
عادتهای خوب، عاتهای بد/ علم ایجاد تغییرات مثبت و پایدار
کتاب «عادتهای خوب، عادتهای بد» نوشتهی وندی وود به همت نشر ترجمان به چاپ رسیده است. ما روزانه مشغول کارهای ریز و درشت زیادی میشویم: ورزش میکنیم، غذا میخوریم، خرید میرویم، با دوستان و همکارانمان ملاقات میکنیم و برنامههای کاری و شخصیمان را پیش میبریم. تصور ما این است که که بیشترِ این کارها را از روی فکر انجام میدهیم. بنابراین، هنگامی که میخواهیم تغییری در زندگیمان ایجاد کنیم، تلاش میکنیم با فکر و حسابوکتاب اهداف جدیدی مشخص کنیم، برنامهریزی کنیم، ارادهمان را قوی کنیم و دستبهکار شویم و البته بیشترِ تلاشهایمان نیز به شکست میانجامد؛ اما وندی وود، استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، معتقد است که برخلاف تصور رایج، اغلبِ کارهای ما بدون فکر و از روی عادتهایی است که در ذهنمان ریشه دوانده و بیتوجهی به همین نکته علت ناتوانی ما در ایجاد تغییر است. او در این کتاب حاصل تحقیقات گسترده و طولانی خود بر عادتها را ارائه میدهد و با زبانی شیوا توضیح میدهد که مغز انسان چگونه به محیط پیرامون واکنش نشان میدهد و از چه راههایی میتوان عادتهای خوب را جایگزین عادتهای نامطلوب کرد.
علم بالاخره دارد نشانمان میدهد که چرا نمیتوانیم رفتارهایمان را تغییر دهیم و بهتر از آن، به ما نشان میدهد که چگونه از این دانش جدید برای تدوین برنامههایی استفاده کنیم که میتوانند تغییرات پایداری در زندگیمان ایجاد کنند.
احتمالاً در گذشته تلاش کردهاید که پول پسانداز کنید یا سعی کردهاید از طریق کلاسِ آنلاین، زبان یاد بگیرید. شاید هم برای خودتان هدفگذاری کردهاید که بیشتر بیرون بروید و دوستان بیشتری پیدا کنید. در ابتدای کار، نیتِ شما قوی، مشتاقانه و قاطع بود، اما با گذشت زمان نتوانستید آن سطح از تعهد را حفظ کنید و درنهایت به نتیجهای که میخواستید نرسیدید.
این تجربهای کاملاً رایج در نوع بشر است: میخواهیم تغییری ایجاد کنیم، برای آن تصمیم قاطع میگیریم و فرض میکنیم این همهی آن چیزی است که لازم داریم. به این فکر کنید که باورِ عمومی تا چه اندازه روی جملاتی از این دست توافق دارد: «او آن چیز را بهقدر کافی نمیخواست» یا «آیا واقعاً برای بهدستآوردنش تمام تلاشت را کردی و نشد؟» این نوع استدلال سادهانگارانه از همان ابتدای کودکیمان آغاز میشود (همت عالی داشته باش!») و تا انتها به قوت خود باقی میمانَد، تا مرحلهای از زندگی که بسیاری از ما (متأسفانه) ناچار به جنگیدن با بیماریهایی مانند سرطان خواهیم بود. باور عمومی بر این است که همهچیز خلاصه میشود در نیروی اراده. بنابراین تلاش برای تغییر دادنِ خودمان تبدیل شده است به محکی برای سنجشِ قدرتِ شخصیت یا لااقل بخش خودآگاهِ آن. شعار معروف نایکی هرچند در ابتدای کار شاید کمی نامناسب به نظر میرسید، قاطعیتی که در ماهیت پیامِ آن وجود دارد -و البته آمادگیِ ما برای آن- این شعار را امروزه در زمرهی یکی از فرامینِ زمینی قرار داده است: فقط انجامش بده. پیامِ نهفته در این شعار از این قرار است: اگر ما اینطور نباشیم (یعنی طبق این شعار، فقط انجامش نداده باشیم)، حتماً انتخابمان این بوده است که انجامش ندهیم.

قسمتی از کتاب عادتهای خوب، عادتهای بد:
دههی ۱۹۵۰، دوران اوج مصرف سیگار در جوامع صنعتی بود. تقریباً نیمی از جمعیت ایالاتمتحده آن موقع مرتباً سیگار میکشیدند و همینطور ۸۰ درصد از مردم بریتانیا. خیلی از دکترهای آن زمان میگفتند که اگر در سیگارکشیدن جانب اعتدال را رعایت کنید، جای هیچگونه نگرانی نیست. اما بعد، تحقیقاتِ پزشکی شروع میکنند به کشفِ چیزهایی که همهی ما بهخوبی از آن مطلعیم. محققان بریتانیایی، ریچارد دال و ریچارد پِتو، از اولین کسانی بودند که رابطهی بین سیگارکشیدن و سرطان را مطرح کردند، اینکه سیگار کشیدن امید به زندگی را ۱۰ سال کاهش میدهد.
در سال ۱۹۵۲، مجلهی ریدرز دایجست مقالهای را دربارهی رابطهی بین سیگار و سرطان منتشر کرد با عنوان «سرطان توی پاکت» و از آنجایی که دههی ۱۹۵۰ دورهی اوج شکوفاییِ ریدرز دایجست هم بود، میلیونها نفر از مردما این مقاله را خواندند. هشداری که میداد ترسناک بود، اما میزان مصرف سیگار فقط اندکی کاهش پیدا کرد. شرکتهای دخانیات هم هرطوری بود با آن به مقابله برخاستند و تلاش کردند با چسباندن یک تکه فیلتر به سیگارها و افزایش حجم تبلیغات، آن وحشت ابتدایی را فرونشانند. ملت به سیگارکشیدنشان ادامه دادند.
نقطهی عطف ماجرا در ایالات متحده زمانی بود که گزارش معروف جراح کل، در سال ۱۹۶۴، منتشر شد. دادهها شفاف بود: دخانیات مهمترین عامل قابلپیشگیری مرگومیر در ایالات متحده بود (و متأسفانه هنوز هم هست). حالا دیگر قضیه فرق میکرد -البته فقط کمی. مردم بالاخره حاضر شدند این واقعیت را بپذیرند. بعد از گزارش جراحِ کل، نظرها بهسرعت عوض شد. پنج سال بعد از انتشار این گزارش، حدود ۷۰ درصد از امریکاییها نظرشان این بود که سیگار برای سلامتی ضرر دارد. در سال ۱۹۶۶ هم برچسبهای هشداردهنده روی پاکتهای سیگار چسبانده شد.
اما همانطور که در قضیهی میوه و سبزیجات دیدیم، اینبار هم آگاهی بهسرعت به عمل منجر نشد. سیگاریهای امریکا، در سال ۱۹۶۴، ۴۰ درصد بودند و در سال ۱۹۷۳ هم همچنان ۴۰ درصد.
در این بین، اعتیاد هم نقش پررنگی داشت. قدرت نیکوتین در ایجاد وابستگی را غالباً با هروئین و کوکائین مقایسه میکنند. اما آخرِ این داستان را میدانید -موضوع آنطور که از عاقبت پویش میوه و سبزیجات و نیز اعتیادآوربودن نیکوتین انتظار داشتیم پیش نرفت. در عوض، خیلی از مردم سیگار را ترک کردند و خیلیهای دیگر هم اصلاً هیچوقت سیگاری نشدند. واقعیت این است که امروز فقط حدود ۱۵ درصد از امریکاییها و ۲۸ درصد از اروپاییها سیگار میکشند. امروزه بخشهای وسیعی از ایالات متحده، تا حد زیادی، عاری از دخانیات است. ایالات متحده، به عنوان یک کشور، توانست طی پنجاه سال شیوع مصرف سیگار را بیش از ۵۰ کاهش دهد.
میزان موفقیت، بهویژه در بین اقشار کمدرآمد، میتوانست بیشتر از این باشد. البته این موضوع تا حدی برمیگردد به تعداد زیادِ خردهفروشان دخانیات در محلههای کمدرآمد و همچنین قیمتهای این محصولات که عمداً آنها را پایین نگه میداشتند (با کارهایی مثل کوپنهای تخفیف و پیشنهادهای فروش ویژه). بااینحال، این کاهشِ مصرف، هم مردم عادی و هم دانشمندان علوم اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است. این تجربه نشان میدهد که ایجاد تغییر در سطحِ اجتماعی شدنی است و نیز اینکه چگونه میتوان چنین تغییری را به وجود آورد.
آگاه کردنِ سیگاریها از خطرات سیگار کشیدن فقط تأثیر ملایمی در میزان مصرف دخانیات برجای گذاشت؛ حتی بعد از گزارش تاریخیِ جراح کل دربارهی مضرات سیگار، در سال ۱۹۶۴، فروش دخانیات در امریکا تا سال ۱۹۸۰ به روند صعودی خودش ادامه داد. وقتی صحبت از رام کردن عادتها باشد، سمبهی آگاهی چندان هم پرزور نخواهد بود.
عادتهای خوب، عادتهای بد را بابک حافظی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۲۳۸ صفحهی رقعی با جلد نرم و قیمت ۱۴۸ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.