
میزانسن: نامهی اداری
«نامهی اداری» نمایشنامهای است نوشتهی واتسلاو هاول. این نمایشنامه در ژانر کمدی سیاه، پارودی درخشانی است بر بوروکراسی اداری. هاول آن را قبل از بهار پراگ ۱۹۶۸ بهعنوان طنزی کنایهآمیز در مخالفت با حکومت کمونیستی نوشت. مضامین این نمایشنامه که با زیرکی هاول پوشانده شده بود، مورد تأیید سانسورهای دولتی قرار گرفت و منتشر شد. سام والترز در یادداشتی نامهی اداری را شاهکار هاول میداند.
هاول با الهام از پوچ بودن زندگی در اروپای شرقی تحت کمونیسم، از اوایل سال ۱۹۶۰، شروع به نوشتن نمایشنامهی طنز کرد. نامهی اداری بارها در چند سال بعد بازنویسی شد. این نمایشنامه بعدها برندهی جایزه اوبی برای بهترین نمایشنامهی خارجی شد و بعدها مرتب در سراسر جهان اجرا شده است.
این نمایشنامه به مصیبتهای جوزف گراس، مدیر عامل سازمانی میپردازد که بوروکراسی خارج از کنترل تحت فشارش قرار داده است. زبان طنز هاول کنایهآمیز است و او با همین طنز کنایهآمیز از مشاغلی که کمونیسم ایجاد کرده و از نظارت مداوم جاسوسان اداری بر فضای کار سخن میگوید.
بسیاری از منتقدان خاطرنشان کردهاند که سیاستهای اداری تصویرشده در این نمایشنامه را میتوان در سرتاسر جهان یافت. مثلاً مایکل بیلینگتون در گاردین نوشت: «این نمایشنامه ممکن است از تجربهی کمونیسم چک اقتباس شده باشد؛ اما شمول آن جهانی است.»
واتسلاو هاول در ۵ اکتبر ۱۹۳۶ در پراگ، چکسلواکی به دنیا آمد. خانوادهی او ثروتمند بودند و در زمینهی هنر و تجارت ارتباطات خوبی داشتند. پدر هاول رستوراندار و توسعهدهندهی املاک و مستغلات بود. در سال ۱۹۴۸، کمونیستها چکسلواکی را تصرف و دارایی هاولها را مصادره کردند. هاول از تحصیل در دبیرستان محروم شد؛ اما او تکنسین آزمایشگاه مدرسهای شد و به مدت پنج سال توانست از مشکل محرومیت از تحصیلش جلوگیری کند. هاول به مدرسهی شبانه رفت و در سال ۱۹۵۴ از آنجا فارغالتحصیل شد. او که پیشتر در صحنهی ادبی پراگ شرکت داشت، اکنون فرصتی دست داده بود تا شعر و مقاله بنویسد.
در سال ۱۹۸۹ با سرنگونی نظام کمونیستی چکسلواکی، هاول به ریاست جمهوری رسید. سال بعد و پس از استقلال اسلواکی او مجددا و با قاطعیت انتخاب شد. هاول در پایان دورهی ریاستجمهوری خود به عنوان روشنفکری مردمی زندگی خود را ادامه داد. فلسفهی سیاسی او ضدمصرفگرایی، انساندوستانه، طرفداری از محیطزیست، کنشگری مدنی و دموکراسی بود. او در طول زندگی خود جوایز متعددی از جمله مدال آزادی ریاست جمهوری، جایزهی صلح گاندی، مدال آزادی فیلادلفیا، نشان کانادا، جایزهی چهار آزادی، جایزهی سفیر وجدان و جایزهی شهروندی هانو آر النبوگن را دریافت کرد. هاول یکی از مهمترین روشنفکران قرن بیستم بود.

قسمتی از نمایشنامهی نامهی اداری:
استرول: من عاشق غازم، میدونین! خب، از چی صحبت میکردیم؟
گراس: داشتین میگفتین که شخص برای ترجمه نیاز به مجوز داره.
استرول: درسته. خب حالا، اینجا رو ببین. ما، کارکنا، از زبون تایدپه استفاده میکنیم، ولی کارشناس نیستیم. رک بگم، ما زبانشناس نیستیم، درسته؟ پس، طبیعتاً، بهرهبرداری و توسعهی زبون تایدپه رو نمیشه فقط به دست ما سپرد. در این صورت، شاید منجر به فیالبداهگی ناخواسته میشد و زبون تایدپه میتونست خیلی راحت جلوی چشم ما به یه زبون طبیعی عادی تبدیل بشه و در نتیجه کلِ هدفش رو از دست بده. (ناگهان درنگ میکند، دلواپس میشود، سپس بهسرعت برمیخیزد.) ببخشید. (با عجله از د. ج. خارج میشود)
گراس با تعجب به دنبالش خیره میشود، سپس دوباره جیبهایش را میگردد، ولی سیگارهایش را پیدا نمیکند. مکث. هلنا از د. ج. داخل میشود.
هلنا: آلکس اینجا بود؟
گراس: همچین کسی نمیشناسم.
هلنا: مالِ این دبیرخونه نیستین، جونم؟
گراس: برعکس. من مدیرعاملم.
هلنا: شما مدیرعاملین، جونم؟ خب، پس باید برای این بوفه یه کاری بکنین، جدی میگم! مایهی شرمساریه که ببینیم دخترامون کیلومترا راه رو برای یه فنجون چای بهزحمت میرن، واقعیتش همینه. آیا کسی به فکر آدمای اینجا هست؟
گراس: میتونم بپرسم شما کی هستین؟
هلنا: من رئیسم. ولی تو میتونی به من بگی نلی.
گراس: رئیسِ چی، میبخشید میپرسم؟
هلنا: رئیس چی؟ هنوز نمیدونم! درواقع، امروز بعدازظهر در مورد این «چی» جلسه داریم. ولی من در حال حاضر اونقدر سرم شلوغه که نمیدونم به کدوم سمت برم. اونا به آدم فرصت نمیدن یه نگاه درست و حسابی به اطراف بکنه و ازت انتظار دارن که فوراً کثافتکاریای کوچیک بوگندوشون رو پاک کنی. بعداً میبینمت، رفیق! (از د. ج. خارج میشود.)
مکث. گراس دوباره جیبهایش را میگردد. سپس به ساعتش نگاه میکند. منتظر میماند. مکث. استرول بالخره از د. ج. برمیگردد. آهسته راه میرود. هنگام راهرفتن، دکمههای شلوارش را میبندد.
استرول: گوشتِ غاز دوست ندارین؟
گراس: چرا دارم. میگفتین که زبون تایدپه رو نمیشه فقط به دست شما سپرد.
استرول: درسته و به همین دلیله که هر بخشی که شروع به معرفی زبون تایدپه میکنه، یه روششناسِ خاص، به اصطلاح «متخصص زبانِ تایدپه»، رو تعیین میکنه که چون متخصصه، تضمین میکنه که زبون تایدپه بهدرستی به کار میره.
ماریا با یک ساک نخی پُر از پیاز از د. پ. داخل میشود.
ماریا (در حالی که به سمت د.ج. میرود) صبح به خیر.
گراس: صبح به خیر.
ماریا از د.ج خارج میشود.
استرول: متخصصِ زبون تایدپهی ما این کار رو با صدور مجوزی ویژه برای هر ترجمه انجام میده...
ماریا: (از بیرون) اینم پیاز، خانم هلنا.