میزانسن: دندان جنایت
«دندان جنایت» عنوان نمایشنامهای است از سَم شِپِرد، از بزرگترین نمایشنامهنویسان قرن بیستم. دانشگاهیانِ سختپسند لقبِ «یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان قرن بیستم» را برازندهی این نمایشنامهنویس میدانستند. شپرد فیلمنامهنویسِ یکی از فیلمهای برگزیدهی تاریخ سینما، پاریس تگزاس بود که آن هم متنش را روزبهروز به دست گروه میرساند، شده تلفنی و از راه دور. در بازیگری جایگاهی ویژه داشت. حضور کوتاهش در یکی از آخرین فیلمهایش، آگوست اوسیجکانتی، نمایندهی نسلی جدید و نگرشی پویا و راهی رو به پیشرفت بود. «نیا در بزن» را به نیت تکرار توفیق تاریخی در همکاری پیشینش با ویم وندرس نوشت و با حضورش جلوی دوربین، شخصیتِ هاوارد را زنده کرد: فراتر از متن. در فیلم به شریک دوستداشتنی زندگیاش، جسیکا لنگ، نارو زده بود و این موضوع با جداییشان در جهان واقعی بعد از چند دهه، ابعاد فرامتنی هم پیدا کرد. شاهدِ نگران و طناز و دیالوگنویسِ بیبدیلِ زناشوییهای جهنمیِ معاصر، خود در دام چالهی نشدن و پایان افتاد.
شپرد داستاننویس و کارگردان و موسیقیدان هم بود. در تمام این شاخهها هم استوار و افراشته سر جایش ماند. او نمایندهی تعالی و اضمحلال توأمان فرهنگ یانکی، با چشمانداز دوربرد و متمایزش، در گود رؤیای امریکایی تنها نماند. رهروانی یافت. دیوید ممت تنها هماورد او از آن نسل بزرگان دههی ۷۰ میلادی است که خوشبختانه هنوز مینویسد. شپرد زبانورزی و ابهام او را نداشت؛ اما در جرگهای که با تنسی ویلیامز و یوجین اونیل و آرتور میلر مسیر درام معاصر را نه فقط در امریکا که در جهان تغییر دادند، بزرگترین وارث بود؛ شاید در کنار ادوارد آلبی.
دندان جنایت نمایشنامهای موزیکال است که در ۱۷ ژوئیه ۱۹۷۲ در تئاتر اُپن اسپیس لندن افتتاح شد.
در سال ۱۹۹۶، شپرد این نمایشنامه را با عنوانِ «دندان جنایت: رقص دوم» بازنویسی کرد و موسیقی متن را نیز تیبون برت بار دیگر ساخت. این نسخه در دسامبر ۱۹۹۶، در تئاتر لوسیل لورتل در منهتن، به کارگردانی بیل هارت و با بازی وینسنت دونوفریو و کرک آسودو، به نمایش درآمد. بن برانتلی در یادداشتی در نیویورک تایمز این سؤال را مطرح کرد: «آیا تغییرات آقای شپرد در نمایشنامه آن را بهبود بخشیده یا خدشهدار کرده است؟»

قسمتی از نمایشنامهی دندان جنایت:
هاس: ویلارد رو پیدا کردی؟
بکی: نه.
هاس: چطور؟ بدجوری لازمش دارم. باز هم بگرد!
بکی: هاس! ویلارد مُرده. خودکشی کرده. (ادای شلیککردن در دهان را درمیآورد)
هاس: کی بهت گفت؟
بکی: نمایندهش. تو نیوهیون تو یه تقاطع پیداش کردن. میگفتن ماشینش همینطور داشته میرفته.
هاس: چرا باید همچین کاری کنه؟ اون تو دَه تای اول بود. داشت پیشرفت هم میکرد.
بکی: گمونم دیگه طاقتِش رو نداشت. خیلی حساس بود. رو صندلی عقبش هم نیم کیلو شیشه پیدا کردن.
هاس: بکی، دنبال من هم هستن. نمیتونم اینجا بشینم و منتظر باشم طرف بیاد.
بکی: تو حداقل میدونی داره میآد. اگه بری بیرون بگردی، هروقت و هرجایی ممکنه پیدات کنه. کولیه این جوری گیرت میآره.
هاس: اگه خودم بزنم به وگاس چی؟ خودم تنهایی. هیچکی هم انتظار همچین چیزی رو نداره. قبل اینکه کسی بو ببره، میتونم موخو رو هم بگیرم.
بکی: تو الان با یه گروه طرفی، آقا. دیگه رقابتِ نفر به نفر نیست.
هاس: خُب چی کار کنم؟
بکی: منتظرش بمون. تو مسابقات انفرادی که دیدیش، دخلش رو بیار. باهاش درگیر شو.
هاس: اگه بهم تیراندازی کنه، چی؟
بکی: ما بپا داریم. خیلی عادی راهنماییش میکنیم. بگو منتظرش موندی. این غرورش رو تحریک میکنه. بعد با چاقو برو سر وقتش.
هاس: چاقو؟! بیشتر از ده ساله دست به تیزی نبردم. آمادگی ندارم.
بکی: تمرین کن. برات یه دست میخرم با یه مدلِ مبارزه.
هاس: خیلهخب. دکتر رو صدا کن. یه تزریق حسابی میخوام.
بکی: باشه.
بکی میرود. هاس با غرور راه میرود.
هاس: باز تو این جعبهی کوفتی زندونی شدم. باورم نمیشه. همهچی عوض شده.