معرفی کتاب: جیمز

12 ماه پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

 

«جیمز» رمانی است نوشته‌ی پرسیوال اورت که در سال 2024 منتشر شده است. این رمان تجسم مجدد ماجراهای هاکلبری فین است که از منظر دوستِ هاکلبری فین در سفرهایش، یعنی جیم که یک برده‌ی فراری است، روایت می‌شود. این اثر برنده‌ی جایزه‌ی کرکوس 2024 و جایزه‌ی ملی کتاب داستانی شده است.

بخشی از قسمت‌های اولیه‌ی رمانِ اورت دنباله‌ی بسیار نزدیکی از هاکلبری فین است، اما این دو رمان در نقطه‌ای از هم جدا می‌شوند که جیمز به ماجراجویی‌هایِ پیکارسک خود می‌رود، لحن جدی‌تر می‌شود و موضوعاتی همچون قتل، ضرب و شتم و نژادپرستی را بررسی می‌کند.

در شماره‌ی مه/ژوئن بوک مارک 2024، مجله‌ای که نقدهای منتقدان کتاب را جمع‌آوری می‌کند، این کتاب براساس نظرات منتقدان، امتیاز 4 از 5 را دریافت کرد. نیویورک تایمز درباره‌ی این کتاب می‌نویسد: «جیمز نادرترین و استثناترین دنباله‌ای است که می‌تواند رمانِ تواین را همراهی کند.» همچنین در شیکاگو تریبیون درخصوص این کتاب می‌خوانیم: «جیمز شاهکاری است که به ما کمک می‌کند به درکی جدید از یکی از آثار کلاسیک ادبیات امریکا برسیم. این رمان به‌خودیِ‌خود نیز یک دستاورد بزرگ محسوب می‌شود. اورت اگر جذاب‌ترین نویسنده‌ی عصر ما نباشد، قطعاً یکی از جذاب‌ترین آن‌هاست.»

در سال‌های منتهی به جنگ داخلی، جیمز از تنش‌های فزاینده بر سر مسئله‌ی برده‌داری آگاه است، اما این مسئله برای جیمز و تلاشش برای آزادی چه معنایی دارد؟آیا او می‌تواند از خانواده‌اش دربرابر سرنوشتی محافظت کند که کسانی آن را رقم می‌زنند که نیات و اعمالشان ناشی از منفعت شخصی و بی‌اعتنایی کامل به زندگی انسان‌هاست؟ اورت یک داستان را روایت می‌کند و مدت‌ها پس از اتمام آن، با یک مکاشفه‌ی غافلگیرکننده در پایان، با شما می‌ماند تا طرز فکر شما را درباره‌ی شخصیت‌ها و کتابی که الهام‌بخشِ این رمان است، تغییر دهد.

پرسیوال اورت، استاد برجسته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است. آثار این نویسنده برنده‌ی جوایز بسیار معتبری شده‌اند و ازجمله‌ی آن‌ها می‌توان به رمان «دکتر نه» (برنده‌ی جایزه‌ی قلم، جایزه‌ی جین آستِن و جایزه‌ی جان اشتاین‌بک و نامزد نهایی دریافت جایزه‌ی حلقه‌ی منتقدان کتاب)، رمان «درخت‌ها» (نامزد نهایی جایزه‌ی بوکر و برنده‌ی جایزه پن/فاکنر) و رمان «تلفن» (نامزد نهایی دریافت جایزه‌ی پولیتزر) اشاره کرد. فیلم سینمایی داستان امریکایی، که در سال 2023 برنده‌ی اسکار بهترین فیلم‌نامه‌ی اقتباسی شد، از روی رمان «پاک کردن» این نویسنده ساخته شده است. شرکت فیلم‌سازی استیون اسپیلبرگ کار ساخت یک فیلم سینمایی از روی رمانِ جیمز را شروع کرده است و احتمال دارد تایکا وای‌تی‌تی کارگردان معروف برنده‌ی جایزه اسکار آن را کارگردانی کند.

قسمتی از کتاب جیمز نوشته‌ی پرسیوال اورت:

تا می‌توانستم سریع و بی‌صدا در تاریکی راه فرار را در پیش گرفتم. ضربان تند قلبم انگار نمی‌توانست دوباره عادی شود. خورشید نزدیک بود طلوع کند و هنوز نتوانسته بودم جایی پیدا کنم که دور از رفت‌وآمد آدم‌ها باشد و بتوانم در روشنایی روز خودم را آنجا پنهان کنم. این بزرگ‌ترین هراس من بود. علتش این بود که در تاریکی نمی‌توانستم تشخیص دهم آدم‌ها یا حیوانات بیشتر در کدام مسیرها تردد کرده بودند.

صدای داد و فریاد شنیدم. داد و فریاد آدم‌های عصبانی. درست نمی‌شنیدم چه می‌گفتند. وسط آن جاروجنجال صدایی را که به گوشم آشنا بود، واضح‌تر شنیدم. به شکم روی زمین دراز کشیدم. لازم نبود سینه‌خیز به سمت آن سروصدا بروم. سروصدا خودش داشت به سمت من می‌آمد.

مردی فریادزنان گفت: «تو یه تکه تاپاله بیشتر نیستی! شپردسون عوضی! سوفیا، باید این هارنی رو ولش کنی!»

هارنی داد زد: «اون هرگز همچین کاری نمی‌کنه! من و سوفیا می‌خوایم با هم ازدواج کنیم!»

مرد اول گفت: «غلط کردین!»

«باید فرار کنی سوفیا!» این صدای هاک بود. من این صدا را خیلی خوب می‌شناختم؛ اما نمی‌توانستم خود هاک را ببینم.

«با تفنگم سوراخ سوراخت می‌کنم گرنجر فورد!»

هاک جیغ‌زنان گفت: «فرار کن سوفیا.»

زن جوان سفیدپوستی را دیدم که از وسط یک مرتع دوید و خودش را به یک درختزار رساند. بعد هاک را دیدم که دوان‌دوان به سمت من آمد. یکی دو متر مانده بود به من برسد که برق یک تپانچه را دیدم. از لابه‌لای درختچه‌ها جست زدم و هاک را به سمت خودم کشیدم. البته هاک جا خورد و سعی کرد خودش را از دست من نجات دهد.

آهسته در گوشش گفتم: «هاک، منم، جیم.»

«جیم، تویی؟»

«آره.»

برق چند تپانچه دیگر را دیدم و بعد صدای کرکننده شلیک گلوله‌ها بلند شد. تیراندازی‌ها همان‌طور که ناگهان شروع شده بودند، ناگهان هم تمام شدند. سکوت کامل بر مرتع حاکم شد. از جا برخاستیم.

هاک پرسید: «به نظرت همه‌شون کشته شدن؟»

گفتم: «این‌طور به نظر می‌آد.»

خورشید تازه داشت طلوع می‌کرد. به مرتع رفتیم و چهار جسد را دیدیم که طوری دراز به دراز روی زمین افتاده بودند که انگار می‌خواستند باران بیاید آن‌ها را بشوید و ببرد.

«مردن جیم. همه‌شون کشته شدن.»

«باید از اینجا بریم هاک.»

هاک پرسید: «چطور من رو پیدا کردی؟»

«شانس آوردم. اتفاقی دیدمت.»

«اونا همه‌شون مردن.»

دست هاک را گرفتم و به سمت درختزار به راه افتادم.

هاک گفت: «نه، بیا از اون طرف بریم.»

پشت سر هاک در مسیر مخالف به راه افتادم. از بین ردیف درخت‌های سپیدار گذشتیم و از شیب تند یک تپه به سمت رودخانه سرازیر شدیم.

پرسیدم: «این مسیر خطری نداره؟»

هاک که صورتش داشت می‌خندید، گفت: «باورت نمی‌شه چی پیدا کرد‌م. اصلاً باورت نمی‌شه چی پیدا کردم.»

حق با هاک بود. باورم نمی‌شد. «اون کلک ماست؟»

«چند روز پیش آب رودخونه آوردتش اینجا. چوب‌هاش رو دوباره با طناب محکم بستم و رو‌به‌راهش کردم.»

حالا دیگر هوا کاملاً روشن شده بود. «یعنی روز بزنیم به آب؟» فکرم را با صدای بلند به زبان آوردم. برگشتم و به مسیری که از آن آمده بودیم نگاه کردم. سیاه‌پوستی که در نزدیکی محل قتل چند سفیدپوست می‌بود حتماً در مظان اتهام قرار می‌گرفت.

جیمز

جیمز

آموت
افزودن به سبد خرید 315,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط