عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: ریک مودی
نویسندهی شاعر و خوانندهی آهنگساز، ادیب و موسیقیدان، در سال 1961 در نیویورک زاده شد و نخستین رمان خود را در سال 1992 به چاپ رساند، اما بیشترین شهرتش را مدیون نگارش دومین رمانش، «توفان یخ» (1994)، است که هواداران پرشمار یافت و اَنگ لی، کارگردان تایوانی، در سال 1997، فیلمی به همین نام از روی آن اقتباس کرد. تا سال 2020، سه مجموعه داستان کوتاه، هفت رمان بلند و چهار کتاب ناداستان و نوشتههایی پراکنده از جملهی کوششهای ریک مودی در زمینهی کار نویسندگی است. مجلهی نیویورکر در سال 1999، او را در زمرهی یکی از بااستعدادترین نویسندگان جوان امریکایی برشمرد و نامش را در فهرستِ «بیست نویسندهی شاخص سدهی بیستویکم» گنجاند. او افزون بر ادبیات، از شیفتگانِ هنرِ موسیقی نیز هست و همزمان با آغاز کارِ داستاننویسی، دربارهی موسیقی نیز پژوهشهایی کرده است که سبک و سیاقی درست شبیه نوشتههای داستانیاش دارد.
از جمله آثار انتقادی مودی در باب موسیقی، کتاب «دربارهی موسیقی آسمانی: و ماجراهای دیگر در گوش دادن» (2012) است که نخست در قالب مقالهای در مجموعهی «بهترین مقالههای امریکاییِ سال 2008» گنجانده شده بود؛ کتاب موردِ اشاره پژوهشی است در باب هنرِ گوش سپردن به موسیقیِ خوب و ریک مودی در آن یادآوری میکند: «امروز دیگر از احساسِ سرخوشیای که پس از جنگ جهانی در دههی 1940 با موسیقی جَز تزریق میشد خبری نیست.» کتاب با ابراز تأسف از این نقصان در موسیقیِ امروز و ارجاع این افسوس به تنظیم و اجرای شاهکار اوتیس رِدینگ از آهنگِ «کمی ظرافت را امتحان کن» (1966) آغاز میشود و با آغاز شیفتگیِ نویسنده به موسیقیِ لورید و گروهش Velvet Underground ادامه مییابد و با پاسداشتِ موسیقیِ آروُ پِرت و هِنری پِرسل به پایان میرسد: مجموعهای از هنرمندان که موسیقیِ آنها به اندازهی قرابتشان به طبیعتِ بکر ارزنده است.
ریک مودی از جملهی هواداران حرفهای موسیقیِ راک، و بهطور خاص، از شیفتگان قدیمیِ دیوید بویی، موزیسینِ جسور و فقید بریتانیایی است که جهان او را در 10 ژانویهی 2016 از دست داد؛ مردی که در طی پنج دهه فعالیتِ فرهنگی و هنریاش، بهویژه آثاری نو و خیرهکننده در ژانرهای گوناگون موسیقی از خود به یادگار گذاشت؛ او در مسیر تجربههای شخصی و شهودیاش، از چهرهای به چهرهای، از شهری به شهری و از سبکی به سبک دیگر، تأثیری ژرف بر هنر و جامعهی روزگار خود نهاد؛ میراث فرهنگی گرانبهایی که با گذر زمان بر ارزشش افزوده خواهد شد. بویی موزیسینی بود که از آغاز همچون یک گوهرتراش به ظرافت در کار موسیقی باور داشت و ازاینرو، راهیابی به ظرافتهای نهفته در کارش گوشهای تیز و کارآزموده میطلبد.
قسمتی از کتاب دیوید بویی به روایت ریک مودی:
فکر کردن در مورد رابطهی بویی با آهنگهای عاشقانه جالب است، بهویژه در این دوره که بر طبقِ شواهد، ازدواج بسیار موفقی داشته و شاید از دورانی از زندگیاش که سراسر وسوسه و بیثباتی بوده نیز فاصله گرفته است. او بهطور اتفاقی، همیشه جنگاورِ ترانههای عاشقانه بوده است یا شاید عشق در نظرش با دلمشغولیهای دیگری درآمیخته بوده، دلمشغولیهایی حیاتیتر، چنانکه در آلبوم Heroes که دربارهی برلین و دیوار است و دراینباره که سرانجام عشق نمیتواند به قدرِ بایسته از ما در برابر گرفتاریهای سیاسیای که دیوار را ارزانیمان کرده محافظت کند. آهنگِ «دختر چینی» نمونهی ارزندهی دیگری است، تصور ما این است که میانهی دههی 1980 فوران قدرتِ بویی در روابط، و همچنین، نوعی توبهی پشیمانی از حرفهایی باشد که در دوران جوانی و خامی دربارهی سیاست زده است، اما ترانهی این قطعه تصویری را که از عشقِ عُرفی وجود دارد بهطور کامل تغییر میدهد. در آلبوم The Next Day چند آهنگ عاشقانه هست، یا دستِ کم، «دختر» هرگز از معادله خارج نیست. ترانهی «رئیسِ من» جزء بهترینشان است. این کار جالب و بینظیری است که بویی اغلب در کارهایش از اصطلاحهای ویژهی امریکایی استفاده میکند (چنانکه در قطعهی «رئیسِ من») و بهزغم انگلیسی بودنِ گوهرینش، آنها را مانند یک بومیِ امریکایی به کار میگیرد. دوم اینکه، واقعاً ممکن است این آهنگ تا حدودی دربارهی پدر و شوهر بودن باشد و دربارهی روندِ پدر و پدر و شوهر شدن، مهم نیست چند سالتان باشد، مهم نیست چقدر معروف باشید، اما به یک لابهگر تبدیل میشوید و به خدمتگزارِ بنگاه، همتیمی، فرمانگزار؛ بهعلاوه، در این قطعه، وقتی که جملهی «دختری شهرستانی مثلِ تو» به زن یا دختر بویی ارجاع داده میشود، طعنهآمیز است و البته با پارامترهای دیدگاه بویی، دیدگاهی که به کامل نگفتن، طعنهآمیزی و دراماتیککردن به روشِ برشتی معروف است.
متن..