پوتین (زندگی و زمانه اش) / اولین زندگینامهی کامل و بهروزشده دربارهی پوتین
کتاب «پوتین، زندگی و زمانهاش» نوشتهی فیلیپ شورت به همت نشر ثالث به چاپ رسیده است. فیلیپ شورت، نویسندهی این کتاب بهخاطر دو کتاب زندگینامهای «مائو؛ یک زندگی» و «پل پوت؛ کابوس سرخ» مشهور است. شورت برای نوشتن «کتاب پوتین؛ زندگی و زمانهاش هشت سال تحقیق و پژوهش کرده است. او با بیش از دویست چهرهی سیاسی، از رؤسای جمهور سابق تا مدیران سرویسهای اطلاعاتی و خبرنگاران و مورخان، برای کتابش مصاحبه کرده است. تسلط فیلیپ شورت به زبان روسی به وی اجازه داده که از منابع اسنادی روس نهایتِ استفاده را بکند. نویسنده در این کتاب از منابع آرشیوی بریتانیایی، فرانسوی، امریکایی و بیش از ده کشور دیگر نیز بهره جسته است.
«پوتین؛ زندگی و زمانهاش» اولین زندگینامهی جامع و بهروزشدهی ولادیمیر پوتین در جهان است. برای هرکسی که میخواهد دربارۀ پوتین و روسیهی معاصر بیشتر بداند، خواندن این کتاب ضرورت مطلق دارد.
ولادیمیر پوتین در سهشنبه هفتم اکتبر 1952 در زایشگاه شماره 6، که نزد محلیها به بیمارستان سنگیرییوف معروف بود، به دنیا آمد. زایشگاه تا خانهی والدین ولادیمیر، در کوچهی باسکوف، که بهرغم اسمش، خیابان پهن و سرراستی بود، پیاده فقط پنج دقیقه فاصله داشت. این کوچه در شمال بلوار نفسکی، خیابان اصلی لنینگراد، در نزدیکی «کاخ زمستانی» قرار داشت. آپارتمانهای قرن نوزدهمی کوچهی باسکوف که زمانی شیک و زیبا بودند حالا به خانههای کلنگی مخروبه تبدیل شده بودند.
بیمارستان سنگیرییوف را کاترین کبیر، در 1771 بنا نهاده بود و قدیمیترین و بزرگترین بیمارستان روسیه، یا آنچنان که مردم میگفتند، بهترین بیمارستان لنینگراد بود؛ اما اینها همه حرف بود و واقعیت چیزی دیگر. در زایشگاههای روسیهی آن زمان، مادرانِ پابهماه را در بخشهای کثیفِ پر از سوسک، با کفپوشهای آلوده به خون و مدفوع بیماران و ملحفههای چرک تلنبارشده روی هم، بستری میکردند. پرستاران اگر دگرآزار نبودند عموماً بیرحم بودند. یکی از زنانی که در یکی از همین زایشگاهها فرزندش را به دنیا آورده بود به یاد میآورد که موقع زایمان، قابلهاش بر سر او فریاد میزد: «چقدر جیغ میزنی! نُه ماه پیش که با شوهرت مشغول بودی درد نداشت اما حالا که داری صاحب بچه میشی درد داره؟!» حتی در بیمارستان سنگیرییوف، نظافت بهخوبی رعایت نمیشد و داروهای مسکن پدیدهی ناشناختهای به شمار میرفت. نوزادان به محض تولد برای سیوشش ساعت از مادرانشان جدا نگه داشته میشدند و از همان لحظهای که نوزاد به دنیا میآمد جنگ او برای بقا آغاز میشد و فقط آنهایی زنده میماندند که قویتر بودند. از هر پنجاه نوزاد قبل از ترک بیمارستان یک نوزاد میمرد. شوهران حق ورود به بیمارستان را نداشتند و پدر پوتین مجبور بود به همراه بقیهی شوهران در آن سوی خیابان بایستد، با این امید که همسرش را از یکی از پنجرههای بیمارستان ببیند و از ایما و اشارههای او پی ببرد که زایمان بهخوبی انجام شده و بچهشان پسر است یا دختر.
در گاردین در توصیف این اثر آمده است: «فیلیپ شورت، در زندگینامهی کامل و دقیقش از پوتین، ما را وامیدارد تا از یک منظر روسی به نفرتانگیزترین اعمال پوتین نگاه کنیم. کتاب آیینهی تمامنمای سوژهاش است.»
و در پابلیشرز ویکلی میخوانیم: «کتابی صریح، روشن و نافذ که در زمان بسیار مناسبی به بازار عرضه شده است... فیلیپ شورت با نثر عالیاش، منظری تأثیرگذار از جامعهی پساکمونیستی روسیه، که از دلِ آن پوتین همچون تجسم روح معذب روسی برمیخیزد، ارائه کرده است. این کتابی است که حتماً باید خوانده شود.

قسمتی از کتاب پوتین؛ زندگی و زمانهاش:
لودمیلا حالا که شوهرش منصب بالایی در کرملین داشت، میتوانست به تفریح محبوبش، سفر به خارچ بپردازد و دلی از عزا درآورد. او پس از بهبود یافتن از جراحتهای ناشی از تصادف ماشین در سنپترزبورگ، عازم آلمان شد. لودمیلا در پاییز 1996، اندکی پس از نقل مکان به مسکو، بچههایش را به بهانهی نیاز آنها به ادامهی یادگیری زبان آلمانی به هامبورگ برد. در زمستان آن سال، کل خانواده برای اسکی کردن به داووسِ سوئیس رفتند. آنها در اینجا مهمان نیکولای شامالوف همسایهی سابقشان در تعاونی اوزرو در کارِلیا (در نزدیکی سنپترزبورگ) بودند. بهار سال بعد، لودمیلا برای تعطیلات به بندر ایلات رفت. در مه همین سال، لودمیلا و دخترها دوباره به هامبورگ رفتند. کمی بعد، دوست آلمانی لودمیلا، ایرنه پیچ و شوهرش ماتیاس برای دیدن پوتینها به آرخانگلسکوئه، در حومهی مسکو آمدند. سپس کل اعضای خانواده برای تعطیلات در ساحل عازم کوت دازورِ فرانسه شدند. آنها در ادامه چند روزی را در خلیج فنلاند گذراندند؛ یکی دو هفتهای برای اسکی در داووس نزد شامالوفها رفتند؛ در بهار 1998 لودمیلا دوباره با بچهها به هامبورگ سفر کرد؛ و در ادامه به وین و موریس.
پوتین چگونه میتوانست از عهدهی پرداخت مخارج این سفرها برآید؟ این رازی است که هیچکس از آن خبر ندارد. البته شکی نیست که دوستان ثروتمند پوتین مثل شامالوف به وی کمک مالی میکردند. اما، در زمانی که حتی رئیسجمهور یلتسین هم رسماً ماهی فقط چندصددلار حقوق میگرفت، پوتین قطعاً نمیتوانست با حقوق اندک ماهیانهاش از عهدهی پرداخت هزینههای سفرهای خارجی خودش و خانوادهاش برآید. به همین خاطر میتوان با قطعیت گفت او منابع مالی دیگری هم داشته است.