#
#

جزیره‌ی کاریبو/ روایتی عاطفی و قدرتمند از مبارزه و انزوا

1 ماه پیش زمان مطالعه 7 دقیقه


رمان «جزیره‌ی کاریبو» نوشته‌ی دیوید ون را انتشارات نگاه به چاپ رسانده است. این کتاب، اثری پرتنش، اندوه‌بار و عمیق است که نخستین رمان بلند این نویسنده‌ی امریکایی محسوب می‌شود. جریان روایت در قالب داستانی با تمرکز بر فروپاشی تدریجی یک رابطه‌ی زناشویی و تأملی درباره‌ی شکست‌های شخصی و معنای زندگی در دل طبیعتی بی‌رحم و سرد پیگیری می‌شود. ون که خودش در آلاسکا بزرگ شده، در جزیره‌ی کاریبو از تجربه‌ی زیسته‌ی خود بهره می‌گیرد تا تصویری زنده و بی‌اغراق از زندگی در این محیط خشن ارائه دهد. داستان در طبیعت وحشی آلاسکا، در منطقه‌ای دورافتاده، میان جنگل‌ها و دریاچه‌های یخ‌زده می‌گذرد، جایی که سکوت و انزوا نه آرامش‌بخش، بلکه تهدیدی دائمی است که روی روح آدم‌ها سنگینی می‌کند. 
طرح داستان حول زندگی زوجی به نام گری و ایرن می‌چرخد که سال‌هاست با هم ازدواج کرده‌اند، اما این ازدواج مدت‌هاست از شور و اشتیاق خالی شده و به رابطه‌ای سرد، ملال‌آور و پر از سرخوردگی بدل شده است. آن‌ها تصمیم می‌گیرند در جزیره‌ای دورافتاده در وسط یک دریاچه‌ی یخ‌زده، کلبه‌ای چوبی بسازند و زندگی تازه‌ای را آغاز کنند. این تصمیم، ظاهراً اقدامی برای بازیابی معنا و هدف در زندگی است، اما به‌سرعت آشکار می‌شود که این حرکت نه آغاز دوباره، بلکه ادامه‌ی روند فروپاشی است. ون این پروژه‌ی ساخت کلبه را به استعاره‌ای از تلاش بیهوده‌ی انسان برای ساختن معنایی پایدار از دل ویرانی‌های روحی تبدیل می‌کند؛ کاری که با هر میخی که به چوب زده می‌شود، بیشتر بیهودگی و ناتوانی آن آشکار می‌شود.

 

دیوید ون


طبیعت در جزیره‌ی کاریبو صرفاً پس‌زمینه‌ای برای رخدادها نیست، بلکه مانند یک شخصیت زنده عمل می‌کند. سرمای استخوان‌سوز، بادهای تند، برف بی‌پایان و دریاچه‌ی یخ‌زده همگی همدست یکدیگرند تا حس انزوا و ناپایداری را تشدید کنند. ون این مناظر را با جزئیاتی دقیق و حسی توصیف می‌کند: بوی چوب خیس، صدای ترک خوردن یخ زیر پا، نور خاکستری زمستانی که همه‌چیز را بی‌رنگ و مرده جلوه می‌دهد. این طبیعت بی‌رحم نه به قهرمانان داستان کمکی می‌کند و نه دشمنی آشکار دارد؛ بی‌تفاوتی آن نسبت به سرنوشت انسان‌ها، یکی از تم‌های مهم رمان است. در این جهان، نجات یا نابودی به یک اندازه ممکن و به یک اندازه بی‌معنا به نظر می‌رسد. 
رمان در عین روایت ساده‌ی خود، لایه‌های عمیق روان‌شناختی دارد. ون با مهارت، بحران میانسالی، احساس پوچی و ناتوانی در برقراری ارتباط را بررسی می‌کند. گری و آیرن هر دو در تلاش‌اند تا معنایی برای ادامه‌ی زندگی پیدا کنند، اما تلاش‌شان بیشتر به تکرار اشتباهات گذشته می‌انجامد. ساخت کلبه در جزیره‌ی کاریبو نماد این تلاش است: هر تخته‌ای که بر دیوار اضافه می‌شود، بیشتر ضعف پی و پایه را آشکار می‌کند. ون به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه یک رابطه‌ی فرسوده می‌تواند در سکوت و بی‌توجهی فروبپاشد، بی‌آنکه حادثه‌ای چشمگیر یا خیانتی آشکار رخ دهد؛ بلکه صرفاً با فرسایش تدریجی عشق و اعتماد.
از نظر سبک، جزیره‌ی کاریبو نثری موجز، سرد و بی‌پرده دارد. ون از زیاده‌گویی پرهیز می‌کند، اما هر جمله‌اش سرشار از بار عاطفی است. دیالوگ‌ها کوتاه‌اند و اغلب بیشتر از آنکه چیزی را توضیح دهند، نشان‌دهنده‌ی فاصله و سوءتفاهم میان شخصیت‌ها هستند. این اقتصاد کلامی باعث می‌شود که سکوت‌ها و فضای خالی میان کلمات، بار زیادی را به دوش بکشند. توصیف‌های طبیعت و محیط، درعین‌سادگی، به‌گونه‌ای است که حس سرما و تنهایی را به‌طور فیزیکی به خواننده منتقل می‌کند.

 

 

یکی از نقاط قوت بزرگ کتاب، استفاده‌ی ون از گذشته‌ی شخصیت‌ها برای توضیح رفتار و احساسات کنونی‌شان است. خاطرات کودکی گری و تجربیات اولیه‌ی زندگی آیرن، همگی به شکل ظریفی در روایت با زمان حال در هم تنیده می‌شوند. این تکنیک باعث می‌شود خواننده نه‌تنها وقایع جاری، بلکه زمینه‌ی روانی و تاریخی آن‌ها را نیز درک کند. درعین‌حال، ون از دام تفسیر مستقیم پرهیز می‌کند و به خواننده اجازه می‌دهد خودش خلأها را پر کند.
در بخش پایانی رمان، داستان به اوج تنش می‌رسد. حوادث به‌گونه‌ای پیش می‌روند که تصمیمات نادرست، شرایط سخت آب‌وهوایی و فشار روانی، همگی در یک نقطه‌ی بحرانی تلاقی می‌کنند. 
درنهایت، جزیره‌ی کاریبو نه‌تنها داستانی درباره‌ی یک زوج در بحران است، بلکه کاوشی عمیق در روان انسان، رابطه‌ی او با طبیعت و معنای بقا در جهانی بی‌تفاوت است. دیوید ون با نثری موجز اما عاطفی و با خلق فضایی سنگین و به‌یادماندنی، موفق می‌شود خواننده را وادار کند که نه‌فقط به سرنوشت شخصیت‌ها، بلکه به انتخاب‌ها و شکست‌های شخصی خودش بیندیشد. 

جزیره کاریبو

جزیره کاریبو

نگاه
افزودن به سبد خرید 350,000 تومان

قسمتی از کتاب جزیره‌ی کاریبو نوشته‌ی دیوید ون:
آیرین و گری تخته سه‌لاها را بار قایق کردند. جز وقتی دکتر رفت، اولین‌باری بود که آیرین از بعد از آن طوفان از خانه بیرون آمده بود. هوا ابری و سرد بود و کمی هم باد می‌وزید. 
گری گفت: «عجبا! تو طوفان با خودت می‌آری! امروز تیره و تارترین روز این هفته‌ایه که گذشت. همه‌ش هوا صاف و آفتابی بوده.»
آیرین گفت: «اگه من طوفان با خودم می‌آوردم، باید وضع خیلی بدتر از این‌ها می‌شد. کل سولدوتنا رو از نقشه پاک می‌کرد.»
گری درحالی‌که یک سطل پر از ابزار و میخ را برمی‌داشت گفت: «آخ‌آخ! چکش هم باید برداریم؛ چون باید امروز همه‌ی این تخته‌ها رو به هم بکوبیم.» آیرین می‌توانست بگوید امروز گری خیلی سرحال بود. خب برنده شده بود. مگر نه اینکه الان او برای کمک به پروژه‌ی احمقانه‌ی گری بیرون آمده بود.
آن‌ها محفظه‌ی بالای قایق را زدند بالا و آن را بستند و رهایش کردند. آیرین کت و کلاهی پوشیده بود که سرش را حسابی توی یقه‌اش انداخته بود و از باد دور بود. باد و سرما دردش را بدتر می‌کرد. فین محکمی کرد که آخرش دردناک بود. انگار داروهای آنتی‌بیوتیک و ضداحتقان کاری از پیش نبرده بودند؛ اما طبق گفته‌ی پزشک و دیگران، او حالش خوب بود. اصلاً هیچ مشکلی نداشت. فقط کمی سردش بود. وقتی گری حواسش نبود، دو تا ترامادول خورد.
تقریباً در خود ساحل پهلو گرفتند، چون قایق به اندازه‌ای سبک بود که حسابی نزدیک ساحل شود و تخته‌های سه لای بزرگ‌تر را برداشتند و آن‌ها را به درازایشان حمل کردند. اگر به عرض حمل می‌کردند، باد تخته‌ها را به این سو و آن سو می‌کشاند، آیرین سعی داشت سقوط نکند. پشه‌ها گردن و صورتش را نیش می‌زدند و دست‌هایش هم آزاد نبود که آن‌ها را بزند کنار. الان وقتش بود که کمی غر بزند، اما چه فایده داشت؟ فقط باعث می‌شد گری سرزنشش کند. سختی و دشواری به سرزنش منتهی می‌شد، یا بدتر از آن، به این دروغ بزرگ منتهی می‌شد که این کلبه فکر هر دوی ما بوده. اصلاً ممکن بود پس‌از‌مدتی فکر کل پروژه‌ی کلبه گردن آیرین بیفتد.
جزیره‌ی کاریبو را معصومه عسکری ترجمه کرده و کتاب حاضر در 291 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.  

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط