#
#

میزانسن: آن طرف

3 سال پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

«آن طرف» عنوان نمایشنامه‌ای است نوشته مارک رِیوِن هیل. ریون هیل نمایشنامه‌ی «آن طرف» را در سال ۲۰۰۹ با دو شخصیت که نماد بخش‌های شرقی و غربی یک کشورند نوشت. این نمایشنامه اتحاد و فروپاشی آلمان را از طریق کشمکش بین برادران دوقلو نشان می‌دهد.

دیوار برلین دیواری به طول ۱۵۵ کیلومتر و به ارتفاع حدود ۵/۳ متر بود که به‌دست جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) ساخته شد. این دیوار در سال‌های ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ به مدت ۲۸ سال شهر برلین را به دو منطقه‌ی شرقی و غربی تقسیم کرده بود. این دیوار اصلی‌ترین نماد جنگ سرد بود که به پرده‌ی آهنین نیز مشهور شد و سرانجام در سال ۱۹۸۹ فرو ریخت که پایانی بر حکومت جمهوری دموکراتیک آلمان و همچنین جنگ سرد بود.

پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۷، چهار کشور اصلی پیروز در آن شامل شوروی، امریکا، انگلستان و فرانسه کشور شکست‌خورده‌ی آلمان را به چهار بخش مجزا تقسیم کردند. با اینکه تمام شهر برلین تحت نفوذ شوروی قرار گرفته بود و ابتدا تصور می‌شد که تمام این شهر توسط شوروی اداره خواهد شد، ولی به دلیل اهمیت و ویژگی‌های خاص برلین این اتفاق رخ نداد و قرار شد که این شهر با آنکه داخل خاک آلمان شرقی قرار گرفته است، ولی میان چهار کشور اصلی پیروز در جنگ تقسیم شود.

با بهبود تدریجی مناسبات میان شرق و غرب در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ زمینه‌ی فروپاشی دیوار برلین فراهم شد. در سال ۱۹۸۹ حکومت کمونیستی شوروی تصمیم گرفت دموکراسی‌سازی را به‌عنوان یک اصل در کشورهای اروپایی شرقی تحت نفوذ خود دنبال کند؛ اما در این میان اتفاقی افتاد که روند سقوط دولت آلمان شرقی را آغاز کرد. دولت کمونیستی مجارستان درهای خود را روی غرب گشود. در بیست و سوم اوت ۱۹۸۹، مرزهای بین مجارستان و اتریش باز شد. از آنجا که مهاجرت بین کشورهای کمونیستی ممنوع نبود، ساکنان آلمان شرقی که مجاز به رفت‌وآمد به مجارستان بودند، از طریق این کشور و نیز چکسلواکی به آلمان غربی و سایر کشورهای اروپای غربی رفتند. این مهاجرت‌ها طی یک ماه به‌سرعت افزایش یافت، به‌طوری‌که در سپتامبر، حدود ۱۳ هزار نفر از اهالی آلمان شرقی به سمت مجارستان حرکت کردند تا بتوانند از طریق اتریش خود را به آلمان غربی برسانند.

در پاییز همان سال، تظاهرات اعتراض‌آمیز مردم نسبت به دولت آلمان شرقی شدت گرفت تا اینکه در هجدهم اکتبر اریش هونکر، رهبر آلمان شرقی از سمت خود کناره‌گیری کرد و چند روز بعد ایگون کرنتس جانشین او شد. دولت جدید تصمیم گرفت به ساکنان برلین شرقی اجازه دهد تا برای سفر به برلین غربی تقاضای ویزا کنند. با اعلام این مطلب از سوی دولت ده‌ها هزار نفر از ساکنان برلین شرقی خود را به محل‌های مشخص‌شده رساندند تا از مرز عبور کنند و به برلین غربی بروند. هجوم این جمعیت به کنار مرز مشکلاتی را برای مأموران و نگهبانان به‌وجود آورد. چرا که آن‌ها برای مقابله با چنین جمعیتی آمادگی نداشتند. لحظه به لحظه بر انبوه جمعیت اضافه می‌شد. سرانجام مأموران مرز را گشودند و مردم توانستند از آن عبور کنند. در آن طرف مرز، اهالی برلین غربی برای استقبال از همشهریان سابقشان جمع شده بودند. به این ترتیب، نهم نوامبر ۱۹۸۹ به روز فروپاشی دیوار برلین تبدیل شد. این دیوار طی روزها و هفته‌های بعد و به‌دست کسانی که از دیگر نقاط آلمان شرقی خود را به برلین رسانده بودند، به‌تدریج خراب شد. فروریختن دیوار برلین اولین قدم در راه اتحاد مجدد دو آلمان بود که سرانجام در سوم اکتبر ۱۹۹۰ صورت گرفت.

میخائیل گورباچف، رئیس‌جمهور وقت اتحاد جماهیر شوروی، ۱۵ سال بعد، در سال ۲۰۰۴، عنوان کرد که وقتی در ژوئیه‌ی ۱۹۸۹ با هلموت کهل، صدراعظم آلمان غربی مذاکره کرده بود، هر دو به این نتیجه رسیدند که هنوز زمان وحدت دو آلمان فرا نرسیده است. آن‌ها درنهایت توافق کردند که از میان برداشتن دیوار به قرن بیست و یکم موکول شود. او عنوان می‌کند که البته مردم آلمان تصمیم دیگری گرفتند و با پافشاری روی برچیدن دیوار، رهبری تاریخ را به دست گرفتند. مردم سایر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی نیز بلافاصله از آن‌ها سرمشق گرفتند و موانع رسیدن به آزادی را از سر راه خود برداشتند. در حال حاضر، ۳۴ قطعه از دیوار اصلی برلین در موزه نگه‌داری می‌شود.

در قسمت‌هایی از نمایشنامه، هر دو شخصیت به زبان ساختگی‌ای متأثر از سه زبان آلمانی، انگلیسی و فرانسوی صحبت می‌کنند.

قسمتی از نمایشنامه‌ی آن طرف نوشته‌ی مارک ریون‌هیل:

فرانتس: چه جوری اومدی اینجا؟

کارل: یه گذرنامه گرفتم.

فرانتس: برای چی به من نگفتی؟

کارل: ار اُرسلا شنیدم حال مامان بده. یه نامه از بیمارستان به دستم رسید. اُرسلا کمکم کرد. برای همین تونستم گذرنامه بگیرم. مامان چطوره؟

فرانتس: باید بهم می‌گفتی می‌خوای بیای این ور. می‌تونستم کمکت کنم.

کارل: مطمئنی همچین کاری می‌کردی؟

فرانتس: معلومه می‌کردم.

کارل: فکر نمی‌کنم از اینجا خوشم اومده باشه. پر زرق و برقه، پر سروصداست. تو سمت شرقی بیمارستان‌های بهتری داریم.

فرانتس: اینجا خیلی خوب از مامان مراقبت می‌کنن.

کارل: خونه‌ی خودش بهتر ازش مواظبت می‌کردن.

فرانتس: خونه‌ی ما اینجاست.

کارل: تو کدوم اتاق بستریه؟

فرانتس: گوش کن.

کارل: حالا که اومدم اینجا نمی‌تونی جلوم رو بگیری که نبینمش.

فرانتس: اون -...مامان یه ساعت پیش مُرد. ساعت سه و نیم.

خرید نمایشنامه آن طرف   

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید