بیوگرافی: گرگوآر دولاکور

20 ساعت پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


گرگوآر دولاکور یکی از نویسندگان برجسته‌ی معاصر فرانسه است که با ترکیب روانکاوی عمیق شخصیت‌ها، نگاهی موشکافانه به روابط انسانی و روایت‌هایی ساده اما تأثیرگذار، توانسته است جایگاهی ویژه در ادبیات امروز فرانسه به دست آورد. او نویسنده‌ای است که آثارش نه‌تنها در فرانسه، بلکه در بسیاری از کشورهای جهان مورد استقبال قرار گرفته‌اند و ترجمه‌های مختلفی از کتاب‌هایش منتشر شده‌اند. دولاکور به‌خاطر نگاه انسانی و همدلانه‌اش نسبت به شخصیت‌های معمولی و داستان‌هایی که حول محور زندگی روزمره می‌چرخند، به‌عنوان یکی از صداهای مهم نسل جدید ادبیات فرانسه شناخته می‌شود.
گرگوآر دولاکور، در 26 ژوئیه 1960، در شهر والنسین واقع در شمال فرانسه متولد شد. او در خانواده‌ای فرانسوی رشد کرد و از همان کودکی با ادبیات و نوشتن پیوندی عمیق یافت. دوران کودکی‌اش در منطقه‌ای گذشت که به‌دلیل نزدیکی به مرز بلژیک و فرهنگ متنوع محلی، فضایی غنی برای شکل‌گیری تخیل و شخصیت او فراهم کرد. دلاکور بعدها در مصاحبه‌های مختلف بیان کرده است که علاقه‌اش به نوشتن از نوجوانی آغاز شد. او در سال‌های مدرسه به نوشتن داستان‌های کوتاه و شعر علاقه نشان می‌داد، هرچند که در آن زمان هرگز به‌صورت جدی به نویسندگی به‌عنوان یک حرفه نگاه نمی‌کرد.

پیش از آنکه دولاکور به‌عنوان یک رمان‌نویس شناخته شود، در زمینه‌ی تبلیغات و بازاریابی فعالیت می‌کرد. او سال‌ها در این حوزه مشغول به کار بود و توانست تجربه‌های فراوانی در زمینه‌ی روایت‌گری تصویری و تأثیرگذاری بر مخاطب کسب کند. این حرفه به او آموخت چگونه با کلمات، احساسات و خواسته‌ها مردم را تحریک کند. 
درواقع دولاکور در کار تبلیغات به نوعی تمرین روزانه‌ی داستان‌گویی مشغول بود؛ زیرا هر کمپین تبلیغاتی نوعی روایت است که باید در کوتاه‌ترین زمان، تأثیرگذارترین پیام را منتقل کند. این تجربه بعدها به‌شدت در سبک نویسندگی او اثر گذاشت و موجب شد آثارش ساده، روان، موجز و درعین‌حال بسیار تأثیرگذار باشند.
اولین رمان گرگوآر دولاکور با عنوان «نویسنده‌ی خانواده» در سال 2011 منتشر شد. این اثر آغاز رسمی حضور او در عرصه‌ی ادبیات بود. رمان در فضایی نیمه‌خودزندگینامه‌ای شکل گرفته بود و به داستان پسری می‌پرداخت که در خانواده‌ای پرجمعیت، به‌عنوان نویسنده‌ای آینده‌دار شناخته می‌شود.

این اثر بازتابی از تجربه‌های شخصی دولاکور و علاقه‌ی او به نوشتن در دوران نوجوانی بود. کتاب توجه منتقدان و خوانندگان را جلب کرد و آغازگر مسیری شد که او را به یکی از نویسندگان محبوب فرانسه تبدیل کرد.
موفقیت واقعی و شهرت جهانی این نویسنده با رمان دومش، یعنی فهرست آرزوهای من رقم خورد. این کتاب در سال 2012 منتشر شد و به‌سرعت به یکی از پرفروش‌ترین آثار فرانسه تبدیل شد. داستان درباره‌ی زنی به نام ژوسلین است که در شهری کوچک زندگی می‌کند و زندگی ساده‌ای دارد. او در بخت‌آزمایی مبلغ کلانی برنده می‌شود، اما برخلاف انتظار، به جای خرج‌ کردن فوری پول، تصمیم می‌گیرد آن را پنهان کند و زندگی روزمره‌اش را ادامه دهد.
این رمان، در عین سادگی، به پرسش‌های فلسفی و روان‌شناختی درباره‌ی خوشبختی، آرزوها و نیازهای واقعی انسان‌ها می‌پردازد. کتاب به‌سرعت مورد استقبال گسترده قرار گرفت و به بیش از 30 زبان ترجمه شد. همچنین اقتباس سینمایی و نمایشی از آن ساخته شد که شهرت دولاکور را فراتر از مرزهای فرانسه برد.

دولاکور نویسنده‌ای است که آثارش معمولاً با زبانی ساده، روان و قابل‌فهم برای عموم نوشته می‌شوند؛ اما در ورای این سادگی، مفاهیم عمیق فلسفی و روان‌شناختی نهفته است. او در آثارش بیشتر از هر چیز به انسان‌های معمولی توجه دارد؛ کسانی که زندگی روزمره‌ای دارند اما در دل آن، پرسش‌های عمیق و وجودی را تجربه می‌کنند.

زنی که پیر نمی شد

زنی که پیر نمی شد

خوب
افزودن به سبد خرید 230,000 تومان

قسمتی از کتاب زنی که پیر نمی‌شد نوشته‌ی گرگوآر دولاکور:
سی ساله بودم که مدل پروژه‌ی بزرگ عکاسی فابریس با عنوان تشریفاتیِ زمان شدم. از بیست سال پیش، هر سال در یک روز مشخص از مدل‌ها عکس می‌گرفت؛ توضیح می‌داد، یه روز، زمانش رو نمی‌دونم، با این‌ها یه جمع‌بندی از اثر زمان روی صورت‌ها انجام می‌دم. جوونی جذابه، یه جور کشش داره و وقتی از دست می‌ره واقعاً دردناکه. اولین مدلی که کارم رو باهاش شروع کردم دوازده سالش بود، حالا یه مرد سی و دو ساله‌ست.
بیست تا عکس را پشت سر هم به من نشان داد. زمان با آن مرد خوب کنار آمده بود. با ملایمت از رویش گذشته بود، مثل جریان آب.
صورتی دیگر، یک زن. نُه عکس. طی نه سال زمان روی پوستش ترک انداخته و خط‌های محوی مثل گره‌های سیم خاردار دور لبش جا گذاشته بود، گونه‌هایش را گود انداخته بود، اما هنوز نتوانسته بود به برق نگاهش غلبه کند. به چشم می‌آمد. 

سومی. یک دختر جوان. چهار عکس. روی یکی به آخر مانده، رد زخمی عمودی روی همه‌ی صورتش جا انداخته و دهانش را از ریخت انداخته بود. فابریس آهی کشید، تصادف با موتور. عکس چهارم، اندوه.
زیر لبی گفتم: امیدوارم گذشتِ زمان براش شادی بیاره.
باز هم چهره‌هایی دیگر که زمان چه کوتاه و چه بلند، نقشه‌ی احساسات را رویشان ترسیم کرده بود.
یک دفعه صورت مردی بسیار پیر. فقط دو عکس. با تفاوت بسیار کم، فقط نوری که کمتر شده و رنگی خاکستری که ناگزیر پررنگ شده بود. فابریس گفت، نودوشش سال. داشتم فکر می‌کردم تا صد سالش بشه، چهار تا عکس دیگه هم ازش می‌گیرم. 

 

مشاهده آثار گرگوآر دولاکور 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط