معرفی کتاب: سالها
کتاب «سالها» نوشتهی آنی اِرنو، یکی از شاخصترین آثار ادبیات معاصر فرانسه است؛ کتابی که هم نویسندهاش را به جایگاهی تازه در عرصهی رمان و اتوبیوگرافی رساند و هم شیوهای جدید از روایت زندگی را پیش روی ادبیات قرار داد؛ شیوهای که خود ارنو آن را اتوبیوگرافی جمعی مینامد. سالها در حقیقت روایت زندگی یک فرد نیست، بلکه تصویری فراگیر از تجربهی یک نسل، از تغییرات فرهنگی و اجتماعی فرانسه، و از پیوند میان یادآوری فردی و حافظه جمعی است. این کتاب، که در سال 2008 منتشر شد، نقطهی اوج کارنامهی ادبی ارنو و یکی از مهمترین دلایل اعطای جایزهی نوبل ادبیات به او در سال 2022 به شمار میآید. ارنو در این اثر نه داستانی خطی میگوید و نه فقط به بیان خاطرات شخصیاش میپردازد، بلکه تکهتکههای حافظه، عکسها، شعارها، عادات مصرفی، وقایع سیاسی و تحولات روزمره را کنار هم میگذارد تا نقشهای از «چگونگی زیستن در فرانسه، بین 1940 تا اوایل قرن بیستویکم» را ترسیم کند.
این کتاب با زبانی ساده اما چنان دقیق و بریدهبریده روایت میشود که خواننده احساس میکند در حال تجربهی «جریان زمان» است، نه در حال خواندن خاطرات یک شخص. ارنو از ضمیر «ما» زیاد استفاده میکند و از ضمیر «من» فقط در موارد اندک و حساس بهره میبرد؛ گویی میخواهد نشان دهد که هویت فرد، درنهایت چیزی است میان خصوصیترین احساسها و گستردهترین ساختارهای اجتماعی. شاید همین ویژگی است که سالها را به یکی از مهمترین کتابهای مربوط به حافظه، تاریخ شخصی و تغییرات اجتماعی بدل کرده است. نویسنده از خلال حزئیات زندگی روزمره ـ از مواد غذایی کوپنی پس از جنگ تا ورود تلویزیون، از موج فمینیسم تا اقتصاد نئولیبرال ـ به ما نشان میدهد که چگونه زمان نهتنها بر جامعه، بلکه بر زبان، بدن، روابط و ادراک نیز اثر میگذارد.
آنی اِرنو
یکی از محورهای مهم کتاب، تجربهی رشد و بلوغ زنانه در جامعه فرانسه است؛ جامعهای که پس از جنگ جهانی دوم وارد دوران بازسازی شد و سپس در دهههای 60 و 70 شاهد انقلابهای فرهنگی، جنبشهای دانشجویی، مبارزه برای حقوق زنان و تغییر فضاهای خصوصی و عمومی بود. ارنو که خود در همین دوران بزرگ شده، تجربهی زن بودن، مادر شدن، کارمند بودن، دانشجو بودن، و زندگی در طبقهی کارگر ـ متوسط فرانسه را با نگاهی انتقادی و دقیق روایت میکند؛ اما او این روایت را در قالب خاطرههای شخصی محدود نمیکند، بلکه نشان میدهد چگونه تجربهی فردی زنان در این دوره با مبارزات اجتماعی و تغییر نقشهای جنسیتی پیوند خورده است. زنها در کتاب او از خانههای تنگ و سنتی سالهای پس از جنگ به سوی استقلال شغلی و جنسی حرکت میکنند، اما این مسیر با تضادها فشارهای اجتماعی و نوعی حس گناه و تردید همراه است.
از نظر ساختاری، کتاب هیچ فصلبندی کلاسیکی ندارد؛ روایت به شکل قطعات متعدد پیش میرود، هر قطعه با تصاویری ذهنی و لحظههای تاریخی پیوند دارد. سبک نگارش به گونهای است که خواننده احساس میکند در حال ورق زدن آلبوم حافظه جمعی است. گاهی بخشی از کتاب به توصیف عادات مصرفی اختصاص دارد: انواع غذاها، تغییرات در خرید و فروش، فراگیر شدن سوپرمارکتها، تبلیغات تلویزیونی، یا ورود تکنولوژیهای تازه. اینها شاید در نگاه اول بیاهمیت به نظر برسند، اما ارنو بادقت نشان میدهد که چگونه جزئیات کوچک زندگی روزمره بیش از هر چیز دیگری دورهها و نسلها را از هم جدا میکند.
در سرتاسر کتاب میتوان نوعی «اندوه گذر زمان» را حس کرد؛ اندوهی که نه به معنای افسوس خوردن، بلکه به شکل آگاهی عمیق از ناپایداری تجربهها و لحظههاست. ارنو در پایان کتاب، احساس میکند زندگیاش مانند توالی عکسها و صداها و لحظههای پراکندهای است که باید ثبت شوند تا فراموش نشوند. او از نوعی ترس از ناپدید شدن سخن میگوید: ترس از اینکه نسل او، با تمام تجربههای زیستهاش، روزی از صفحه جهان حذف شود و تنها ردپایی کمرنگ از آن باقی بماند. شاید از همین روست که مینویسد این کتاب تلاشی است برای «نوشتن چیزی که از فرد فراتر میرود».
آنی اِرنو با این کتاب نهتنها زندگی خود را بازنویسی کرده، بلکه الگوی تازهای برای روایت کردن زندگی به ادبیات بخشیده است؛ الگویی که در آن فرد و جمع در هم تنیدهاند و حافظه، پلی میان آنهاست. «سالها» نقطهی اوج این تلاش است: کتابی که نهفقط دربارهی سالهای زندگی ارنو، بلکه درباره سالهای یک جامعه، یک نسل و یک جهان است. نتیجهی این تلاش اثری است که از مرزهای ادبیات اتوبیوگرافیک عبور کرده و به سندی فرهنگی و انسانی بدل شده است. این کتاب دعوتی است به بازنگری در معنا و کارکرد حافظه و یادآوری میکند که هر داستان فردی ـ هر چند کوچک ـ درنهایت بخشی از تاریخ جمعی انسان است.
قسمتی از کتاب «سالها» اثر آنی اِرنو:
همه باور داشتند در آینده اوضاع به هم میریزد؛ بحث چند ماه بود، حداکثر یک سال. میگفتند پاییز شلوغ میشود، بعدش میگفتند بهار (تا وقتی که دیگر فکرش از سرمان بیرون رفت و بعدها وقتی به شلوار جین کهنهای برمیخوردیم میگفتیم: «این مه 68 رو دیده.») بعضیها به یک ماه مه جدید امید داشتند و برای آن و ظهور جامعهای دیگر تلاش میکردند. بعضیها هم از آن میترسیدند و میکوشیدند تا مانعش شوند، گابریل روسیه را به زندان میانداختند، هر جوان موبلندی را به چشم چپی میدیدند، از قانون ضدخرابکاری استقبال میکردند و همهچیز را تقبیح میکردند. در محل کار، مردم دو دسته میشدند، آنها که در ماه مه اعتصاب کرده بودند و آنها که نکرده بودند، که به یک اندازه طرد میشدند. ماه مه معیاری بود برای دستهبندی افراد، وقتی به کسی برمیخوردیم از خودمان میپرسیدیم در جریان حوادث کدام طرفی بوده است. گرچه چه این جبهه چه آن جبهه فرقی نمیکرد، خشونت از دو طرف یکسان بود، هیچچیز را بر یکدیگر نمیبخشیدیم.
ما که در پی تغییر جامعه همچنان به هواداری از حزب سوسیالیست متحد ادامه میدادیم، مائوئیستها و تروتسکیستها و انبوهی ایده و مفهوم را که یکباره پیدا شده شده بودند کشف میکردیم. نهضتها و کتاب و مجله و فیلسوف و منتقد و جامعهشناس بود که از همهجا سروکلهشان پیدا میشد.