سلست نگ، رمان‌نویس: دوره‌ای بود که فکر می‌کردم دیگر هرگز نخواهم نوشت

2 سال پیش زمان مطالعه 7 دقیقه

سلست نگ در گفت‌وگویی با گاردین از آخرین اثرش، نحوه‌ی الهام‌گرفتن از ترامپ، کووید ۱۹ و لفاظی‌های ضد آسیایی و بیرون آمدن از خستگی پس از نوشتن کتاب می‌گوید. در اینجا این گفت‌وگو را می‌خوانیم:

سلست نگ، ۴۲ ساله است و نویسنده‌ی سه رمان از جمله «آتش‌های کوچک در همه‌جا هست» که این رمان به یک مینی‌سریال با بازیگری و تهیه‌کنندگی اجرایی ریس ویترسپون تبدیل شد. آخرین اثر او، «قلب‌های گمشده ما» قدرت هنر و ادبیات را در دوران تاریک به نمایش می‌گذارد که در امریکای ملی‌گرایانه‌ی پر از خشونت ضدآسیایی آشکار می‌شود. در مرکز این رمان، پسر ۱۲ ساله‌ای هست که در جست‌وجوی مادرش، شاعری اسیایی_امریکایی است که سال‌ها قبل ناپدید شده بود. نگ در کمبریج، ماساچوست به همراه همسرش و پسرشان زندگی می‌کند.

-«قلب‌های گمشده ما» برای شما چگونه آغاز شد؟

*این رمان از یک جای بسیار شخصی سرچشمه می‌گیرد. همیشه به این فکر می‌کنم که چگونه می‌شود پدر و مادر خلاقی بود. در رمانِ «آتش‌های کوچک همه جا» شخصیت مادری خلاق وجود داشت که در حق دخترش فداکاری‌هایی می‌کند. به این فکر کردم که اگر این‌طور نبود چه می‌شد؟

-آیا رویدادهایی که در امریکا در اطراف شما رخ می‌دهد، در رمانِ شما منعکس شده‌اند؟

*به عنوان یک فرد رنگین‌پوست، به‌عنوان یک زن چینی-امریکایی، به‌عنوان یک فرزند مهاجر، خیلی چیزها باعث شد که من از اینکه ببینم کشورم به کجا می‌رود احساس ترس کنم. همچنین متوجه شدم که باید به سؤالات سخت پسرم پاسخ دهم: «آیا ترامپ از مسلمانان متنفر است؟» بنابراین من شروع به فکر کردن به تربیت فرزند در دنیایی کردم که کاملاً ترسناک به نظر می‌رسید و زمانی‌که این دو جریان با یکدیگر برخورد کردند، رمان من متولد شد.

-شما نوشتن کتاب را در سال ۲۰۲۱ به پایان رساندید، این اثر درحالی‌که به نظر می‌رسد تاریک‌ترین اثر شماست، اما هم‌زمان امیدوارترین کتاب شما نیز هست. چگونه خوش‌بینی لازم را پیدا کردید؟

*من در روزهای اولیه‌ی همه‌گیری، بحرانِ ایمان داشتم. با خودم فکر کردم: کتاب‌ها هیچ کاری نمی‌کنند، آیا بهتر نیست بروم و پرستار شوم؟ و بعد متوجه شدم که دارم به شعر روی می‌آورم. شعرِ «من در قرن اول جنگ‌های جهانی زندگی می‌کردم» نوشته‌ی موریل روکیسر را تایپ کردم و آن را بالای کامپیوترم چسباندم. این مورد، استفاده از هنر به‌عنوان راهی برای عبور از دوران سخت و برقراری ارتباط با دیگران بود و من متوجه شدم که شاید یکی از کارهایی که کتاب می‌تواند انجام دهد این است که به ما فضایی برای امید و دلیلی برای ادامه‌ی راه بدهد.

-احساس می‌کنید که این روزها اسیایی-امریکایی بودن کمتر چالش‌برانگیز است؟

هم بله و هم خیر. در طول دوران کووید ۱۹ افزایش قابل‌توجهی در لفاظی‌ها و اقدامات ضدآسیایی مشاهده شد. احساس ترس درونی واقعاً تکان‌دهنده بود؛ اما فکر می‌کنم حالا وضع کمی بهتر است. بلافاصله بعد از اسکار غافلگیر شدم. توئیت‌های هیجان‌انگیزی درباره‌ی موفقیت فیلم «همه‌چیز همه‌جا به یکباره» که بازیگران اسیایی در آن نقش‌آفرینی می‌کردند زدم و البته واکنش‌های زیادی نیز دریافت کردم.

-در کارهای شما تنش جالبی میان افراد خارجی و جامعه به شکلی گسترده وجود دارد.

*احساس خارجی بودن سخت است. همیشه احساس می‌کردم برای قرار گرفتن در این موقعیت مناسب نیستم. در عکس‌های مدرسه‌ام، فقط یک دختر آسیایی وجود دارد و آن من هستم، اما من به‌شخصه و به‌طورکلی پذیرفته شده بودم و دوران کودکی خوبی را در امریکا سپری کردم، ولی به هر صورت این احساس خودی_غیره وجود دارد و انعکاس آن را در کتاب‌هایم می‌توانید ببینید.

-شما، هم از دیدگاه منتقدان و هم از نظر تجاری، فردی موفق هستید. چگونه این امر به دست آمد؟

*پس از زایمانم، مدتی افسردگی پس از زایمان داشتم و این دوره‌ای قبل از اتمام اولین رمانم بود که فکر می‌کردم دیگر هرگز نخواهم نوشت. یادم می‌آید پسرم به خواب رفته بود و من نمی‌توانستم حرکت کنم چون او را بیدار می‌کردم. خاطرم است که این ایمیل را روی تلفنم دریافت کردم که می‌گفت داستانی که نوشته بودم برای جایزه‌ی پوشکارت ارسال می‌شود. این انگیزه‌ی مهمی برایم شد و ترک نوشتن را برایم سخت کرد. البته هنوز هم سعی می‌کنم به یک طرح پشتیبان فکر کنم. اینکه چه مهارت‌های دیگری دارم؟ البته از این بابت مطمئنم که پیشخدمت وحشتناکی هستم!

-در حال حاضر بر روی چه چیزی کار می‌کنی؟

*پیش‌نویس رمانی دارم که قبل از «قلب‌های گمشده‌مان» روی آن کار می‌کردم. بنابراین ممکن است برگردم و بر روی آن کار کنم، یا آن را تکه‌تکه کنم و شخصیت فرانکشتاین آن را در کتاب‌های دیگر به کار ببرم. این رمان دوباره به مادران و دختران و به نحوه‌ی بدبینی آن‌ها نسبت به یکدیگر می‌پردازد.

-شنیده‌ام که شما به‌عنوان سرگرمی مینیاتور می‌سازید.

*من عروسک‌های مینیاتوری با گل رس می‌سازم؛ اما عروسکخانه ندارم. در مقطع کارشناسی ارشد، آن‌ها را در eBay می‌فروختم. برخی مینیاتوریست‌ها کنترل یک دنیای کوچک را دوست دارند؛ اما برای من نکته‌ی مهم این است که علاقه‌مندم به چیزی واقعاً از نزدیک نگاه کنم. همیشه فکر می‌کنم که آیا راهی وجود دارد که بتوانم این‌ها را در یک رمان اجرا کنم. چه کسی می‌داند، شاید پنج سال دیگر رمانی درباره‌ی یک مینیاتوریست بنویسم.

-در کودکی چه‌جور خواننده‌ای بودید؟

*هر چیزی را می‌خواندم. کلمات همیشه برای من معنی داشتند. به‌عنوان یک کودک، اتفاقاتی را می‌دیدم و فکر می‌کردم: چگونه این را توصیف کنم؟ قبل از اینکه بفهمم نویسنده‌بودن می‌تواند یک شغل باشد، به ۲۰ سالگی رسیده بودم، فکر می‌کنم همیشه یک داستان‌سُرا بوده‌ام.

-آیا چیزی بر روی شما تأثیر زیادی گذاشته است؟

*من یک قفسه کامل از کتاب‌های قدیمی مورد علاقه‌ام برای کودکان دارم. یکی از آن‌ها که تأثیر زیادی روی من گذاشت کتابی به نام «هریتِ جاسوس» بود. آن زمان آن‌قدر تحت تأثیر قرار گرفته بودم که فکر می‌کردم جاسوس می‌شوم! کتاب درباره‌ی دختری است که خوب گوش می‌دهد و می‌خواهد راه‌حل مناسب را پیدا کند. به‌عنوان یک نویسنده این چیزی است که شما باید خیلی به آن فکر کنید.

-بهترین کتابی که اخیراً خوانده‌اید چیست؟

*«کتاب جهنم» نوشته‌ی جیسون مات. فکر می‌کنم اثر واقعاً هوشمندانه‌ای است. از نظر احساسی قدرتمند و واقعاً بامزه بود. به‌عنوان نویسنده‌ای که آثار غیرکمدی می‌نویسم، آن را تحسین می‌کنم.

-چه کتاب‌هایی روی میز کنار تخت شماست؟

*فردا و فردا و فردا نوشته‌ی گابریل زوین. من همچنین کتاب‌های علمی زیادی می‌خوانم. پدرم فیزیکدانی بود که همیشه به چگونه کار کردن چیزها علاقه‌ی زیادی داشت و فکر می‌کنم همین کنجکاوی در نوشته‌های من هم نقش بسته است.

-آیا اثر کلاسیکی هست که آن را رها کرده باشید؟

*من از نظر فنی اولیس را خوانده‌ام اما چیزی از آن به یاد ندارم. دو فصل اول را پشت سر گذاشته‌ام اما درست نمی‌دانم که می‌خواهم خواندن آن را ادامه دهم یا نه. این رمان ممکن است برای من نباشد.       

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید