خودم با دیگران/ ادبیات زیر نگاهِ کارلوس فوئنتس

4 سال پیش زمان مطالعه 7 دقیقه

کتاب «خودم با دیگران»، به قلم کارلوس فوئنتس، به همت نشر ماهی به چاپ رسیده است. کتاب حاضر ترجمه‌ی مجموعه مقالاتی است گردآمده در یک کتاب با عنوان «خودم با دیگران» که در اصل به انگلیسی نوشته شده است. گستره‌ی این کتاب از نویسنده‌ی نخستین رمان مدرن اروپایی، سروانتس تا میلان کوندرا کشیده شده و در فاصله‌ی میان این دو، فوئنتس نویسندگانی چون دیدرو، گوگول، بورخس و گارسیا مارکز و کارگردانانی چون لوئیس بونوئل، را از دیدگاه خود به خواننده معرفی می‌کند. مناسب‌ترین تعریف برای این کتاب این است که بگوییم راهی دیگر برای نگریستن به ادبیات پیش روی ما می‌نهد و ما را به شناختی تازه از ادبیات می‌رساند. ویژگی کار فوئنتس این است که بیش از هر چیز بر بیان تجربه‌ی خود از آشنایی با این نویسندگان تأکید داشته و خود را محدود به نظریه‌ها و تفسیرهای آکادمیک نکرده است. او آنچه را دیده با خواننده در میان می‌نهد و از این‌روست که نگاه او نگاهی یگانه و بی‌بدیل است و به ما فرصت می‌دهد دنیای پرتنوع ادبیات را از چشم انسانی تماشا کنیم که نه‌تنها دانشی عمیق در همه‌ی زمینه‌های فرهنگ انسانی دارد، بلکه خود نویسنده‌ای تواناست و ادبیات اصیل را می‌شناسد و چنان که بایست قدر می‌نهد. افزون بر این مقالات، در این کتاب، دو مقاله درباره‌ی خود فوئنتس و اثر مشهورش آئورا می‌خوانیم که می‌تواند در شناخت نویسنده و آشنایی بیشتر با آئورا و سرچشمه‌های این رمان کوچک پرجاذبه سودمند باشد. فوئنتس نویسنده‌ای است که توانسته از سرچشمه‌های گوناگون فرهنگ انسان در گذشته و حال سیراب شود، در فرهنگ و ادبیات ملت‌های بسیار کندوکاو کند و از هر یک خوشه‌ها برگیرد. با این همه، او به‌رغم فرا رفتن از مرزهای ملی و منطقه‌ای، نویسنده‌ای مکزیکی_امریکای لاتینی باقی مانده است. امروزه، با توجه به آنچه از فوئنتس به فارسی ترجمه شده، می‌توانیم خطوط اصلی اندیشه و مهم‌ترین دغدغه‌های ذهنی او را چنان که در کتاب‌هایش آمده، بشناسیم و برشماریم. جین فرانکو، منتقد و صاحب‌نظر سرشناس ادبیات امریکای لاتین در کتاب تاریخ ادبیات امریکای لاتین از زمان استقلال می‌نویسد: اگر گابریل گارسیا مارکز گذشته را به‌گونه‌ای جادویی بازمی‌آفریند، فوئنتس گذشته را تحلیل می‌کند و آن را مقابل اکنون می‌گذارد. سخن دقیق‌تر این است که بگوییم مهم‌ترین ویژگی آثار فوئنتس تلاش برای کشف هویت مکزیک -و به معنایی وسیع‌تر کل امریکای لاتین- و پی بردن به این نکته است که این هویت چرا و چگونه چنین شده است. فوئنتس برای یافتن پاسخ این پرسش، در گذشته و اکنون کندوکاو می‌کند و می‌کوشد رابطه‌ی این دو را باز شناسد؛ اما نگاه فوئنتس نگاه تاریخ‌نگار نیست. او می‌گوید رمان چیزی را بیان می‌کند که تاریخ ناگفته گذاشته است. علاوه بر این، نزد فوئنتس گذشته چیزی نیست که پشت سر ما باشد، بلکه در برابر ما و در پیرامون ما حضور دارد و بر ما تأثیر می‌گذارد.

قسمتی از کتاب خودم با دیگران:

میلان کوندرا، وقتی این پرسش نقادانه‌ی تکراری را می‌شنود که: «آیا رمان مرده است؟»، تپانچه‌ی ادبی خود را می‌کشد و پنج هجا شلیک می‌کند: دُ-نی-دی-دِ-رو. دیدرو، زاده شده به سال ۱۷۱۳ و درگذشته به سال ۱۷۸۴، بسیار کارها کرد و همه را هم به خوبی. ویراستار دایره‌المعارف، نظریه‌پرداز تئاتر، بنیان‌گذار نقد نوین ادبی و هنری، فیلسوف ماده‌گرا... و اگر این همه بس نیست، رایزن کاترین روسیه. دیدرو، چنان‌که نویسنده‌ی مکزیکی خوسه امیلیو پاچکو می‌گوید، بیکران است. دیدروی بیکران (در عین حال؟ فراتر از هرچیز؟) رمان‌نویس هم بود و به عقیده‌ی کوندرا، بزرگ‌ترین سرمشق برای رهروان راه رمان، گواه اینکه رمان نه تنها هنوز از امکانات خود به کمال سود نجسته، بلکه همچنان باید در راه‌های کشف‌ناشده یا ازیادرفته پرسه زند، به نداهای خاموش‌شده گوش فرا دهد و همه‌ی امکانات خود را در عرصه‌ی شوخ‌طبعی و نقد، حکایت‌پردازی، بذله‌گویی، نوآوری خلاق و بهره‌گیری از امکانات بی‌پایان هنر تلفیق‌گر به کار گیرد. اگر کسی گوش شنوا داشته باشد، این فراخوان برای بسیج امکانات رمان (خطرکردن، کشف‌کردن و ادراک فزاینده‌ی واقعیت بی‌پایان) را در داستان‌های دُنی دیدرو می‌شنود. برداشت انتقادی کوندرا از رمان‌های بالقوه‌ای که در بطن رمان‌های ماندگار گذشته جای گرفته‌اند بخشی از زیباشناسی پذیرش است. چگونه گذشته را به اکنون آوریم؟ دیدرو در قرن هجدهم می‌نوشت. چرا می‌توانیم با گذشت زمان آثار او را بیشتر و بیشتر بخوانیم و بفهمیم؟ چرا نویسنده‌ای چون دیدرو، به جای آنکه در گذر زمان غایب‌تر شود، حضور پررنگ‌تری می‌یابد؟ راز این حضور هنرمندانه چیست؟ چنین است پرسش من از دیدرو و درباره‌ی دیدرو در دویستمین سالمرگ او: پرسش احترام‌آمیز من. بوالو، در کتاب بوطیقا، رمان را از نظام انواع خود کنار می‌نهد و رمان‌نویسان قرن‌های هفده و هجده نیز در مقدمه‌ی کتاب‌های خود به وفاداری جاودانه به کلاسیک‌ها سوگند می‌خورند تا اعتباری بیابند. رمان بدون پدر و مادر زاده می‌شود، زیرا همچون واقعیتی بالقوه، پیش‌بینی‌ناپذیر و برون از هر رده‌بندی پای به دنیایی می‌گذارد که تنها می‌خواهد خود را در آثار کلاسیک باز شناسد، چرا که اثر کلاسیک، بنا بر تعریف، بازشناختنی است یا به گفته‌ی هگل، اثر کلاسیک آن است که خود را بیان و تفسیر می‌کند، بی‌آنکه نیازی به میانجی داشته باشد. دیدرو با آگاهی از این یتیم‌ماندگی دست به نوشتن رمانی می‌زند که هیچ نیست مگر میانجیگریِ مدام میان نویسنده و خواننده، مبادله‌ی نشانه‌های ناایمن، گسستِ همیشگی وحدت‌های دراماتیک و روایت تک‌بُعدی. داستان دیدرو تجلی پرسش‌های تردیدآمیز است: آیا این رمان است؟ آیا تو خواننده‌ای؟ آیا من نویسنده‌ام؟ ژاک قدری، بزرگ‌ترین رمان دیدرو، پس از مرگ او و بین سال‌های ۱۷۹۶ و ۱۷۹۸ چاپ شد، یعنی بیش از دو قرن پیش. اما این اثر نه‌تنها یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های قرن هجدهم، بلکه یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های قرن بیستم است و طنین و توانی معاصر دارد. رمان در قالب مکالمه‌ای میان ژاک خدمتکار و اربابش آغاز می‌شود، اما درنهایت به مناظره‌ای میان نویسنده و زمانه‌ی خوانندگانش بدل می‌گردد؛ اما مقدمه‌ی آنچه من می‌خواهم بگویم این است: دیدروی فیلسوف از اقتضائات فن شعر کلاسیک آگاهی دقیقی دارد -روایت باید وحدت‌های زمان و مکان و عمل را رعایت کند. در عین حال، دیدروی جامعه‌شناس نیز از انتظارات سنتی عامه‌ی خوانندگان زمانش باخبر است. اما دیدروی هنرمند با زیرکی رهسپار شکستن این وحدت‌ها و بی‌پاسخ‌ نهادن این انتظارات می‌شود. هنرمند سرانجام بر عقل‌گرا و آمارشناس چیرگی می‌یابد. البته این بدان معنا نیست که هنر دیدرو از خرد فلسفی یا مضمون اجتماعی بهره‌ای ندارد. دیدرو، این فیلسوف ماده‌گرا و خواننده‌ی ژرفکاو آثار لوکرتیوس، آرزو دارد به همان شیوه‌ای بیندیشد و بنویسد که طبیعت خلق می‌کند: یکسان‌نگر، پیوسته در تعارض و در معرض حادثات بیرون از اختیار. متن روایی در آثار دیدرو، همچون طبیعت، هرگز آرام نمی‌گیرد و همچون ماده همه‌چیز را در هم می‌آمیزد، یکسان می‌کند، می‌گوارد و برون می‌راند (این اصلی‌ترین انتقادی است که اشلگل از دیدگاه رمانتیک بر دیدرو وارد می‌کند). اما روایت دیدرو، باز همچون ماده و طبیعت، قالب‌های جدید را می‌آزماید. خواننده‌ی لوکرتیوس خواننده‌ی هراکلیتوس نیز هست و یکی از زیباترین تعاریف فلسفه‌ی حرکت از قلم دیدرو تراویده: هرچه هست جریان مدام است. منظره‌ی جهان تنها هندسه‌ای گذران و نظمی آنی را پیش چشم می‌نهد. به جای منظره‌ی جهان، دیدرو می‌توانست بگوید حضور جهان یا حضور در جهان آدمیان، یعنی جوامعی که در آن مسکن دارند و فرهنگ‌هایی که می‌آفرینند. خودم با دیگران با ترجمه‌ی عبدالله کوثری در ۳۲۸ صفحه‌ی رقعی با جلد نرم و قیمت ۸۵ هزار تومان چاپ و عرضه شده است.

 

خودم با دیگران

خودم با دیگران

ماهی
افزودن به سبد خرید 270,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط