#
#
دسته بندی : رمان خارجی

جزیره کاریبو

(داستان های امریکایی،قرن 21م)
نویسنده: دیوید ون
350,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 291
شابک 9786222675851
تاریخ ورود 1404/05/18
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1404
وزن (گرم) 263
قیمت پشت جلد 350,000 تومان
کد کالا 146542
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
جزیره‌ی کاریبو دنباله‌ای استادانه بر پرفروش‌ترین اثر ون یعنی روایت یک خودکشی است که در آلاسکا داستانی تاریک و جذاب را روایت می‌کند. تراژدی از سطور اول کتاب شروع می‌شود و حتی اجازه نمی‌دهد یک نفس راحت بکشید. داستانی از یک ازدواج که با خشم و پشیمانی و پس‌زمینه‌ی عشق و ترس، در حال فروپاشی است. روایتی عاطفی و قدرتمند از مبارزه و انزوا؛ قصه‌ای که با خونسردی یک تراژدی ناب خانوادگی با لایه‌هایی تودرتو را در فضایی سرد و تاریک به تصویر می‌کشد و درحالی‌که کنارگذاشتن کتاب ممکن است خواننده را از آن نجات دهد، اما نمی‌تواند از خواندنش دست بکشد و در عمل شاهد پرتره‌ای سرسختانه از آنچه می‌تواند برای زندگی اتفاق بیفتد هستیم. در این کتاب استفاده از سرمای طاقت‌فرسای آلاسکا در کنار سردردهای عجیب و بدون منشأ پزشکی آیرین، به‌عنوان استعاره‌ای برای فروپاشی استفاده شده است؛ بهمنی که فرو می‌ریزد و همه‌چیز را از بین می‌برد. با خواندن این کتاب چراهای زیادی در کنش شخصیت‌ها ذهن شما را می‌آزارد، اما نویسنده به‌طرزی عجیب به آن‌ها پاسخ داده است. دیوید ون نویسنده‌ای است که آثارش به بیست زبان منتشر شده‌اند، پانزده جایزه از جمله بهترین رمان خارجی در فرانسه و اسپانیا را به دست آور‌ه‌اند و در فهرست هفتادوپنج کتاب برتر سال در دوازده کشور جهان قرار گرفته‌اند. ون برای نیویورک تایمز، آتلانتیک، اسکوایر، سانست، مجله‌ی منز، مک سوین و بسیاری از نشریات دیگر نوشته است. به گفته‌ی دیوید ون او در این کتاب جزئیات زندگی‌اش را به اشتراک گذاشته است. وی در سال 1966 در جزیره‌ای در آلاسکا به دنیا آمد. جزیره‌ای تاریک که همیشه هوا ابری و بارانی بود و آن‌ها فقط دو هفته در سال خورشید را می‌دیدند. بدین ترتیب تجربه‌ی شخصی او که از مناظر و آب‌وهوای آلاسکا در جزیره‌ی کاریبو مشهود است و بدین دلیل واقعی به نظر می‌رسد چون با پوست و گوشت و استخوان درک شده است. چه‌بسا شخصیت اصلی این کتاب آلاسکاست؛ چشم‌انداز سیاه و خشن و وحشی این منطقه!
بخشی از کتاب
مادرم واقعی نبود، یه رؤیای دم صبح بود، یه امید. یه مکان. یه جای برفی، مثل اینجا، جایی سرد. یه کلبۀ چوبی روی تپه‌ای مشرف به رودخونه. یه روزِ ابری بود، به رنگ سفید کهنۀ ساختمون‌هایی که با نور کم‌جان کمی روشن‌تر می‌شن و من از مدرسه به خونه ‌اومدم. ده سالم بود و تنهایی روی برف‌های موندۀ حیاط قدم ‌زدم و رفتم بالای اون ایوون باریک. یادم نیست اون موقع چه افکاری توی سرم بود و کی بودم و چه حسی داشتم. همۀ اینها گذشته و از بین رفته. درِ جلویی رو باز کردم و مادرم رو پیدا کردم. دیدم از تیرهای چوبی سقف آویزونه. گفتم متأسفم و یه قدم به عقب برداشتم و در رو بستم. دوباره بیرون توی ایوون بودم.
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است