معرفی کتاب: راهنمای نامتعارف خوشبختی

6 روز پیش زمان مطالعه 7 دقیقه


کتاب «راهنمای نامتعارف خوشبختی» نوشته‌ی مارک منسن، اثری است که در ادامه‌ی همان مسیر فکری و فلسفی نویسنده در کتاب‌های مشهورش مانند «هنر ظریف بی‌خیالی» و «همه‌چیز به فنا رفته» قرار می‌گیرد، مسیری که خوشبختی را نه در جست‌وجوی بی‌پایان لذت و موفقیت، بلکه در پذیرش رنج، محدودیت و بی‌کمالی انسان می‌بیند. این کتاب، برخلاف اغلب آثار خودیاری، نه وعده‌ی شادی دائمی می‌دهد و نه نسخه‌ای آماده برای «زندگی بهتر» در اختیار خواننده می‌گذارد. منسن در این اثر، با همان لحن گزنده، طنز تلخ و صراحتی که او را به یکی از محبوب‌ترین نویسندگان نسل جدید تبدیل کرده، می‌کوشد نشان دهد که خوشبختی در دنیای مدرن، بیش از آنکه به‌دست‌آوردنی باشد، به‌درستیِ نگرش و پذیرش وابسته است.
منسن کتاب خود را بر پایه‌ی تجربه‌های شخصی، مطالعات روان‌شناختی، فلسفه‌ی اگزیستانسیالیستی و مشاهده‌ی دقیق رفتارهای انسان معاصر نوشته است. او از همان ابتدا به خواننده هشدار می‌دهد که اگر به دنبال پاسخ‌های شیرین و مثبت‌نگرانه است، این کتاب برایش مناسب نیست؛ چراکه هدف او «راحت کردن خیال» نیست، بلکه «باز کردن چشم» است. او معتقد است جامعه‌ی‌ امروز با تبلیغ مدام شادی، موفقیت، زیبایی و پیشرفت، مردم را به چرخه‌ای بی‌پایان از مقایسه و نارضایتی پرتاب کرده است. ما آن‌قدر در پی خوشبختی هستیم که دیگر توان لذت‌ بردن از آن را نداریم. درواقع، جست‌وجوی اجباری برای شادی، خود به منبعی از اضطراب و افسردگی تبدیل شده است.

به باور منسن، مشکل اصلی بشر امروز این نیست که شادی ندارد، بلکه این است که تعریف نادرستی از آن در ذهن دارد. او می‌نویسد: «وقتی شادی را با هیجان، موفقیت یا رفاه اشتباه می‌گیری، درست در لحظه‌ای که به آن‌ها می‌رسی، حس تهی ‌بودن دوباره برمی‌گردد. چون مغز تو برای لذت طراحی نشده، بلکه برای بقاست.» این دیدگاه، محور فلسفی کتاب را می‌سازد. منسن بر این اساس توضیح می‌دهد که شادی واقعی در فرار از درد نیست، بلکه در یافتن معنا در دل درد است. رنج، بخش جدایی‌ناپذیر از هستی انسان است و هر تلاشی برای حذف آن، به نوعی انکار زندگی می‌انجامد. او بارها تأکید می‌کند که «خوشبختی یعنی انتخاب رنج درست».

مارک منسن

در طول کتاب، منسن از زاویه‌های گوناگون به این گزاره‌ی بنیادین نزدیک می‌شود. او به بررسی رابطه‌ی میان انتظارات و رضایت می‌پردازد و نشان می‌دهد که چرا انسان مدرن با وجود امکانات فراوان‌تر از هر زمان دیگر، احساس نارضایتی بیشتری دارد. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن هر چیزی قابل مقایسه، اندازه‌گیری و اشتراک‌گذاری است. شبکه‌های اجتماعی حس ناکافی ‌بودن را در ما تقویت می‌کنند و ذهن ما را عادت می‌دهند که شادی خود را نه براساس احساس درونی، بلکه براساس تصویری بسنجیم که دیگران از خود ارائه می‌دهند. منسن این پدیده را استبداد مقایسه می‌نامد و هشدار می‌دهد که اگر به جای اصالت، به تأیید اجتماعی وابسته شویم، هرگز به آرامش نمی‌رسیم.
یکی از ویژگی‌های سبکی منسن، آمیختن فلسفه‌ی عمیق با شوخ‌طبعی است. او از مثال‌های روزمره، موقعیت‌های خنده‌دار یا حتی تجربیات ناخوشایند خود استفاده می‌کند تا مفاهیم دشوار را ملموس‌تر سازد. در این کتاب هم همان لحن صمیمی و گاه گزنده وجود دارد. او از مخاطب می‌خواهد دست از «خوش‌خدمتی به امید» بردارد و به جای انتظار از جهان، به بازسازی درونی خود بپردازد. منسن بارها یادآور می‌شود که «زندگی خوب الزاماً احساس خوب ندارد». بسیاری از بزرگ‌ترین دستاوردهای انسان با سختی، ترس، شکست و تردید همراه‌اند؛ اما همین تجربه‌ها هستند که معنا خلق می‌کنند. او می‌نویسد: «معنا آن‌گاه پدید می‌آید که رنجت را در خدمت چیزی برزگ‌تر از خودت ببینی.»

یکی از ایده‌های محوری کتاب، پذیرش فناپذیری است. منسن با نگاهی فلسفی به مرگ می‌گوید مواجهه با ناپایداری زندگی می‌تواند یکی از عمیق‌ترین منابع آرامش باشد. وقتی انسان درمی‌یابد که همه‌چیز موقتی است، حرص، مقایسه و ترس فروکش می‌کند. مرگ، به تعبیر او، نه دشمن زندگی، بلکه معنابخش آن است؛ زیرا فقط در پرتو آگاهی از پایان است که ما می‌توانیم قدر لحظه را بدانیم و از رنج، زیبایی بسازیم. او با اشاره به آموزه‌های بودایی و فلسفه‌ی استوئیک، بر اهمیت تمرکز بر آنچه در اختیار ماست و رها کردن کنترل بر غیرقابل ‌تغییرها تأکید دارد.
درنهایت، راهنمای نامتعارف خوشبختی کتابی است که در ظاهر ساده و حتی شوخ‌طبع است، اما در لایه‌های درونی خود، نوعی دعوت فلسفی به بلوغ روانی و پذیرش مسئولیت زندگی دارد. مارک منسن در این کتاب با مهارت خاصی میان طنز و تفکر، بدبینی و امید، واقع‌گرایی و معناجویی تعادل برقرار می‌کند. او نه وعده‌ی رهایی از رنج می‌دهد و نه توصیه به بی‌تفاوتی، بلکه از خواننده می‌خواهد راهی میانه را بیابد: راه پذیرش. در جهانی که پر از هیاهو، مقایسه و وعده‌های توخالی است، این کتاب چون ندایی آرام از درون می‌گوید که شاید خوشبختی همیشه همین‌جاست، درست در دل همان چیزی که از آن می‌گریزیم.


قسمتی از کتاب راهنمای نامتعارف خوشبختی:
در علم اقتصاد، مفهومی به نام مغالطه‌ی هزینه‌ی هدررفته وجود دارد. این خطا زمانی رخ می‌دهد که فرد تصمیمی را براساس زمان یا منابعی می‌گیرد که قبلاً سرمایه‌گذاری کرده است. مثال بارز این مفهوم زمانی است که چیزی را می‌خرید که به آن نیاز ندارید یا از آن لذت نمی‌برید؛ اما خود را مجبور می‌کنید از آن استفاده کنید تا احساس نکنید پولتان هدر رفته است. درواقع اگر آن را کنار می‌گذاشتید، خوشحال‌تر بودید؛ اما این کار را نمی‌کنید، زیرا می‌خواهید آن هزینه را توجیه کنید.
مثال دیگر وقتی است که شرکتی پول هنگفتی را صرف کمپین تبلیغاتی ناموفقش می‌کند؛ اما به‌جای توقف کمپین، برای اینکه احساس کنند بابت پول و زمانی که صرف کرده‌اند چیزی به دست می‌آورند، به اجرای آن ادامه می‌دهند؛ حتی با اینکه بیشتر ضرر می‌زنند. 
این مفهوم همچنین در ضرب‌المثل «پول خوب را خرج پول بد کردن» (معادل ضرب‌المثل فارسی آفتابه خرج لحیم کردن) دیده می‌شود. افراد شغلی را که حقوق کمتری از استحقاقشان دارد، ترک نمی‌کنند؛ زیرا نمی‌خواهند احساس کنند پنج سال از عمرشان هدر رفته است. مدیران کسب‌وکار از کاهش هزینه‌های اضافی اجتناب می‌کنند؛ زیرا نمی‌خواهند اعتراف کنند که اشتباه می‌کرده‌اند. دولت‌ها در جنگ‌هایی که در آن شکست می‌خورند، تسلیم نمی‌شوند؛ زیرا نمی‌خواهند مردم فکر کنند سربازانشان بیهوده جان باخته‌اند.
در اقتصاد، «مغالطه‌ی هزینه‌ی هدررفته» رفتاری کاملاً غیرمنطقی تلقی می‌شود. باب باید شغلش در شرکت اکم را رها کند. او می‌تواند در جای دیگری درآمد بیشتری داشته باشد. اما باب می‌ماند. چرا؟ چون سال‌ها آموزش دیده تا در اکم کار کند و نمی‌خواهد این آموزش هدر برود.
اما این مغالطه فقط به‌این‌دلیل مغالطه به نظر می‌رسد که خروجی را با معیار پول می‌سنجیم. حقیقت این است که هنگام بررسی ارزشمند بودن یا نبودن یک تصمیم بزرگ، احساساتمان وزن زیادی به معادله اضافه می‌کنند.      

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط