قتل من/ روایتی پرکشش در کنار طنزی تلخ

3 هفته پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


کتاب «قتل من» نوشته‌ی کیتی ویلیامز را انتشارات دختر آفتاب با همکاری انتشارات ابوعطا به چاپ رسانده است. این کتاب، یکی از رمان‌های معاصر و منحصربه‌فردی است که توانسته توجه بسیاری از مخاطبان علاقه‌مند به ژانرهای جنایی، روان‌شناختی و علمی ـ ‌تخیلی را به خود جلب کند. این رمان درعین‌حال که داستانی پرکشش و معمایی دارد، با رویکردی فلسفی و روان‌شناسانه به پرسش‌هایی بنیادین درباره‌ی هویت، بازتعریف زندگی، مرگ و معنای فردیت می‌پردازد. کیتی ویلیامز نویسنده‌ای است که پیش‌تر نیز در آثار خود گرایش شدیدی به ترکیب ژانرها و ارائه‌ی موقعیت‌هایی خارق‌العاده در دل زندگی روزمره نشان داده است. در «قتل من»، او این مهارت را به اوج رسانده و اثری خلق کرده که هم‌زمان می‌تواند به‌عنوان یک رمان جنایی نفس‌گیر، یک اثر علمی ـ ‌تخیلی اندیشمندانه و یک روایت روان‌شناختی عمیق مورد توجه قرار گیرد. 
رمان با معرفی شخصیت اصلی، لوئیز (Lou) آغاز می‌شود؛ زنی جوان، همسر و مادر که در زندگی روزمره‌اش غرق است؛ اما نکته‌ی عجیب اینجاست که لوئیز در همان ابتدای داستان به ما می‌گوید: من قبلاً مرده‌ام. او قربانی یک قاتل زنجیره‌ای به نام ادموند کولتر شده و همراه با چند زن دیگر به قتل رسیده است.
بااین‌حال، فناوری جدیدی به نام برنامه‌ی بازتولید در جامعه معرفی شده که به دولت امکان می‌دهد قربانیان قتل را با استفاده از DNA و فناوری‌های پیشرفته بازسازی کند. به‌این‌ترتیب، لوئیز دوباره به زندگی بازگشته است. او نه در قالب یک شبیه‌سازی دیجیتال یا روح، بلکه به‌صورت جسمانی، واقعی و کامل در جامعه حضور دارد.
داستان از اینجا شروع می‌شود که لوئیز تلاش می‌کند دوباره زندگی روزمره‌اش را پیش بگیرد؛ بودن در کنار همسرش کِن و دختر خردسالش جان، رفتن به کلاس‌های یوگا، شرکت در جلسات گروهی بازماندگان و تلاش برای عادی جلوه‌ دادن زندگی؛ اما به‌تدریج نشانه‌هایی عجیب او را به سمت این پرسش می‌برد که آیا واقعاً همان فرد سابق است یا صرفاً نسخه‌ای دیگر؟

 

کیتی ویلیامز


مهم‌ترین پرسش رمان نیز همین است: اگر بتوان فردی را پس از مرگ بازسازی کرد، آیا او همان فرد سابق است؟ لوئیز بارها درگیر این پرسش می‌شود که آیا عشق همسرش به او واقعی است یا صرفاً انعکاسی از گذشته است؟ آیا مادر بودنش حقیقی است یا فقط تقلیدی از نقش پیشین؟
رمان به شکلی عمیق به مسئله‌ی مرگ می‌پردازد، اما برخلاف بسیاری از آثار علمی ـ ‌تخیلی، مرگ را صرفاً مانعی برای غلبه‌ی تکنولوژی نمی‌داند، بلکه آن را بخشی از معنا و هویت انسان معرفی می‌کند. بازگشت لوئیز به زندگی به جای آنکه رهایی‌بخش باشد، اغلب بیشتر به انزوا و بحران وجودی می‌انجامد.
همچنین انتخاب قربانیان به‌عنوان زنانی که به قتل رسیده‌اند، بی‌دلیل نیست. رمان توجه ویژه‌ای به خشونت علیه زنان دارد و نشان می‌دهد که چگونه جامعه حتی پس از مرگ آنان نیز تلاش می‌کند روایت و هویتشان را کنترل کند.
«قتل من» به‌محض انتشار توجه زیادی برانگیخت. بسیاری از منتقدان آن را ترکیبی تازه از ژانرهای جنایی و علمی ـ ‌تخیلی دانستند و تأکید کردند که نویسنده اثری عمیقاً انسانی و فلسفی خلق کرده است. برخی نیز آن را ادامه‌ی سنتی دانستند که نویسندگانی مانند مارگارت اتوود و کازوئو ایشی‌گورو پیش‌تر بنا نهاده بودند: ترکیب ادبیات جدی با ژانرهای پرمخاطب.
بدین‌‌ترتیب از منظر ادبی، «قتل من» را می‌توان اثری دانست که مرز میان سرگرمی و تفکر را در هم شکسته است. مخاطب در عین لذت ‌بردن از کشمکش‌های پلیسی و هیجان‌انگیز، درگیر پرسش‌هایی عمیق درباره‌ی معنای زندگی و مرگ می‌شود.

قتل من (گاهی اوقات تنها کسی که قادر است راز قتلت را حل کند،خودت هستی!)

قتل من (گاهی اوقات تنها کسی که قادر است راز قتلت را حل کند،خودت هستی!)

ابوعطا،دختر آفتاب
افزودن به سبد خرید 360,000 تومان

قسمتی از کتاب قتل من نوشته کیتی ویلیامز:
همان بعدازظهر، من و فرن همدیگر را در یک کافی‌شاپ ملاقات کردیم تا بفهمیم چطور می‌شود ادوارد ارلی را متقاعد کنیم تا با ما ملاقات کند. احتمالاً اگر زنی که چند میز آن‌طرف‌تر نشسته بود، آن‌قدر نگاهمان نمی‌کرد متوجهش نمی‌شدم. او کمی مسن و چاق بود، موهایش آبی دریایی پرپشت بود که تقریباً از سرش فوران می‌کرد. انگار فرن متوجه نگاه‌های زن نشده بود؛ اما سخت بود بدانیم فرن چه چیزهایی را متوجه می‌شود و چه چیزهایی را نه. علاوه‌بر‌این، همه‌ی ما به نگاه‌های دیگران عادت کرده بودیم.
وقتی من و فرن بلند شدیم تا برویم، آن زن هم مسیرش را از میان میزها جوری تنظیم کرد که با مسیر ما تلاقی پیدا کند. دستم را پشت سرم گرفتم تا فرد پشت سرم شانس بیشتری برای گرفتنش داشته باشد، اما نه به معنای واقعی نگه ‌داشتن جلوی کسی. به عقب هم نگاه نکردم تا ببینم آیا او در را نگه داشته است یا نه.
«خانوم؟» صدایش را پشت سرمان شنیدم، بیرون، در پیاده‌رو، «خانوم؟» دوباره با اضطراب بیشتری گفت: «خانوم؟»
فرن اول ایستاد، حتی با اینکه من صدای زن را شنیده بودم. فقط به این دلیل ایستادم که فرن ایستاد. وقتی برگشتم، زن درست پشت سرمان بود، چند قدم فاصله داشت. آن موقع فهمیدم چیزی که از دور به اشتباه چاقی تصور کرده بودم، درواقع، افتادگی ناشی از کاهش سریع وزن بود.

 


گفت: «ممنون! اوه، ممنون که وایسادید.»
ما کاری جز ایستادن نکرده بودیم و تشکر بیش‌از‌حد او باعث شد به همین هم شک کنیم. نگاهی به فرن انداختم، اما او به من نگاه نکرد. او زن را با آن شیوه‌ی فریبنده‌ای که داشت، تماشا می‌کرد، انگار که تو کوچک هستی و تو را کف دستش نگه داشته و این طرف و آن طرف می‌چرخاند تا همه‌ی زوایایت را بررسی کند. 
زن گفت: «می‌شه یه چیزی بهتون نشون بدم؟»
او گوشی‌اش را بالا گرفت و روی آن دختری نوجوان با لباس فارغ‌التحصیلی دیده می‌شد. موهای دختر به همان شکل موج‌های آبی روشن زن رنگ شده و فر بود. زن ضربه‌ای زد و ناگهان تصویری از دختر در میان ما سه نفر ظاهر شد که در نور آفتاب سوسو می‌زد.
قتل من را مژده ترک‌زبان ترجمه کرده و کتاب حاضر در 240 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.    
 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط