
ناقوس جدایی/ دو خورشید در غروب؛ همراه با ترانههای پینک فلوید
کتاب «ناقوس جدایی»، که مجموعهی کامل از ترانههای پینک فلوید است، به همت نشر روزنه کار به چاپ رسیده است. موسیقی پینک فلوید از دیرباز برای شنوندگان بسیاری در بیرون از انگلستان، که زادگاه او بود، و حتی جهان غرب جاذبهای جادویی داشته است. گروهی این جاذبه را به کاربرد نوآورانه و هوشمندانهی سازهای الکترونیک و ترکیب آن با جلوههای ویژه صوتی، مانند: صدای انفجار، تِکتِک ساعت، گریه کودک و... نسبت میدهند. عدهای دیگر متفاوت بودن مایهها و نغمههای موسیقایی بهکاررفته در تصنیف را در این امر سهیم میدانند و گروه سومی نیز بر این باورند که اجراهای زندهی تکاندهنده، ترکیب شگفتانگیز نورپردازی و جلوههای تئاتری -نمادهای آشنایی چون خوک پرنده و هواپیمایی که منفجر میشود یا تصاویری که در پرده بالای سر گروه نقش میبندد- با کیفیت سحرانگیز صدای کوادروفونیک، وجه تمایز پینک فلوید از دیگران است. نیز هستند بسیار کسانی که اشعار معنیدار، ژرف، تلخ و نامتعارف گروه را همچون صدای اعتراضی علیه نظم موجود، عاملی مؤثر در گستردگی مخاطبان این نوع موسیقی میشمارند. تردیدی نیست که اشعار پینک فلوید در میان تمامی آثار موسیقی پاپ کمنظیر است: در جای نخست از عشق و جنسیت، یعنی دستمایههای اصلی موسیقی راک در آنها، خبری نیست. در عوض، پروازهای بلند تخیل -به درون فضای ورای جو یا اعماق اقیانوس- کاوش در ناهنجاریهای روانی و دردهای زندگی مدرن و پرخاش به سیاستهای قدرتمدار، مضامینی متفاوت را به شنونده منتقل میسازند.
در کنار همهی این برداشتها، عاملی دیگر نیز باعث شده تا افسانهها و گمانهپردازیهای گوناگون دربارهی پینک فلوید و اعضای آن بر سر زبانها بیفتد، که در بیشتر موارد فرسنگها از واقعیت دور است. این عامل، گمنام و ناشناس بودن تکتک اعضای گروه است. اعضای پینک فلوید هرگز مانند ستارههای موسیقی عامهپسندی چون بیتلزها یا رولینگ استونز مطرح نبودهاند و خود همواره بر این گمنامی اصرار داشتهاند. در نتیجه، پس از سی سال فعالیت خلاقهی هنری و آفریدن تعدادی از پرفروشترین آلبومهای تمام دورانها، هویت و پسزمینهی زندگی اعضای گروه، همواره در سایهی کیفیت آثار و اجراهای زندهی آنان پنهان مانده است.
در سال ۱۹۶۷، گروه پینک فلوید نمایانگر اوج موسیقی هوشربا و یکی از محبوبترین گروههای زیرزمینی لندن بود. در سال ۱۹۷۷، پینک فلوید، آفرینندهی آلبوم «نیمهی تاریک ماه» -یکی از پرفروشترین نوارهای تاریخ موسیقی- بهعنوان دایناسورهای موسیقی راک، از سوی جنبش نوپای پانک تحقیر شد. در ۱۹۸۷، پس از کامیابی بیسابقهی آلبوم دیوار، گروه پینک فلوید درگیر جنگهای داخلی شد و اعضای آن به شکایتهای قانونی علیه یکدیگر روی آوردند؛ اما در ۱۹۹۰، پینک فلوید دوباره از میان خاکسترهای خود برخاست و برای نسل جدیدی از شنوندگان، کنسرتهایی را اجرا کرد که ترکیبی بود از یک موسیقی باشکوه و متفاوت و نمایشهای تئاتری برخوردار از پیشرفتهترین تکنولوژیها.
هنگامیکه بنیانگذار و مغز متفکر گروه، یعنی سید بارت، در ۱۹۶۸ پینک فلوید را ترک کرد، همگان بر این باور بودند که این گروه دیگر مانند پیش نخواهد بود. این واقعیت داشت: پینک فلوید درنهایت نیرومندتر شد. دیوید گیلمور، نیک میسن، راجر واترز و ریچارد رایت، بیاعتنا به قراردادهای موسیقی عامهپسند، معیارهای خاص خود را ابداع کردند و ژانر جدیدی از موسیقی را پدید آوردند.
پس از آنکه راجر واترز نیز در ۱۹۸۴ گروه را ترک گفت، بسیاری میپنداشتند کار پینک فلوید به پایان رسیده است، اما دو آلبوم «لغزشی آنی در عقل» و «ناقوس جدایی» بار دیگر شنوندگان را با موسیقی غیرمتعارف و اشعار شگفتانگیز گروه روبهرو ساخت.

قسمتی از کتاب ناقوس جدایی:
Hey you
Hey you, out there in the cold
Getting lonely, getting old
Can you feel me?
Hey you, standing in the aisles
With itchy feet and fading smiles
Can you feel me?
Hey you, don’t help them to bury the light
Don’t give in without a fight.
Hey you, out there on your own
Sitting naked by the phone
Would you touch me?
Hey you, with you ear against the wall
Waiting for someone to call out
Would you touch me?
Hey you, would you help me to carry the stone?
Open your heart, I’m coming home.
But it was only a fantasy.
The wall was too high,
As you can see.
No matter how he tried,
He could not break free.
And the worms ate into his brain.
Hey you standing in the road
Always doing what you’re told,
Can you help me?
Hey you, out there beyond the wall,
Breaking bottles in the hall,
Can you help me?
Hey you, don’t tell me there’s no hope at all
Together we stand, divided we fall.
آهای، تو
آهای، تو که آن بیرون توی سرما ایستادهای
تو که داری پیر و تنها میشوی
میتوانی مرا حس کنی؟
آهای، تو که در راهرو ایستادهای
با پاهایی که میخارند و لبخندی که محو میشود
میتوانی مرا حس کنی؟
آهای، تو، کمکشان نکن که روشنایی را دفن کنند
بدون جنگیدن تسلیم نشو
آهای تو، آن بیرون، تنها
عریان نشسته کنار تلفن
مرا لمس میکنی؟
آهای تو، با گوشت که به دیوار چسبیده
در انتظار کسی که صدا بزند
مرا لمس میکنی؟
آهای تو، کمکم میکنی که سنگ را ببرم؟
قلبت را بگشا، دارم به خانه میآیم.
اما این فقط یک خیال بود
همانطور که میبینید
دیوار خیلی بلند بود
هرچقدر تلاش میکرد
رها نمیشد
و کرمها مغزش را میخوردند
آهای، تو که در جاده ایستادهای
همیشه هر کاری که بگویند میکنی
میتوانی کمکم کنی؟
آهای، تو که پشت دیواری
بطریها را در تالار میشکنی
میتوانی کمکم کنی؟
آهای تو، نگو که امیدی نیست
با هم میایستیم، بی هم میافتیم.