شکوه/ داستانی از سرزمینی خیالی با ساکنان جانوری
رمان «شکوه» اثر نویسندهی زیمباوهای نووایولت بولاوایو را نشر نیماژ به چاپ رسانده است. این اثر یکی از جسورانهترین و درخشانترین آثار ادبیات معاصر افریقا به شمار میرود؛ اثری که مرزهای میان خیال و واقعیت، استعاره و سیاست، طنز و تراژدی را در هم میشکند تا تصویری پیچیده، دردناک و درعینحال پرشور از جامعهای به ما نشان دهد که از چنگال دیکتاتوری و توهم رهایی، زخمی و خسته بیرون آمده است.
در نگاه نخست، «شکوه» ممکن است یادآور رمانهای حیوانمحور همچون «مزرعه حیوانات» جورج اورول باشد. درواقع بولاوایو آشکارا از این اثر الهام گرفته و با بازآفرینی تمثیل حیوانات، آن را به زمینهی افریقاییِ امروز پیوند زده است. در این رمان نیز شخصیتها حیواناند: بز، سگ، اسب، بزکوهی، خوک، گورخر و دیگر موجودات مرزعه که در سرزمینی خیالی به نام جیدادا زندگی میکنند؛ اما جیدادا صرفاً یک مزرعه نیست؛ استعارهای از کشور زیمباوه است، جایی که مردم آن دههها زیر سلطهی دیکتاتوری و فساد سیاسی زیستهاند. از همان صفحات آغازین، بولاوایو با زبانی پرطنین و ضرباهنگی موزون، دنیایی خلق میکند که در عین فانتزی بودن بهشدت واقعی است. حیوانات در این جهان، سخن میگویند، میخندند، توطئه میچینند، رنج میکشند و امید میورزند. بهتدریج درمییابیم که پشت این نقاب حیوانی، چهرهی انسانهایی پنهان است که درگیر تکرار بیپایان تاریخ سیاسی خود شدهاند.
درونمایهی اصلی رمان، بهقدرت و سرنوشت ملتها پس از انقلاب و سقوط دیکتاتوری میپردازد. بولاوایو در این اثر، آشکارا به سقوط حکومت رابرت موگابه در زیمباوه و دورهی پس از او اشاره دارد، اما هرگز نامی از اشخاص حقیقی نمیبرد. او از طنز و هجو برای آشکار کردن چرخهی بیپایان استبداد بهره میگیرد. در جیدادا، پس از دههها فرمانروایی یک دیکتاتور به نام پدر ملت، سرانجام مردم برمیخیزند و رژیم را سرنگون میکنند؛ اما شادی و امیدشان دیری نمیپاید، زیرا قدرت بهسرعت به دست یکی از همراهان سابق دیکتاتور میافتد و همان الگوی ظلم و فساد دوباره تکرار میشود. بولاوایو با نگاهی تیزبین نشان میدهد که چگونه انقلابها، اگر بدون آگاهی و عدالت باشند، تنها چهرهی ظالم را تغییر میدهند، نه ساختار ظلم را.
سبک روایی بولاوایو در شکوه، از ویژگیهای منحصربهفرد این رمان است. او از ساختاری چندصدایی و زبانی آمیخته از گفتار عامیانه، ضربالمثلها، ترانههای محلی و زبان رسانهای بهره میگیرد. روایت گاه به صورت گروهی و جمعی پیش میرود، گویی که خود مردم یا حیواناتِ سرزمین در حال شهادت دادن به رویدادها هستند. این زبان جمعی به رمان نوعی حس آیینی و حماسی میدهد؛ انگار نویسنده با صدای ملت سخن میگوید. در میان این صداها، شخصیت اصلی داستان، بیش از همه برجسته است. او بز جوانی است که از تبعید بازمیگردد و تلاش میکند معنای آزادی را در میهن خود بازیابد.
بولاوایو با نبوغی مثالزدنی، طنز را با تراژدی در هم میآمیزد. او گاه با لحنی خندهدار، از فساد سیاستمداران و وعدههای پوچ آنها سخن میگوید، اما لحظهای بعد، همان طنز به اندوهی عمیق تبدیل میشود. این تغییر لحن، یکی از رازهای قدرت رمان است؛ زیرا به خواننده یادآوری میکند که در جهانی پر از تناقض، خنده و گریه همیشه در کنار هماند. ازیکسو، مردم جیدادا از طریق شبکههای اجتماعی شعار آزادی سر میدهند و مراسم جشن برگزار میکنند؛ ازسویدیگر، در سایهی همان جشنها، بازداشت، شکنجه و حذف مخالفان ادامه دارد. بولاوایو به زیبایی نشان میدهد که چطور قدرت میتواند چهرهی خود را در پوشش مدرنیته و شعارهای دموکراتیک پنهان کند.
موضوع قدرت در این رمان، صرفاً به سیاست محدود نمیشود. بولاوایو در پسِ روایت انقلاب و دیکتاتوری، به ساختارهای سلطه در خانواده، جامعه و حتی حافظهی جمعی نیز میپردازد. او نشان میدهد که چگونه خشونت و ترس در تاروپود زندگی مردم ریشه دوانده و نسلبهنسل منتقل شده است. در بخشی از رمان، شخصیتها از مراسم آیینی سخن میگویند که در آن قربانی کردن نمادین تکرار میشود؛ گویی جامعه برای تداوم خود، همواره نیازمند دشمن یا قربانی تازهای است. این تمثیل به زیبایی بیانگر چرخهی خشونت و فریب در تاریخ سیاسی کشورهایی است که هنوز از سایهی استعمار و خودکامگی بیرون نیامدهاند.
قسمتی از رمان شکوه نوشتهی نووایولت بولاوایو:
اگر به جیدادای پس از معارفهی توویوس دیلایت شاشا بهعنوان رئیسجمهور موقت سر میزدی، اولین چیزی که میدیدی، پُر شدن فضا از عبارتی بود که در هر خانه و در هر خیابان، در میان شاغلان و در ماشینها و تاکسیها، در شهرکها و مرکز شهر و روستاها، در مدارس و پیالهخانهها و مغازهها و مراکز خرید، در کافینتها و رستورانها و کلیساها و روسپیخانهها، در مراسمهای تدفین و ساختمانهای دولتی، در مسابقات فوتبال و سالنهای زیبایی و تقریباً در هر مکانی که تصورش را میکردی به زبان میآمد؛ عبارتی ورد زبان همه شده بود؛ پیر و جوان، فقیر و غنی، آگاه و ناآگاه، موافق و مخالف. آری، عبارت «عصر نو» همچون یک ویروس در همهجا شایع شده بود.
هربار که تووی این عبارت را، که به دست گروه برجستهاش و برای خطاب قرار دادن جیدادایی تازه وضع شده بود، میشنید، حتی از حجم بدهی جیدادا به صندوق بینالمللی پول نیز احساس عظمت بیشتری میکرد. شنیدن این عبارت به او ثابت میکرد که آنچه آنها که از همهچیز آگاهاند، میگفتند، بیشک درست است؛ اینکه کلمات اهمیت دارند. با انتخابِ کلماتِ درست میتوانی حتی کیکی از خاک را بفروشی و بیآنکه ذرهای به زور متوسل شوی، کاری کنی تا حیوانی بالغ و دارای عقل سلیم، چنگالی به دست بگیرد و مشغول خوردن آن شود. آری، کلمات نهتنها اهمیت داشتند، بله بهمثابه قدرت بودند. کلمات دوا بودند. کلمات سلاح بودند. کلمات جادو بودند. کلمات کلیسا بودند. کلمات ثروت بودند. کلمات زندگی بودند.
تووی با الهام از این کشف، نام طوطیِ خانگیاش را عصر نو گذاشت؛ پرندهای که به هدف نشر نغمههای تحسینآمیز و در نتیجه، تکریم و تمجید از منجی، در سراسر آسمان کشور به کار گرفته شده بود. تووی سپس سخنرانی انگلیسیزبان را از دانشگاه جیدادا به خدمت گرفت تا به طوطی، روش تلفظ عبارت عصر نو را آموزش دهد. طوطی، نهتنها عبارت را فراگرفت، بلکه آن را با چنان لهجهی امریکایی بیعیبونقصی میخواند که لهجهی بریتانیایی پیشوای ملت را شرمنده میکرد. طوطی ـ یا همان عصر نو ـ چنان نمایشی به راه انداخت که خیلی زود باقی طوطیها نیز این آواز عجیبِ تازه را، که حالا دیگر شنیده شدنش در آسمان جیدادا به امری عادی بدل شده بود، فرا گرفتند. پرندگان آن را به چشم جریان تازه و داغ دیگری میدیدند که نمیخواستند از آن عقب بیفتند و اینگونه شد که در چشمبرهمزدنی، از کلاغ و جغد و گنجشک و قناری و کبوتر و نوکشاخ و دیگر پرندگان گرفته تا زنجره و زنبور و جیرجیرک و ملخ دیگر حشرات، همگی آواز عصر نو سر دادند تا تمام پرچینهای سرسبز و درختان و آسمان جیدادا و حتی جنگلهای بیرون از آن، آوایی جز عصر نو نداشته باشند.
شکوه را محمد غفوری ترجمه کرده و کتاب حاضر در 424 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.