خدمتکار/ صدای در حاشیه ماندگان
رمان «خدمتکار» نوشتهی فریدا مکفادن را انتشارات 360 درجه به چاپ رسانده است. «خدمتکار» یکی از پرفروشترین عناوین سالهای اخیر در ژانر تریلر روانشناختی است؛ اثری که با روایت پر تعلیق، ریتم تند، پیچشهای ناگهانی و بازی استادانه با ذهن خواننده، توانسته مخاطبان گستردهای پیدا کند. مکفادن که خود پزشک و متخصص طب داخلی است، پیش از ورود به دنیای ادبیات، با روان آدمها و ناهنجاریهای رفتاری سروکار داشته و همین آگاهی به درک دقیق او از شخصیتهای متزلزل، رابطههای ناسالم، خشونت خاموش و فضاهای مسموم عاطفی تبدیل شده است. «خدمتکار» روایتی از سقوط و خیزش یک زن جوان است؛ زنی که در نگاه اول سادهدل به نظر میرسد، اما لایههای پنهان شخصیتش داستان را به مسیری کاملاً غیرمنتظره میبرد.
این رمان همزمان زندگی در طبقهی زیرین جامعه، روابط قدرت، خشونت خانگی، سوءاستفادهی روانی و نقش پنهان رازها در شکلگیری واقعیت را بازتاب میدهد. مکفادن در این کتاب همچون معماری که از ابتدا قرار است ساختمان را روی یک فریب بزرگ بنا کند، همهچیز را بادقت کنار هم میچیند تا خواننده در پایان به همان اندازهی شخصیت اصلی از حقیقت شوکه شود.
داستان از زبان میلی واتس روایت میشود؛ زن جوانی که بهتازگی از زندان آزاد شده و بهسختی میتواند کار پیدا کند. گذشتهاش مثل لکهای پاکنشدنی روی پروندهاش نشسته و همهچیز نشان میدهد که جامعه برای دومین فرصت ارزشی قائل نیست. او که از بیپولی و بیخانمانی به ستوه آمده، درنهایت شغلی بهعنوان خدمتکار در خانهای ثروتمند مییابد و پذیرفته میشود. گویی ورود او به این خانه، آغاز سقوطی جدید یا شاید فرصتی برای تغییر است.
فریدا مکفادن
خانه متعلق به خانواده وینچستر است؛ خانوادهای بهظاهر بینقص، موفق و محترم؛ اما همان ابتدا نشانههایی از آشفتگی پشت ظاهر شیک خانه به چشم میخورد: اتاقهای همیشه بسته، نگاههای عصبی، سکوتهای طولانی و رفتارهای نامعمول خانم خانه. میلی در اتاقی کوچک در طبقهی بالا ساکن میشود و خیلی زود درمییابد این خانه فقط به یک خدمتکار نیاز ندارد؛ این خانه رازهایی دارد که باید دفن شوند، نه پاک.
خانم خانه، نینا وینچستر، شخصیتی پیچیده، عصبی و غیرقابل پیشبینی است. او بین مهربانی اغراقشده و خشمی ناگهانی در نوسان است. رفتارهای متناقضش میلی را سردرگم میکند. بااینحال، میلی میپذیرد که برای باقی ماندن در این شغل، باید قواعد عجیب خانه را رعایت کند. کمکم فضای خانه مثل قفسی دور او بسته میشود و میلی درمییابد که در این خانه، کسی آنطور که نشان میدهد نیست؛ حتی خودش.
یکی از مهمترین ویژگیهای رمان «خدمتکار»، فضاسازی استادانهی آن است. مکفادن خانهی وینچستر را همچون یک شخصیت میسازد. این خانه بزرگ و لوکس، هرچند در نگاه اول زیبا و امن است، اما خیلی زود احساس خطر در آن موج میزند. دیوارها گوش دارند، اتاقها بیشازحد تمیزند و سکوت خانه نوعی تهدید نامرئی ایجاد میکند. اتاق کوچک میلی نیز همانند سلولی با در باز به نظر میرسد؛ جایی که او میتواند در آن زندگی کند، اما هر لحظه ممکن است درش بسته شود.
این خانه استعارهای از جامعهای است که ظاهری فریبنده دارد اما درونش پر از خشونت، مالکیت و سوءاستفاده است. مکفادن در ترسیم جزئیات خانه چنان دقیق عمل میکند که خواننده حس میکند نفس کشیدن در این فضا سخت است؛ حتی لحظههایی که میلی تنهاست، خانه همچنان حضور دارد؛ حضوری سنگین و مراقب.
میلی از پایینترین طبقهی جامعه است؛ زنی که هیچ پشتوانهی مالی یا حمایتی ندارد. در مقابل، خانوادهی وینچستر نمایندهی طبقهی ممتاز و مرفه هستند. این فاصلهی طبقاتی سبب میشود میلی نسبت به کوچکترین لطف از سوی نینا یا اندرو احساس بدهکاری کند، درحالیکه این رابطه از ابتدا ناعادلانه و شکننده است.
رمان نشان میدهد چگونه جامعه با دیدن سابقهی زندان، فرد را غیرقابل اعتماد و گناهکار تلقی میکند، حتی اگر واقعیت چیزی کاملاً متفاوت باشد. میلی بهدلیل گذشتهاش در معرض قضاوتهای بیرحمانه قرار میگیرد و همین موضوع، پیچش داستان را برای خواننده تکاندهندهتر میکند.
مکفادن جملات کوتاه، دیالوگهای تیز و صحنههای موجز مینویسد. این سبک باعث میشود کتاب برای مخاطبان بسیار جذاب باشد و بهسادگی در چند نشست خوانده شود.
قسمتی از رمان «خدمتکار» نوشتهی فریدا مکفادن:
نینا نصف خوراکیهای یخچال را روی زمین ریخته، برای همین مجبورم سری به فروشگاه بزنم. از آنجایی که به نظر میرسد آشپزی هم جزء وظایفم شده است، مقداری گوشت خام و ادویه هم میخرم تا چند مدل غذا بپزم. نینا کارت اعتباریاش را روی گوشی من فعال کرده است. هر چیزی که بخرم بهطور خودکار از حسابشان کم میشود.
غذاهای زندان خیلی هیجانانگیز نبودند. منوی غذا شامل مرغ، همبرگر، هاتداگ، لازانیا، بوریتو و یک نوع کتلت ماهی عجیب بود که همیشه حالم را بد میکرد. سبزیجات کنار غذا را هم آنقدر میپختند که له میشدند. همیشه با خودم تصور میکردم بعد از آزادی چه چیزهایی میتوانم بخورم، اما با بودجهای که داشتم، غذاهای بهتری گیرم نمیآمد. فقط میتوانستم غذاهای تخفیفخورده بخرم و وقتی مجبور شدم در ماشینم زندگی کنم، اوضاعم بدتر هم شد.
اما خرید برای وینچسترها فرق میکند. یک راست سراغ بهترین استیکها میروم. میتوانم در یوتیوب طرز پختشان را پیدا کنم. قبلاً گاهی برای پدرم استیک میپختم، اما این مربوط به خیلی وقت پیش است. مواد گرانقیمت را هر جور بپزی خوشمزه از آب درمیآیند.
وقتی به خانه برمیگردم، چهار کیسهی بزرگ پر از مواد غذایی در صندوق عقب ماشینم دارم. ماشینهای نینا و اندرو جای دو پارکینگ گاراژ را گرفتهاند و نینا به من گفته که نباید در مسیر ورودی پارک کنم، بنابراین مجبورم ماشینم را در خیابان بگذارم. همزمان که تلاش میکنم کیسهها را از صندوق عقب بیرون بیاورم، باغبانشان، انزو، با یک ابزار باغبانی ترسناک ظاهر میشود.
انزو که متوجه درگیری من با پلاستیکها شده، کمی مکثی کرده و به سمت ماشینم میآید. من میارمشون. با اخم میگوید.
میخواهم یکی از کیسهها را بگیرم، اما او هر چهار کیسه را با بازوان عضلانیاش برمیدارد و آنها را تا دم در خانه میآورد. کنار در منتظر میایستد تا من بازش کنم.
خدمتکار را س. صداقت ترجمه کرده و کتاب حاضر در 311 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.