عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
میزانسن: تحفهی آینشتاین
«تحفهی آینشتاین» نمایشنامهای است نوشتهی ورن تیسن. «تحفهی آینشتاین» در سال 2003، چند سال پس از حملهی تروریستی یازده سپتامبر به ایالات متحده به چاپ رسید و نخستین واکنش مهم پس از جنگ عراق به شمار میرفت که تمرکز اصلیاش بر «سلاحهای کشتار جمعی» بود. بهدنبال این رویدادها، شاهدِ واکنش علیه بنیادگرایی مذهبی و دعوت به خردگرایی علمی از سوی دانشمندانی بودیم که در مجموع آنها را الحادگرایان نوین میخوانند. درحالیکه کمتر کسی دعوت آنها را به تفکر منطقی دستکم میگیرد، کسانی هم هستند که اعلام میکنند دانش برای نجات انسانیت کافی نیست.
هرکس در دانشگاه دورهی مقدماتی شیمی را گذرانده باشد، احتمالاً با روش فریتس هابر برای تثبیت نیتروژن جوی آشناست. هابر با مطالعهی این فرایند جایزهی نوبل شیمی را در سال 1918 از آن خود کرد، بیشتر به این دلیل که این فرایند به گسترش کودهای نیتروژنی و تغذیهی جمعیت روبهرشد جهان کمک شایانی میکرد. درعینحال، هابر با تکمیل مواد انفجاری، که آن هم دستاورد روش ترکیب آمونیاک بود، سهم عمدهای در عملیات جنگی آلمان نیز داشت. او احتمالاً لحظهای هم تصور نمیکرد که کارش او را به موجودی منفور تبدیل میکند: مسئول جنگ شیمیایی ارتش آلمان در جنگ اول جهانی و «پدر جنگ شیمیایی».
نویسندهی این نمایشنامه، ورن تیسن، نامههای ردوبدلشده بین هابر و آینشتاین را در مؤسسهی ماکس پلانک یافته است. این نامهها دو رویکرد مختلف را به موضوع مسئولیت اجتماعی و اخلاقی دانشمند نشان میدهند. براساس دوستی این دو دانشمند است که نویسنده عنوان «تحفهی آینشتاین» را برای کتاب خود برگزیده است.
«تحفهی آینشتاین» نخستینبار در فوریه سال 2003 در تئاتر سیتادل در ادمونتون آلبرتای کانادا به کارگردانی دیوید استورک اجرا شد. همچنین، این نمایشنامه نخستینبار در امریکا توسط مرکز تئاتر اپیک در تئاتر آکورن در نیویورک در 6 اکتبر 2005 با بازیگری جیمز مک دونالد، مایکل اسپنسر دیویس، جولیان آرنولد، اشتفانی ولف، فیلیپ وارن سارسونز، پاول مورگان دونالد، دنیلا ولاشکالیچ و به کارگردانی ران راسل روی صحنه رفت.
بازیگران این نمایش در امریکا عبارت بودند از: شون الیوت، گلن فلش لر، ملیسا فریدمن، عاصف مندوی، گودفری ال سیمونز، نیلا جاسن، جیمز والرت و سارا نیکلر.
همچنین کارگاه ویژهای برای این نمایشنامه توسط مرکز تئاتر اپیک، با همکاری کارگاه تئاتر و بنیاد پروژههای علوم و فناوری، در سال 2005 و در جشنوارهی فرست لایت در ماه مه همان سال برگزار شد.
قسمتی از نمایشنامه تحفهی آینشتاین:
هابر: آینشتاین.
آلبرت: اوه، جناب رئیس استاد دکتر هابر عزیزم.
هابر: اوتو به من گفت امروز میآیی. چقدر طول کشید؟
آلبرت: بذار ببینم... سه سال.
هابر: حداقل شش سال.
آلبرت: شش سال؟ مطمئنی؟
هابر: حداقل. یه نگاهی به اوتو بنداز. شش سال گذشته و هنوز همون کت رو میپوشه.
آلبرت: من هم همینطور؟
هابر: اوتو این دوروبر رو بهت نشون داد؟
آلبرت: آره، نشون داد.
هابر: نظرت چیه؟
آلبرت: زمین تنیس جالب بود.
هابر (به اوتو) ما اینجا بهترین تجهیزات کشور رو داریم و این راجع به زمین تنیس صحبت میکنه.
آلبرت: زندهتر از علمه، درست نمیگم، اوتو؟
اوتو: شاید.
هابر: خب، آینشتاین، چی تو رو به برلین کشونده؟ نیاز به آدمهای بیشتری برای ارتباط؟
اوتو: هابر، جداً که.
آلبرت: یه کار کمتر طاقتفرسا.
اوتو: جایی برای کار میخوای، آره؟
آلبرت: فقط چند هفته، قبل از اینکه به طرف کریمه برم.
هابر: خب، مطمئنم که میتونیم کاری فراهم کنیم. فقط به یه شرط.
آلبرت: چه شرطی؟
هابر: اوتو به من یادآوری کرد که تو ویولا میزنی.
اوتو: (رو به آلبرت) همینجوری حرفش پیش اومد.
آلبرت: من خیلی وارد...
هابر: دوست داشتم یه کنسرت بذاریم، برای کارکنان.
آلبرت: خیلهخب. یه آهنگی از چایکوفسکی آماده دارم.
هابر: من باخ رو ترجیح میدم.
آلبرت: فوره چی؟
هابر: بتهوون.
آلبرت: روسینی.
هابر: ای خدا، آینشتاین، از هیچ موسیقیدان آلمانیای تو برنامهات آهنگی نداری؟
آلبرت: (با چهرهی درهمکشیده) یه چیزی سر هم میکنم.
هابر: اوتو، یه آزمایشگاه کامل تو ساختمان جنوبی روبهراه کن.
آلبرت: من احتیاجی به...
هابر: و یه پستِ محققِ تماموقت.
آلبرت: نه، خیلی...
هابر: و یه منشی برای نوشتن مطالب.
آلبرت: واقعاً لازم نیست...
هابر: کارمندها رو هم جمع کن با مهمان «مشهورمون» آشنا بشن.
آلبرت: اوتو، صبر کن. خواهش میکنم.
اوتو: (به هابر نگاه میکند.) متأسفم آلبرت، باید به وظیفهم عمل کنم. (خارج میشود.)
آلبرت: خیلی ازش کار میکشی.
هابر: (بیاعتنا) خودش شکایتی نداره. دفترت رو نشونت میدم.
آلبرت: باشه.
هابر: کیفت کجاست؟
آلبرت: من...
هابر: گمش که نکردی.
آلبرت: در واقع....
هابر: اوتو رو میفرستم...
آلبرت: نه، نه، من...
هابر (صدا میزند.) اوتو!
آلبرت: من کیف دستم نمیگیرم! (مکث)
هابر: آینشتاین، چطور بدون کیف تو فیزیک نظری انقلاب کردی؟