شب مبارزه / عشق با ترس و لرز

2 سال پیش زمان مطالعه 4 دقیقه

 

کتاب «شب مبارزه» نوشته‌ی میریام تِیوز به همت نشر هوما به چاپ رسیده است. میریام تیوز پیش از این رمان هفت رمان پرفروش نوشته است: «حرف‌های زنانه»، «همه‌ی مصیبت‌های کوچک من»، «تراتمن‌های پرنده»، «ایرما واث»، «مهربانی پیچیده»، «پسری با تربیت خوب» و «تابستان فوق‌العاده‌ من». کتاب‌های او مورد اقبال جهانی قرار گرفته‌اند و فیلم‌ها و آثار نمایشی مختلفی براساس آن‌ها ساخته شده است. از جمله افتخارات او به‌دست‌آوردن جایزه‌ی ادبی «گاورنِر جنرال» برای بهترین اثر داستانی، جایزه‌ی «لیبریس» برای بهترین اثر داستانی سال، جایزه‌ی بهترین اثر داستانی از بنیاد نویسندگان کانادا و همچنین جایزه‌ی «اِنگل فیندلی» از بنیاد نویسندگان کاناداست. تیوز ساکن تورنتو است.

«شب مبارزه» با صدای فراموش‌نشدنی سویو روایت می‌شود؛ دختری نه ساله که در تورنتو به همراه مادر باردارش زندگی می‌کند درحالی‌که آن‌ها با مادربزرگ سالخورده، ضعیف و درعین‌حال فوق‌العاده سرزنده‌اش زندگی می‌کنند. وقتی سویو از مدرسه اخراج می‌شود، مادربزرگ نقش معلم را برعهده می‌گیرد و به او وظیفه می‌دهد در سه ماهه‌ی آخر بارداری مادرش برای پدرِ غایبش درباره‌ی شرایط زندگی در خانه نامه بنویسد؛ درحالی‌که خودِ مادربزرگ برای گورد ـ نوه‌ی هنوز به دنیا نیامده‌اش ـ زمزمه می‌کند: «تو کوچولو هستی، و باید جنگیدن را یاد بگیری.»

رمانِ «شب مبارزه» درد، عشق، خنده و مهم‌تر از همه، اراده برای داشتن یک زندگی خوب در سه نسل از زنان در یک خانواده را پی می‌گیرد. این مادربزرگِ عاقل و سرکوب‌ناپذیر سویو است که در قلب این رمان قرار دارد؛ کسی که به‌خوبی می‌داند هزینه‌های زنده ‌ماندن در این دنیا چقدر است، اما راهی پیدا کرده است برای عشق ‌ورزیدن و جنگیدن با شرایط؛ آگاهانه و با امید.

قسمتی از کتاب شب مبارزه:

امروز صبح وقتی بیدار شدم مامان رفته بود، اما برایم یادداشتی گذاشته و بابت اینکه مادر مزخرفی است عذرخواهی کرده بود، گفته بود خیلی دوستم دارد و همه‌چیز بهتر خواهد شد. اما چه چیزهایی؟ توی کروشه نوشته بود: «مهم است در مادری کردن گند بزنی وگرنه فرزندت از توهم بیرون نمی‌آید و با واقعیت روبه‌رو نمی‌شود: مادر با مایه‌ی ناامیدی ‌بودن به فرزندش یاد می‌دهد چطور با ناامیدی کنار بیاید.» زیرش صورتکی خندان کشیده بود و یک قلب و نوشته بود: «ها! ها!» پایین‌تر اضافه کرده بود: «پی‌نوشت: این توصیف د. و. وینیکات است از مادر به اندازه‌ی کافی خوب. با عشق. مامان.»

دویدم طبقه‌ی پایین تا یادداشت را به مادربزرگ نشان بدهم. گفتم می‌خواهد خودش را بکشد! مادربزرگ گفت عزیزم، عزیزم، خودش را نمی‌کشد. می‌خواهد بگوید بابت اینکه همان‌طور که گفتی عجیب است متأسف است و خیلی دوستت دارد. تازه، خیلی زود برمی‌گردد خانه. رفته فیلتر قهوه بخرد.

دیروز مامان برای من و مادربزرگ تی‌شرت تیم راپتورز را آورد. تی‌شرت‌ها را پوشیدیم و با توپ طبی مادربزرگ ده دقیقه‌ای توپ‌بازی کردیم. مادربزرگ گفت: «هووووووووووووو، من لَری‌بِردم. تو کی هستی؟» نگرانم کم‌کم حافظه‌اش را از دست بدهد و مامان هم خودش را بکشد. پای مادربزرگ، درست زیر زانو حسابی درد می‌کند و نمی‌داند چرا؛ چیز جدیدی است. توی کیفش را نگاه کرد ببیند برای اینکه برود تمام روز با دوست‌هایش ورق‌بازی کند به اندازه‌ی کافی فشنگ دارد یا نه. موقع خوردن قرص‌هایش تظاهر می‌کند سربازان کوچکی هستند که می‌روند با درد بجنگند و گاهی می‌گیردشان جلوی صورتش و می‌گوید بابت خدماتتان از شما سپاسگزارم و خدماتتان را فراموش نمی‌کنم و بعد قورتشان می‌دهد و می‌گوید حسابشان را برسید! کنار جایی که مادربزرگ و دوستانش تمام ‌روز بازی می‌کنند یک سرویس بهداشتی هست و گفت برای همین اوضاع خوب است. گفت مثانه‌اش همیشه خوب کار کرده، برخلاف خواهرشوهرش هنریه‌تا که دم‌به‌دقیقه تنگش می‌گرفته و بنابراین باید همیشه نزدیک‌ترین سرویس بهداشتی را پیشاپیش شناسایی می‌کرده، چون در پاناماسیتی سرویس عمومی خیلی خیلی کم است. مادربزرگ می‌توانست تمام روز بی‌آنکه مثانه‌اش را خالی کند دوام بیاورد. گفتم: «پس تو برنده بودی!» مادربزرگ گفت: «در کنترل مثانه برنده و بازنده‌ای در کار نیست.»

شب مبارزه

شب مبارزه

هوما،قطره
افزودن به سبد خرید 192,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط