میزانسن: ارزش‌های نسبی

3 سال پیش زمان مطالعه 7 دقیقه

«ارزش‌های نسبی» نمایشنامه‌ای است که نوئل کاورد آن را خلق کرده است. سِر نوئل پیرس کاورد نمایشنامه‌نویس، آهنگ‌ساز، کارگردان، هنرپیشه و خواننده‌ی انگلیسی در سال ۱۸۹۹، در حومه‌ی لندن به دنیا آمد. پدرش آرتور سیبن کاورد، فروشنده‌ی پیانو و مادرش وایولت اگنس، دختر دریاسالار نیروی دریایی سلطنتی بود. کاورد، دومین پسر خانواده، از نظر هوش و ذکاوت و نیز رفتار پرتکلف و طرز لباس پوشیدن، از شهرت بسیاری برخوردار بود.

نوئل کاورد بیش از پنجاه عنوان نمایشنامه منتشر کرده است که بسیاری از آن‌ها سالیان دراز روی صحنه‌ی نمایش باقی ماندند. بسیاری از نمایشنامه‌های او چون تب یونجه، زندگی‌های خصوصی، طرحی برای زندگی، خنده‌ی امروز و روح سرخوش جزء نمایش‌های پرتکرار و پربیننده‌ی سالن‌های نمایش بودند. کاورد علاوه بر نمایشنامه، صدها آهنگ، چندین نمایش موزیکال، چندین فیلمنامه، چند جلد کتاب شعر و داستان کوتاه، یک رمان بلند و یک خودزندگی‌نامه‌ی سه جلدی را نیز در کارنامه‌ی فعالیت‌های ادبی‌اش دارد.

همچنین، این نویسنده‌ی مشهور در شش دهه از زندگی‌اش، در نمایش‌ها و فیلم‌های متعددی -به قلم خودش و دیگران- به ایفای نقش پرداخت.

کاورد در سال ۱۹۴۳، جایزه‌ی افتخاری فرهنگستان را برای کارگردانی فیلم جنگی «جایی که خدمت می‌کنیم» به دست آورد و در سال ۱۹۷۰، به دریافت نشان ادب و هنر (شوالیه) نائل شد. سپس به عضویت جامعه‌ی سلطنتی ادبیات درآمد و مدتی بعد جایزه‌ی تونی را به پاس یک عمر فعالیت در عرصه‌ی هنر و ادب دریافت کرد. در سال ۱۹۷۲، مدرک دکترای افتخاری دانشگاه ساسکس به او اعطا شد.

نمایشنامه‌ها و آهنگ‌های کاورد در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به‌شدت مورد استقبال قرار گرفت و سبک نوشتارش بر فرهنگ عامه‌ی مردم تأثیر بسزایی گذاشت. در سال ۲۰۰۶، سالن نمایش البری لندن را به یاد او، سالن نمایش نوئل کاورد نام‌گذاری کردند.

در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰، کاورد دچار تصلب شرایین شد و رفته‌رفته حافظه‌اش را هم از دست داد.

در سال ۲۰۰۵، دن ربلاتو نمایشنامه‌نویس و پژوهشگر انگلیسی، آثار کاورد را به سه بخش اولیه، میانی و جدید تقسیم کرد.

از دیدگاه ربلاتو، نمایشنامه‌ی «تب یونجه»، «سست عفاف» و «زندگی‌های خصوصی» از نمایش‌های دوران اولیه‌ی کاورد هستند. بهترین نمایشنامه‌های دوران میانی او در اواخر دهه‌ی ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ عبارت‌اند از: «خنده‌ی امروز»، «این نسل خوشبخت» و «روح سرخوش» که ساختاری سنتی دارند، اما از نظر محتوا کمتر تابع عرف و سنت محسوب می‌شوند.

کاورد در دهه‌ی ۱۹۳۰، پس از موفقیت‌های بسیار در عرصه‌ی نمایشنامه‌نویسی، سعی کرد تا قالب‌های جدید نمایشی را نیز تجربه کند. نمایش حماسی_تاریخی «دسته‌ی اسب‌سواران» با هنرپیشه‌های زیاد و نیز مجموعه‌ی ده نمایش کوتاه، «با عنوان امشب ساعت ۸:۳۰» تماشاگران بسیاری را به خود جلب کردند، اما اجرای مجدد آن‌ها به علت هزینه‌های بالا و نیاز به امکانات پیچیده در صحنه‌ی نمایش دشوار است.

نمایشنامه‌های اواخر دهه‌ی ۱۹۴۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۵۰ کاورد نشان‌دهنده‌ی افت استعداد نمایشی اوست. به قول مورلی: «حقیقت این است که علی‌رغم تحولات بسیاری که در دنیای سیاست و جهان نمایش در آن روزگار رخ داد، کاورد -این اسطوره‌ی دوران- خود تفاوت چندانی نکرده بود.»

البته آخرین آثار او سه‌گانه‌ی «آپارتمانی با سه کلید» با استقبال چشمگیری روبه‌رو شد؛ اما به‌طور خلاصه می‌توان گفت موفق‌ترین نمایشنامه‌های او از ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۰ «تب یونجه»، «زندگی‌های خصوصی»، «طرحی برای زندگی»، «خنده‌ی امروز» و «روح سرخوش» هستند.

«ارزش‌های نسبی» داستان تقابل راستگویی است در برابر دروغ، داستان هماوردی صداقت است با ریا و داستان آدم‌هایی است که نقاب بر چهره می‌زنند و برای رسیدن به اهداف شخصی خود از هیچ رذالتی ابایی ندارند.

شاید در نگاه اول، این نمایشنامه داستانی عاشقانه به نظر برسد، اما با نگاهی دقیق‌تر می‌فهمیم که در آن خبری از عشق حقیقی نیست. «ارزش‌های نسبی» حکایت نسبیت ارزش‌هاست در دنیای امروز ما و قصه‌ی تفسیر شخصی هرکس از مفهوم ارزش و معیار. انسان‌ها چه خوب می‌توانند در جهت منافع خودشان، جامه‌ی توجیه به تن دروغ و ناراستی بپوشانند و ارزش را به ضدارزش تبدیل کنند.

نمایش‌های نوئل کاورد، هریک گوشه‌ی تاریکی از دنیای رنگارنگ انسان‌ها را نشانه گرفته‌اند و ما را به تعمقی دوباره در ذات و ماهیت خودمان دعوت می‌کنند.

قسمتی از نمایشنامه‌ی ارزش‌های نسبی:

نایجل: ولی هنوز کاملاً متوجه نمی‌شم مادر.

فلیسیتی: فکر می‌کردم به‌قدر کافی ساده باشه.

نایجل: خودت هم می‌دونی که به ماکسی علاقه دارم. همیشه داشتم. اما دست خودم نیست، فکر می‌کنم این... این تغییر و تحول ناگهانی کمی زیاده‌رویه.

فلیسیتی: سبکش برای شروع یه زندگی جدید، این جوریه دیگه. می‌دونی مثل این‌هایی که می‌رن رودزیا.

نایجل: اگه رودزیا رفته بود، این‌قدر عجیب نبود.

فلیسیتی: رودزیا به من که نمی‌سازه جونم. تحمل فضاهای باز رو ندارم. ترس از جای تنگ و تاریک هر بلایی سر بقیه می‌آره، سر من برعکسش رو می‌آره.

نایجل: حالا واقعاً واجبه هر جایی می‌ره، شما هم برید؟ که بقیه‌ی عمرتون رو پیشش باشین؟

فلیسیتی: معلومه که واجبه. جونم براش در می‌ره، همون‌طور که اون جونش برای من درمی‌ره.

نایجل: ولی قطعاً اگه از نظر مالی مستقل شده باشه و دیگه ندیمه‌ی شما نباشه، نمی‌تونین ازش انتظار داشته باشین کارهاتون رو انجام بده و مراقبتون باشه.

فلیسیتی: ماکسی میلیونر هم که بشه ازم مراقبت می‌کنه.

نایجل: اگه نظر من رو بخواین، باید بگم کل این داستان منطق نداره. نمی‌خواین پشت سرتون بگن که آدم عجیب و غریبیه، درسته؟

فلیسیتی: واقعاً برام اهمیتی نداره. آدم‌های عجیب و غریب خیلی هم بهشون خوش می‌گذره. مود ندرسول رو ببین، با این سن و سالش صبح تا شام خوشحال و سرحاله.

نایجل: مود ندرسول با این سن و سال، عجیب و غریب نیست. فقط زوال مشاعر داره.

فلیسیتی: نمی‌فهمم چرا بی‌خودی این‌قدر سروصدا راه انداختی. سال‌هاست که ماکسی با ماست. عضو خانواده ا‌ست. چرا نباید همراه ما شام بخوره و ما رو به اسم کوچیک صدا کنه؟

نایجل: واقعاً چرا مادر؟

فلیسیتی: خب، فقط یه دلیل موجه بگو.

نایجل: اول از همه اینکه نامناسبه. خیلی خجالت‌آوره. حالا می‌بینین می‌فهمین.

فلیسیتی: سیلویا فاولر از بس ما رو به اسم کوچیک صدا کرده، راستش مطمئنم که گوشمون عیب پیدا کرده دیگه.

نایجل: اون فرق می‌کنه. زن جک فاولره. تمام عمرمون اون‌ها رو می‌شناختیم.

فلیسیتی: توی فروشگاه سلفریج، ناخن درست می‌کنه!

نایجل: فروشگاه هرود.

فلیسیتی: حالا هرچی، ولی عجب جانوریه. ضمن اینکه گردن هم نداره.

نایجل: حتی اگه کله‌ش وسط دو تا کتفش هم بود، دخلی به موضوع صحبت ما نداشت.

فلیسیتی: اتفاقاً چرا، داشت و داره. چطور حاضری با یه بی‌نزاکت پر سروصدا که گردن هم نداره از موضع برابر رفتار کنی، ولی به طفلک ماکسی جون که می‌رسی، با اینکه بهترین سال‌های عمرش رو به ما خدمت کرده، اخ‌وپیف می‌کنی؟

نایجل: من اخ‌وپیف نکردم، فقط باز هم می‌گم اگه تمام روز توی خونه لم بده و مارتینی خالص بده بالا، هم خودش معذب می‌شه، هم ما.

فلیسیتی: خونه‌ی اجدادی‌ات رو داری مثل عمارت گریت فاسترز می‌کنی.

نایجل: عمه رُز چی می‌گه آخه؟

فلیسیتی: عمه رُز بابت ازدواجت با یه ستاره‌ی سینما، اون‌قدری کفری هست که غصه‌ی ماکسی رو نخوره.

نایجل: به اون چه مربوط که کفری باشه؟ هیچ ربطی بهش نداره.

فلیسیتی: این یکی هم به اون ربطی نداره.

نایجل: میرندا یکی از فوق‌العاده‌ترین آدم‌های دنیاست. به میلیون‌ها نفر عشق و خوشبختی هدیه کرده.

فلیسیتی: ظاهراً عمه رُز استثناست، فقط.

نایجل: گوربابای عمه رُز.

خرید کتاب ارزش‌های نسبی

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید