
سفرهای مارکوپولویی: گذر از ممالک محروسه به ایران
لامبر مولیتور بهعنوان مستشار بلژیکی و دستیار مستر نوز در سال 1901، یعنی دوران سلطنت مظفرالدین شاه، از طریق بوشهر به ایران آمد و در شهرهای مختلف ایران مسئولیت داشت. در دوران همهگیری طاعون، تلاش قابل تقدیری کرد و حتی پس از رفتن نوز نیز همچنان به کار خود ادامه داد. او بهخوبی به زبان فارسی سخن میگفت و مکاتبه میکرد. مولیتور بیش از ربع قرن در ایران بود و گزارشات نابی بهعنوان یک ناظر بیطرف از شرایط آن روزگار از خود به یادگار گذاشت. مولیتور سرانجام در ایران به مقام مدیر کل گمرک ایران رسید و ایران را پس از 26 سال، با احترام و افتخار ترک کرد.
*سیستان در ابتدای قرن بیستم
در ابتدای قرن بیستم، سیستان منطقهی خشکی بود که با بادهای به اصطلاح 120 روزهی تابستان تپههای شنی عظیمی میساخت. در مرکز این منطقه، دشتی به مساحت حدود 4000 کیلومتر مربع وجود داشت که مرکز کشت غلات بود و در زمستانهای خشن همانطور که گاهی اتفاق میافتاد، سبزههای باطراوت بهمرور رنگ قهوهای یکنواخت همچون علفهای خشکشده بخود میگرفتند؛ ولی در این گسترهی وسیع حتی یک درخت وجود نداشت. درواقع هیچنوع درختی در مقابل این بادهای شدید تاب نمیآورد.
این گسترهی سرسبز بهوسیله نهری که از کانالهای تقسیم آب رودخانهی هیلمند آبیاری شده و مازاد آب به مجموعهای از دریاچهها به نام هیرمند میریزند که با شبکههای عظیم و علفزارها هممرزند. در این دوره، سیستان آنقدر غله تولید میکرد که مازاد آن به خارج از منطقه صادر میگردید.
توزیع آب رودخانه بین افغانستان و ایران یکی از مشکلات و منازعات قدیمی بسیار مهم بود زیرا حد و مرزی در این منطقه به شکل تقریبی تعیین شده بود. توافقی که در پایان قرن 19 منعقد گردید حاکی از این بود که در صورت بروز هرگونه اختلاف در مرزهای سیستان، دولت ایران موافقت کرده که فقط از حکمیت دولت انگلیس پیروی کند.
به عبارت دیگر، حل اختلاف مرزی بین ایران و افغانستان فقط به داوری انگلستان حلوفصل خواهد شد. یکی از مهمترین مأموریتهای کلنل ماهون حضور نامبرده در سال 1903، بهمنظور تعیین حد مرزی بود که نقشهها و طرحها با معیار کاداستر (ثبت املاک) اروپایی ترسیم شده بود.
با وجود اینکه همهی پیشبینیها برای انجام دادن صحیح این کار به عمل آمد، ولی نمیتوان گفت که نتیجهی کار مثبت بود. البته شاید برای افسران هندی ارتش انگلستان مدارک و اسناد در مناطق مورد منازعه فرصت خوبی بود. همچنان که نسبت به سیاست روس و انگلیس در منطقه شاهد بودیم. نتیجهی ملموس تمام این کارها تعیین خط مرزی با کاشت نود اصله درخت از کوه ملک سیاه تا سیاه کوه در امتداد کانالی که مرز بین دو کشور را تشکل میداد بوده است. در این زمینه، لامبر بهخوبی از مشکلات مورد انتظار آگاه بود.
البته نمیتوانم بگویم که من به طرف ناشناختهها میروم، زیرا از طریق نامههای برادرم، اگوست، با وضعیت سیستان آشنا شده بودم او بهعنوان سرپرست بلژیکی گمرک ایران مدتها در سیستان خدمت کرده بود. من میبایست سفر طولانی یک ماههای را در منطقهای کویری طی کنم تا به آنجا برسم. از این بابت زیاد نگران نبودم. بههرحال برای کارآفرینی چون من، تن دادن به ماجراجوییهایی از این دست که همهی همکارانم از آن پرهیز میکردند نوعی موفقیت بود. در آنجا من بهعنوان یک مقام مسئول باید قراردادی را از طرف دولت ایران با حفظ حقوق گمرکی منعقد کنم. علاوهبرآن من ناچار شدم در مبارزه علیه گرسنگی و طاعون که برایم تجربهی جدیدی بود، درگیر شده و آن را با موفقیت به انجام رسانم. همچنان که وظایف رسمی خود را در میدانی بسته و پرتلاطم که میان سیاست روسیه و انگلستان از یک طرف و ایران از طرف دیگر وجود داشت بهعنوان کارگزار رسمی دولت ایران عهدهدار گردم.
باید اذعان کنم که آبوهوای سیستان با وجود همه اشکالانی که داشت باز هم نسبت به هوای شرجی و خفقانآور خلیج فارس برتری داشته و تنها اشکالش خشکی خارج از حد و طاقتفرسای آن بود.