخدادهای فراواقعی بپردازد، نگاهی دقیق و آرام به زوایای روانی مردانی دارد که با فقدان عشق، مرگ یا جدایی روبه‌رو شده‌اند.

هاروکی موراکامی

در تمام داستان‌های مجموعه، حضور یک احساس غالب به چشم می‌خورد: تنهایی. موراکامی، که همواره یکی از استادان توصیف سکوت‌ها و غیاب‌هاست، در این اثر نشان می‌دهد که چگونه نبود یک زن، می‌تواند نه‌تنها زندگی مردان، بلکه نگاه آنان به جهان را نیز تغییر دهد. زنان در این داستان‌ها گاه مرده‌اند، گاه ناپدید شده‌اند و گاه از زندگی مردان بیرون رفته‌اند؛ اما همواره حضوری شبح‌گون در ذهن و روان آنان دارند.
در حقیقت، «مردان بدون زنان» درباره‌ی مردانی است که به‌نوعی دربرابر عشق آسیب‌پذیرند، مردانی که نمی‌دانند چگونه عشق بورزند یا چگونه با فقدان آن کنار بیایند. هر داستان، پرتره‌ای از یک وضعیت عاطفی است: خیانت، بی‌وفایی، مرگ، اشتیاق و اندوه. در کنار این‌ها، تم‌های همیشگی آثار موراکامی نیز حاضرند: موسیقی جاز، ادبیات کلاسیک، تنهایی در شهرهای مدرن و شکاف میان دنیای درونی و بیرونی شخصیت‌ها.
در داستان‌های این کتاب، موراکامی از زبانی بسیار مینیمال و آرام استفاده می‌کند. او از توصیف‌های طولانی پرهیز می‌کند، اما هر جمله‌اش بار احساسی سنگینی دارد. زبان او ساده است اما در عمق خود استعاری و شاعرانه.گفت‌وگوها کوتاه و سکوت‌ها طولانی‌اند و در همین سکوت‌ها معنا شکل می‌گیرد.
درعین‌حال، داستان‌ها پر از ارجاعات فرهنگی‌اند: به ادبیات غربی، سینما و فلسفه. این ترکیب شرق و غرب، امضای همیشگی موراکامی است. او نویسنده‌ای است که توانسته میان حساسیت شرقی و فردگرایی غربی پلی بزند و جهانی بسازد که خواننده‌ی هر فرهنگی بتواند با آن همدلی کند.

این کتاب را می‌توان نقطه‌ی تلاقی میان دو وجه موراکامی دانست: وجه سورئالیستی و وجه واقع‌گرایانه. داستان‌های این مجموعه بیشتر به دنیای درونی انسان‌ها می‌پردازد. به‌همین‌دلیل، از نظر احساسی به آثاری چون سوکوروتازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش نزدیک‌تر است.
در لایه‌های زیرین اثر، می‌توان نوعی نگاه اگزیستانسیالیستی را مشاهده کرد. «مردان بدون زنان» موراکامی، همان انسان‌های سارتر و کامو هستند که در جهانی پوچ و بی‌مرکز، به دنبال معنا می‌گردند؛ اما تفاوت در این است که موراکامی راه نجات را در پذیرش تنهایی و درک زیبایی آن می‌بیند.
از منظر روان‌شناسی نیز، این داستان‌ها بازتابی از ناتوانی مردان در بیان احساسات‌اند. موراکامی به‌خوبی نشان می‌دهد که چطور مردان ژاپنی (و به طور کلی انسان مدرن) در فرهنگی رشد کرده‌اند که بیان آسیب‌پذیری نوعی ضعف تلقی می‌شود. در نتیجه، احساسات فروخورده‌شان به شکل اندوه، سکوت یا حتی خودویرانگری بروز می‌کند.

قسمتی از کتاب مردان بدون زنان نوشته‌ی هاروکی موراکامی:
پس از پایان اجرای شبانه، کافکا گریم صورتش را پاک می‌کرد، لباس‌هایش را تعویض می‌کرد و با سرعت محل تئاتر را ترک می‌کرد. عادت نداشت بعد از اجرا آنجا بماند و با همکارهایش معاشرت کند. با میساکی تماس می‌گرفت و از او می‌خواست تا جلوی در بیاید و او را سوار کند. وقتی بیرون می‌آمد، اتومبیل زردرنگ منتظرش بود. وقتی به آپارتمانش در ایبزو برمی‌گشت کمی از ده و نیم شب گذشته بود. این روند هر روز مرتب تکرار می‌شد. او شغل دیگری هم داشت. یک روز در هفته مشغول فیلم‌برداری سریال نمایشی در استودیویی در مرکز شهر بود. داستان پلیسی و پربیننده بود، کافکا نقشش را خوب بازی می‌کرد و دستمزد خوبی هم به او پرداخت می‌شد. او نقش پیشگویی را بازی می‌کرد که دستیار یک کارآگاه زن بود. برای آمادگی بهتر برای نقشش لباس مخصوص پیشگویان را می‌پوشید و در اتاقکی که در خیابان گذاشته بود می‌نشست تا آینده‌ی تعدادی از رهگذران را پیشگویی کند. پیشگویی‌هایش اغلب به هدف می‌خورد. وقتی فیلم‌برداری روز تمام می‌شد مستقیم به سمت محل تئاتر در گینزا می‌رفت. 
بخش هیجان‌انگیز زندگی‌اش آخر هفته‌هایی بود که بعد از اتمام نمایش در مدرسه‌ی بازیگری در کلاس تدریس می‌کرد. عاشق تدریس به هنرجویان جوان بود.      

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط