میزانسن: اژدها

3 سال پیش زمان مطالعه 7 دقیقه

«اژدها» نمایشنامه‌ای است نوشته‌ی یِوگِنی شوارتس. نمایشنامه‌ای جنجالی که حتی در زمان خروشچوف نیز اجازه‌ی اجرای آن به‌سادگی صادر نشد: بخش‌هایی از متن حذف شد و تئاتر ملزم شد پیش از آغاز هر اجرا یک بازیگر را روی صحنه بفرستد تا او ماهیت ضدفاشیستی نمایش را برای تماشاگران توضیح دهد، ولی حتی این ترفندها هم کارگر نیفتاد و «اژدها» پس از یک فصل، در پی حملات منتقدانی که آن را اثری خطرناک می‌شمردند، از برنامه‌ی تئاتر کمدی برداشته شد.

ماریا زابالوتتیایا، از منتقدان تئاتر روسیه درباره‌ی این ممنوعیت جدید می‌نویسد: اشاره‌ها بیش‌از‌حد روشن و کارساز بودند. در تئاتر هیچ زمانی جز زمان حال نداریم؛ اصل «اینجا و الان» همیشه بر صحنه حاکم است، فارغ از ژانر اثر؛ می‌خواهد تخیلی باشد یا قصه. البته به شرطی که نمایش‌نامه درست و با قریحه نوشته شده باشد. در قصه‌ی اژدها، هر حاکمی می‌توانست خودش را ببیند و به تبع آن نمایش را ممنوع کند. شوارتس شاهکاری در نمایشنامه‌نویسی پدید آورده بود که تحت هر نظام سیاسی موضوعیت داشت یا به عبارت دیگر، موضع مخالف داشت. به این ترتیب، شخصیت شهردار در نمایش سال ۱۹۶۲، دیگر نه یادآور استالین که نسخه‌ی بدل خروشچوف بود.

منتقدان حکومتی بی‌کار ننشستند. روزنامه‌ی لنین‌گراد شامگاهی تقصیرها را به گردن نیکالای آکیموف، کارگردان و مدیر تئاتر کمدی لنین‌گراد انداخت و او را متهم کرد که با ایجاد کیش شخصیت آکیموف موجب شده است کسی جرئت انتقاد از او را پیدا نکند:

در آخرین جلسه‌ی حزبی، کمونیست‌ها ضمن انتقاد از نمایش اژدها به تحلیل علل ناکامیِ هنریِ تئاتر نپرداختند. درحالی‌که علت یک چیز است: تسلیم کورکورانه در برابر اعتبار و خطاناپذیریِ کارگردان. اعضای دفتر حزب صادقانه اظهار شگفتی می‌کردند: «آخر چطور می‌توان از او انتقاد کرد؟ نیکالای پاولویچ آکیموف یک سر و گردن بالاتر از هر کدام از ماست.»

این نمایشنامه که در سال‌های جنگ کبیر میهنی به قلم شوارتس نوشته شد قرار بود قصه‌ای فلسفی باشد که پرده از فاشیسم هیتلر برمی‌دارد. کارگردانان تئاتر با احیای این نمایش پس از دو دهه کوشیدند به آن حال‌وهوایی امروزی بدهند؛ ولی حاصل چه شد؟ تماشاچیان آشکارا سردرگم می‌شوند: روی صحنه فضای قرون وسطایی می‌بینند و بازیگران لباس آلمانی به تن دارند، ولی نمایش، در این برداشتِ تئاتر کمدی از آن، چنان دو پهلوست که بسیاری بی‌اختیار با خود می‌گویند: نکند ماجرا مربوط به زمانه‌ی کیش شخصیت‌پرستی استالین است؟ این حالت در تمام طول نمایش احساس می‌شود.

نشریه‌ی فرهنگ شوروی نیز نوشت: مایه‌ی تأسف است که تئاتر از کل زرادخانه‌ی نمایشنامه‌نویسی شوروی درست همین متن کهنه‌شده‌ای را انتخاب می‌کند که از لحاظ عقیدتی نقص دارد. باز خوب است که مجموعه‌ی تئاتر اینک خود به این نتیجه رسیده است که باید این نمایش را از صحنه بردارد.

خاطراتی از آخرین اجرای اژدها باقی مانده است: پلیس اسب‌سوار تئاتر را در محاصره گرفته بود. در تئاتر جای خالی پیدا نمی‌شد و دانشجویان در لژ ازدحام کرده بودند. پس از پایان نمایش، تئاتر با غریو کف‌زدن‌ها و فریاد و تشویق منفجر شد. تماشاگران با هلهله‌ای پرشور کارگردان را به روی صحنه دعوت می‌کردند که البته آکیموف سرانجام نیز به‌رغم همه‌ی تشویق‌ها روی صحنه نیامد؛ حتی بیست دقیقه پس از پایین افتادن پرده هنوز تماشاگران در تالار نشسته بودند و با اژدها وداع می‌کردند. به گفته‌ی زابالوتنیایا «آنان نه با نمایش بلکه با زمانه‌ای خاص وداع می‌گفتند، با دوره‌ی پرتردیدِ ذوب یخ‌ها. پرتردید از این جهت که آیا به‌راستی یخی ذوب‌شده بود؟ این پرسشی بود که پس از «اژدها» در ذهن هر کسی شکل می‌گرفت. زمانه‌ی غمبار برژنف داشت آغاز می‌شد.

متنی که آکیموف پیش از نخستین اجرای اژدها درباره‌ی این نمایش برای تماشاگران قرائت کرده بود ارزش آن را دارد که بخشی از آن را در اینجا بیاوریم.

ما همه شوارتس را دوست داریم. بچه‌ها و بزرگسالان. او برای ما نمایش‌نامه‌های زیادی به جا گذاشته است، اما شاید هوشمندانه‌ترین و عمیق‌ترینِ آن‌ها «اژدها» باشد.

این نمایش‌نامه در سال ۱۹۴۳ نوشته شد. ما در ۱۹۴۴ آن را در مسکو به نمایش درآوردیم. تئاتر کمدی لنین‌گراد در آن زمان در آنجا مشغول به کار بود. در آن روزها، نمایش‌های ضدفاشیستی فراوانی به اجرا درمی‌آمد، ولی شمار اندکی از آن‌ها در تاریخ نمایشنامه‌نویسی باقی مانده‌اند. معلوم شد بسیاری از آن‌ها نه ضدفاشیستی بلکه ضدآلمانی بودند و به‌سرعت اهمیت و جایگاه خود را از دست دادند. در آن زمان، برخی منتقدان از شوارتس می‌پرسیدند: «این‌همه پوشیده‌گویی برای چه؟ چرا هیتلر را هیتلر نمی‌نامید و آلمانی‌ها را آلمانی، تا همه‌چیز ساده و روشن شود؟ آخر ما هم داریم رودررو با آلمان می‌جنگیم!»

اما شوارتس کاملاً حق داشت که به جای توجه به سیمای افراد مشخصی از روساس اس‌اس یا گشتاپوی آلمان، به ریشه‌های فاشیسم چشم داشت.

امروزه ما می‌بینیم که ریشه‌ها هنوز زنده‌اند و تاریخچه‌ی فاشیسم با شکست فاشیسم آلمانی به پایان نرسیده است؛ می‌بینیم که آن‌قدرها مهم نیست فاشیست‌ها چه جامه‌ای به تن دارند: آلمانی یا پرتغالی یا فرانسوی؛ مهم‌تر آن است که این ریشه‌ی ننگین هنوز فضای زمین را مسموم می‌کند.

ایلیا اِرِنبورگ زمانی «اژدها» را قدرتمندترین نمایش‌نامه‌ی طنز ضدفاشیستی خوانده بود که در اتحاد شوروی نوشته شده است. مشخص شد که حق با او بوده است. متأسفانه این نمایشنامه هنوز کهنه نشده و تا امروز نیز بُرندگیِ سیاسی خود را به‌تمامی حفظ کرده است.

نمایش‌نامه‌نویس رؤیاباف ما، با بهره جستن از قوه‌ی تعمیم‌پذیری قصه‌ها، آن بنیان‌های نخستینی را به ما نشان می‌دهد که فاشیسم بر آن‌ها استوار است:

نظام اخلاقیِ «انسان گرگِ انسان دیگر است»؛

وحشت و اختناقی که انسان‌ها را له می‌کند؛

روح‌های درهم‌شکسته‌ای که به اطاعت و سرسپردگی کامل رسیده‌اند.

ما نمایشمان را در سال ۱۹۴۴ یک‌بار اجرا کردیم. در آن زمان، مُد شده بود که اشخاص به کمک نوعی هشیاریِ سیاسیِ ماهرانه در کارشان ترقی کنند؛ این هشیاریِ سیاسی می‌توانست در اثر هنری چیزهایی را تشخیص دهد که در آن نبود، ولی به بهانه‌شان می‌شد آن را ممنوع کرد.

اشخاصی که این کار را انجام دادند در کارشان پیشرفتی نکردند، بلکه از عرصه‌ی سیاست کنار رفتند. یادشان همواره با ماست.

آکیموف در ۱۹۶۸ قصد داشت این نمایش را برای سومین‌بار به اجرا درآورد ولی افسوس که مرگ مجالش نداد.

اژدها از همان دهه‌ی ۱۹۶۰ به بعد در سایر کشورهای جهان، از جمله فرانسه و آلمان شرقی نیز اجرا شده است. از مشهورترین اجراهای اژدها در خارج از روسیه باید از نمایش بِنو بِسون، بازیگر و کارگردان سوییسی یاد کرد که از ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۱ در برنامه‌ی دویچِس تئاتر آلمان شرقی باقی ماند و بیش از ۵۸۰ بار روی صحنه رفت و در بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی نیز به نمایش درآمد. در روسیه نیز، چه در دوره‌ی شوروی و به‌ویژه در دهه‌ی ۱۹۸۰ و چه پس از فروپاشی شوروی، اجراهای متعددی از آن در تئاترهای مختلف صورت پذیرفته است.

خرید نمایشنامه اژدها    

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید