#
#

انجمن خودکشی/ قرعه‌کشی برای زودتر مردن!

5 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


کتاب «انجمن خودکشی»، نوشته‌ی رابرت لوییس استیونسن، نویسنده‌ی مشهور اسکاتلندی به همت نشر رایبد به چاپ رسیده است. این رمان کوتاه ترکیبی از ماجراجویی، رمزوراز و تعلیق است و به موضوعاتی مانند مرگ، تقدیر و اخلاقیات می‌پردازد. 
داستان حول محور شاهزاده فلوریزل می‌چرخد که به‌دنبال ماجراجویی، خود را درگیر یک گروه مرموز به نام انجمن خودکشی می‌کند. این انجمن که فردی به نام رئیس آن را اداره می‌کرد، جایی است که اعضای آن ـ که از زندگی خسته شده‌اند ـ به‌صورت قرعه‌کشی انتخاب می‌شوند تا یا خودکشی کنند یا دیگری را به قتل برسانند.
فلوریزل و دوستش، سرهنگ جرالدین، برای کشف راز این گروه، با چهره‌ای ناشناس به آن می‌پیوندند. آن‌ها شاهد جلسات عجیب و ترسناک انجمن هستند و متوجه می‌شوند که رئیس، فردی بی‌رحم و حیله‌گر است که از ضعف‌های اعضا سوءاستفاده می‌کند؛ اما درنهایت چه اتفاقی خواهد افتاد؟
استیونسن در این داستان از شیوه‌ی روایی پیچیده‌ای استفاده می‌کند:
فلش‌بک‌ها و تغییر زاویه دید: داستان گاه از نگاه شاهزاده فلوریزل و گاه از طریق شخصیت‌های فرعی، همچون سرهنگ جرالدین، روایت می‌شود.
قطع و وصل روایت: برخی صحنه‌ها ناگهان پایان می‌یابند و در فصل بعد ادامه پیدا می‌کنند که این روش، تعلیق داستان را افزایش می‌دهد.
روایت سوم‌ شخص محدود: راوی فقط افکار و احساسات برخی شخصیت‌ها را آشکار می‌کند که به ابهام داستان می‌افزاید.
نویسنده در این اثر، رئالیسم را با عناصر گوتیک در هم می‌آمیزد:
فضاسازی تاریک و دلهره‌آور: جلسات انجمن خودکشی در مکان‌های مخفی و با نور کم توصیف می‌شوند.
شخصیت‌های مرموز: مانند رئیس انجمن که هویت واقعی‌اش تا اواخر داستان پنهان می‌ماند.
تم‌های گوتیک: مرگ، تقدیر شوم و فساد اخلاقی از مؤلفه‌های ثابت سبک گوتیک هستند.
نویسنده در اینجا از جملات کوتاه برای ایجاد ضرب‌آهنگ سریع در صحنه‌های اکشن استفاده می‌کند. او با توصیف صداها (مثل خشخش برگ‌ها)، نور (شمع‌های نیمه‌مرده) و بوها (رایحه‌ی نوشیدنی‌ها) فضاسازی قوی ایجاد می‌کند.
عنوان کنایه‌آمیز اثر را نیز (انجمن خودکشی) می‌توان به عنوان کنایه‌ای از محافل اشرافی دانست که زیر نقاب ظاهری، فساد را پنهان می‌کنند.

انجمن خودکشی

انجمن خودکشی

رایبد
افزودن به سبد خرید 135,000 تومان

 

قسمتی از کتاب انجمن خودکشی:
روز بعد مردی قدبلند و هیکلی، پنجاه و خرده‌ای ساله، به دیدن مادام زفرین آمد که سایلس تابه‌حال او را ندیده بود. با آن کت‌وشلوار پشمی و پیراهن رنگی و ریش ژولیده تا زیربناگوش فهمید که باید اهل بریتانیا باشد و چشم‌های خاکستری و عاری از احساسش به سایلس احساس سرما بخشید. دهان مرد مدام در طول صحبتِ زمزمه‌وارش می‌جنبید. بیش از یک مرتبه پیش نظر جوان نیوانگلندی این‌گونه آمد که گویی رفتارشان به آپارتمان او اشاره داشت. تنها چیز مسلمی که با حداکثر دقت توانست بفهمد این گفته‌ی مرد انگلیسی بود که با لحنی تندوتیز، گویی در جواب مخالفت یا بی‌میلی زن، به زبان آورد: «به‌دقت سلیقه‌ش رو بررسی کردم و بارهاوبارها می‌تونم بهت بگم تو تنها زنی هستی که می‌تونم برای این کار انتخاب کنم.»
در جواب به این گفته، مادام زفرین آهی کشید و با حرکتی که نشانگر مخالفت باطنی‌اش بود درخواست را پذیرفت، درست همانند آدمی که در برابر حاکمی بی‌کفایت سر تعظیم فرود می‌آورد.
همان بعدازظهر بود که عاقبت جلوی دید روزنه بسته شد؛ کمد لباسی از آن‌سو جلویش را گرفت. درحالی‌که سایلس از این بداقبالی مویه می‌کرد و پیشنهاد خبیثانه‌ی مرد انگلیسی را مقصر این اتفاق می‌دانست، دربان هتل نامه‌ای با دست‌خط زنانه برای او آورد. نامه به زبان فرانسوی با دست‌خطی نه‌چندان ظریف بود ـ بی‌هیچ امضایی ـ و با کلماتی دلگرم‌کننده از جوان امریکایی دعوت کرده بود تا رأس ساعت یازده همان شب در قسمت معینی از سالن رقص بولیه حضور یابد. کنجکاوی و کمرویی در دلش به جان هم افتادند؛ گاهی کمرو بود و گاهی سرتاپا آتش و جسارت. نتیجه‌ی این پیکار چنین شد که خیلی قبل‌تر از ساعت ده با لباسی موجه و بی‌نقص به سالن رقص بولیه رفت و مبلغ ورودی را با بی‌اعتنایی‌ای که خالی از جذابیت نبود، پرداخت کرد.
هنگام کارناوال (سالانه‌ی پاریس) بود و در سالن رقص جای سوزن انداختن نبود. در ابتدا، نورپردازی و شلوغی جوان ماجراجوی ما را به لاک خود فرو برد و بعد کم‌کم سرمستی ذهن و جسمش را در بر گرفت و او را در موقعیتی قرار داد که بیش از پیش مردانگی خود را عیان سازد. آماده بود تا با شیطان مقابله کند و با غروری نشئت گرفته از بی‌مبالاتی در سالن شق‌ورق قدم برمی‌داشت. هنگام پرسه‌زدن متوجه مادام زفرین و مرد انگلیسی شد که پشت ستونی گرم صحبت بودند. ناگهان وسوسه‌ی فالگوش ایستادن بر او چیره شد. پاورچین‌پاورچین به آن دو نزدیک شد تا اینکه به جایی رسید که می‌توانست صدای آن‌ها را بشنود.
مرد انگلیسی داشت می‌گفت: «اون مرده‌ست. اونجاست، با موهای بلند و بور؛ داره با دختری که لباس سبز پوشیده صحبت می‌کنه.»
انجمن خودکشی را محمد جعفرپور ترجمه کرده و کتاب حاضر در 135 صفحه‌ی جیبی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.   
 

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط