میزانسن: آلیس کوچولو
نمایشنامهی «آلیس کوچولو» اثر ادوارد آلبی یکی از پیچیدهترین، بحثبرانگیزترین و از نظر تماتیک عمیقترین آثار این نمایشنامهنویس بزرگ امریکایی است؛ اثری که در مرز میان ایمان و شک، واقعیت و خیال، خدا و انسان، و عشق و فریب حرکت میکند. آلیس کوچولو نخستینبار در سال 1964، در برادوی اجرا شد و از همان آغاز، مخاطبان و منتقدان را دچار حیرت و اختلافنظر کرد؛ برخی آن را یک شاهکار فلسفی خواندند و برخی دیگر اثری مبهم و سرگیجهآور دانستند.
ادوارد آلبی در این اثر از ساختار رئالیستی فاصله میگیرد و به قلمرو تئاتر نمادگرا و متافیزیکی وارد میشود. «آلیس کوچولو» بیش از آنکه روایتگر یک داستان باشد، بیانیهای فلسفی دربارهی ماهیت ایمان، واقعیت و شناخت است.
یکی از پرسشهای مرکزی نمایش این است: آیا خدا را میتوان شناخت؟ آلبی با نگاهی شکاکانه میگوید: «شاید آنچه انسان میپرستد، نه خدا، بلکه بازتابی از ذهن خودش باشد؛ تصویری کوچک و تحریفشده.»
از سوی دیگر، رابطهی میان جولین و آلیس تمثیلی از رابطهی انسان و خداست: جولین عاشق چیزی میشود که از درکش فراتر است. این عشق درعینحال جسمانی و روحانی است و درنهایت به نابودیاش میانجامد ـ چیزی که در بسیاری از سنتهای عرفانی، وصال با امر قدسی مستلزم فناست.
نمایی از نمایش آلیس کوچولو
سبک نوشتار آلبی در این نمایش، آمیزهای از گفتوگوهای فلسفی، طنز سیاه و زبان شاعرانه است. دیالوگها پر از ایهام، تکرار و بازیهای زبانیاند. او درواقع از زبان برای ایجاد شک استفاده میکند؛ هر واژهای میتواند چند معنا داشته باشد، و هر معنایی در همان لحظه نفی میشود.
ساختار نمایش نیز دایرهوار است. ما در آغاز با یک گفتوگوی خشک حقوقی مواجهیم، اما کمکم فضا به سوی رؤیا و عرفان میرود. کمکم مرز میان واقعیت و توهم کاملاً از بین میرود، بهطوریکه تماشاگر نمیداند آیا اتفاقات واقعاً رخ میدهند یا در ذهن جولیان جریان دارند.
آلبی در این اثر از عناصر ابزورد (پوچگرایانه) نیز بهره میبرد. تکرار کلمات، سکوتهای طولانی و کنشهای غیرمنطقی، یادآور آثار بکت و یونسکو است؛ اما تفاوت مهم در این است که آلبی در دل این پوچی، هنوز به امکان جستوجوی معنا باور دارد ـ هرچند آن معنا ممکن است دستنیافتنی باشد.
زمان نگارشِ «آلیس کوچولو» مصادف با دههی 1960 است؛ دورهای که امریکا در میانهی تحولات فرهنگی، مذهبی و فلسفی قرار داشت. بحران ایمان، رشد سکولاریسم و ظهور اگزیستانسیالیسم در ادبیات و هنر، درونمایههای اثر را شکل دادهاند.
آلبی خود در مصاحبهای گفته بود که این نمایش پاسخی است به پرسش شخصیاش دربارهی وجود خدا. او از کودکی در خانوادهای مذهبی بزرگ شد اما بعدها ایمانش را از دست داد. آلیس کوچولو بازتاب همین کشمکش درونی است ـ نبرد میان عقل و ایمان و شک و آرزو برای رسیدن به یقین.
در کارنامهی آلبی، این اثر پس از موفقیت عظیم «چه کسی از ویرجینیا ولف میترسد؟» نوشته شد. بسیاری انتظار داشتند آلبی دوباره نمایشنامهای اجتماعی و روانشناسانه بنویسد، اما او بهطور ناگهانی به قلمروی نمادین و الهیاتی روی آورد. همین امر سبب شد که واکنشها به اثر دوگانه باشد: منتقدانی چون هارولد کلورمن و ریچارد گلیمن آن را اثری متفکرانه و جسورانه خواندند، درحالیکه دیگران آن را مملو از ابهام بیهدف دانستند.
اجرای نخست نمایش در سال 1964 با کارگردانی آلن اشنایدر در برادوی روی صحنه رفت. جان جیلگاد در نقش جولین بازی کرد و ایرنه ورث نقش آلیس را ایفا کرد. واکنش منتقدان بسیار متفاوت بود: برخی آن را یک «سفر عرفانی مدرن» توصیف کردند و برخی دیگر آن را «نمایشی مغشوش و غیرقابل فهم».
با گذشت زمان، منتقدان جدیدتر ارزش بیشتری برای اثر قائل شدند. در دههی 1980، منتقدان دانشگاهی «آلیس کوچولو» را یکی از آثار مهم متافیزیکی قرن بیستم دانستند و آن را در کنار آثار تی اس الیوت و ساموئل بکت قرار دادند.
اجراهای تازهتری در دهههای اخیر تلاش کردهاند وجه انسانیتر و عاطفیتر نمایش را پررنگ کنند؛ مثلاً در نسخهی 2004 برادوی، تمرکز بر رابطهی عاشقانهی جولین و آلیس بود تا بر جنبههای فلسفی اثر. این تغییر نشان میدهد که «آلیس کوچولو» هنوز ظرفیت تفسیرهای گوناگون و بازخوانیهای معاصر را دارد.
قسمتی از نمایشنامه آلیس کوچولو نوشتهی ادوارد آلبی:
جولین: افسوس نخور. خوششانسی که ازدواج نکردی.
دوشیزه آلیس: از دست اونی که عاشقمه خسته شدم.
جولین: من... (شانههایش را بالا میاندازد)
دوشیزه آلیس: اینها رو نگفتم که نصیحتم کنی.
جولین: (میخندد): خوبه، چون من هم پیشنهادی ندارم.
دوشیزه آلیس: دربارهی اون شش سال بگو.
جولین: (کل جملهاش را با نفسی عمیق بیان میکند): هیچ رازی در کار نیست. ایمانم رو به خدا از دست دادم. به یه تیمارستان رفتم و گفتم بستریم کنن. (مکث) دیدی؟
هیچ راز و رمزی در کار نیست.
دوشیزه آلیس: در جستوجوی ایمانت به چه مکان عجیبی رفتی!
جولین: منظورم رو متوجه نشدی. اونجا نرفتم که دنبال ایمانم بگردم. رفتم چون ایمانم من رو ترک کرده بود.
دوشیزه آلیس: چقدر راحت دربارهاش حرف میزنی.
جولین: (با بیتفاوتی): چون صحبت دربارهش آسونه.
دوشیزه آلیس: آه.
جولین: (با خندهی نخودی): بههرحال، اینها رو به اون که در حال حاضر... اِم، وکیلته نگفتم و همین هم خیلی عصبانیش کرد.