#
#

سلاخ/ برنده‌ی جایزه‌ی رمان پلیسی ـ جنایی لِنس در زبان فارسی

7 ماه پیش زمان مطالعه 4 دقیقه

 

رمان «سلاخ» نوشته‌ی استفان مارشان به همت نشر شبنا به چاپ رسیده است. این رمان یکی از آثار جذاب و پرکشش در ژانر تریلر روان‌شناختی و داستان‌های جنایی است که با ترکیبِ تعلیق، هیجان و تحلیل روان‌شناختی شخصیت‌ها، خواننده را از ابتدا تا انتها درگیر خود نگه می‌دارد. استفان مارشان با مهارت خود در خلق فضایی تاریک و پرتنش، داستانی را روایت می‌کند که مرزهای بین واقعیت و توهم را محو می‌کند.

داستان کتابِ «سلاخ»، حول محور شخصیت اصلی به نام آدرین می‌چرخد؛ یک مرد میانسال که زندگی‌اش به‌ظاهر عادی و آرام است؛ اما در زیر این سطح آرام، رازهای تاریکی نهفته است. آدرین به‌عنوان یک سلاخ (قصاب) در یک قصابی کوچک کار می‌کند و زندگی روزمره‌اش را با کار سخت و یکنواخت می‌گذراند؛ اما این ظاهر آرام، تنها بخشی از داستان است.

زندگی آدرین زمانی دستخوش تغییر می‌شود که او با یک سری وقایع مرموز و وحشتناک روبه‌رو می‌شود. این وقایع او را به گذشته‌ای تاریک و رازآلود متصل می‌کند که سال‌ها سعی کرده بود آن را فراموش کند. آدرین به‌تدریج متوجه می‌شود که چیزی یا کسی در حال تعقیب اوست و این تعقیب و گریز، او را به سمت جنون و نابودی می‌کشاند.

یکی از نقاط قوت کتابِ «سلاخ»، شخصیت‌پردازی عمیق و چند لایه‌ی آن است. آدرین به‌عنوان شخصیت اصلی، فردی پیچیده و چندوجهی است. او از یک طرف مردی ساده و معمولی به نظر می‌رسد، اما از طرف دیگر، رازهای تاریکی در گذشته‌اش نهفته است که به‌تدریج در طول داستان فاش می‌شوند. مارشان با مهارت، روان‌شناسی آدرین را بررسی می‌کند و خواننده را به درون ذهن او می‌برد، جایی که ترس، اضطراب و جنون در هم آمیخته‌اند.

کتابِ «سلاخ» درون‌مایه‌های عمیق و چند لایه‌ای دارد. یکی از مهم‌ترین این درون‌مایه‌ها، مبارزه با گذشته است. آدرین به‌عنوان شخصیت اصلی، سال‌ها سعی کرده است گذشته‌ی تاریک خود را فراموش کند، اما این گذشته به شکلی مرموز و وحشتناک به زندگی‌اش بازمی‌گردد. این موضوع به خواننده نشان می‌دهد که گذشته هرگز به‌طور‌کامل فراموش نمی‌شود و می‌تواند در هر لحظه دوباره سر برآورد.

درون‌مایه‌ی دیگر، جنون و فروپاشی روانی است. مارشان به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه ترس و اضطراب می‌توانند ذهن یک فرد را تحت تأثیر قرار دهند و او را به سمت جنون بکشانند. این موضوع به‌ویژه در شخصیت آدرین به‌خوبی نمایان است، جایی که مرز بین واقعیت و توهم به‌تدریج محو می‌شود.

سبک نوشتاری استفان مارشان در این کتاب، روان و جذاب است. او با استفاده از جملات کوتاه و مؤثر، تعلیق و هیجان را به‌خوبی ایجاد می‌کند. توصیف‌های دقیق و جزئی‌نگرانه‌ی او از محیط و شخصیت‌ها، به خواننده کمک می‌کند تا به‌راحتی با داستان ارتباط برقرار کند.

مارشان همچنین از تکنیک‌های مختلفی برای ایجاد تنش و تعلیق استفاده می‌کند. تغییرات ناگهانی در روایت، فلش‌بک‌های مرموز و صحنه‌های پرتنش، همه به‌گونه‌ای هستند که خواننده را تا آخرین صفحه درگیر خود نگه می‌دارند.  

سلاخ

سلاخ

شبنا
افزودن به سبد خرید 275,000 تومان

قسمتی از رمان سلاخ نوشته‌ی استفان مارشان:

هارولد حداقل با سه نفر در مرکز درمانی مالیبو صحبت کرده بود. هیچ کدامشان هم نتوانسته بودند اطلاعات بیشتری به او بدهند. اسمش در فهرست پذیرش‌شدگان بود. پروتکل‌هایی که به او ارائه داده بودند هم در سیستم اطلاعاتی آنجا موجود بود، ولی اصلاً مشخص نشده بود او به چه ماده‌ای و چرا اعتیاد داشته است. یکی از افرادی که با او صحبت کرده بود شیلا پریستون نام داشت. او هارولد را خیلی خوب به یاد می‌آورد.

«شما همیشه دنبال الیزابت تیلور بودین، ولی نه من و نه اون اصلاً متوجه نشدیم چرا خودکشی کردین.»

«کی من رو آورد اینجا؟»

«مردی که ترجیح داد ناشناس باقی بمونه. فقط می‌تونم بگم که صورتش حسابی درهم‌رفته بود. مثل کسی می‌مونست که انتظار و توقع زیادی از زندگی نداشت.»

«این فرد ناشناس... هیچ توضیحی به شما نداد؟»

«فقط گفت شما رو از هیزلدن می‌آره. وضعیتتون خیلی خراب بود. تا وقتی که شما رو پذیرش کنیم، اینجا موند. اصلاً با من صحبت نکرد. از اون به بعد هم فقط یک‌بار دیدمش. چند ماه بعد، وقتی اومد دنبال شما.»

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط