از دل بی‌نظمی/ کائوس‌های زندگی ما

5 ماه پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


کتاب «از دل بی‌نظمی» نوشته‌ی جکلین پاول را نشر مون به چاپ رسانده است. این کتاب یک راهنمای عملی، صادقانه و همدلانه برای افرادی ا‌ست که با اختلال نقص توجه (ADHD) دست‌وپنجه نرم می‌کنند و به دنبال راهی برای ایجاد نظم در زندگی شخصی و ذهنی خود هستند. این کتاب، برخلاف بسیاری از کتاب‌های خودیاری که راه‌حل‌هایی کلیشه‌ای و سطحی ارائه می‌دهند، بر پایه‌ی تجربه‌ی زیسته‌ی نویسنده و تلاش‌های واقعی او برای به دست‌آوردن کنترل بر هرج‌ومرج در زندگی‌اش نوشته شده است. 
نقطه‌ی آغاز کتاب، پذیرش واقعیت است. جکلین پاول از همان ابتدا با خواننده صادق است: اگر ADHD دارید، ساختاردهی به زندگی‌تان قرار نیست آسان باشد، اما غیر ممکن هم نیست. او با صدایی مهربان و اما قاطع، بر این نکته تأکید می‌کند که پیش از هر تغییر بزرگی، باید خودتان را درک کنید و بپذیرید. او ADHD را نه به‌عنوان بهانه‌ای برای شکست، بلکه به‌عنوان نقطه‌ی شروعی برای درک عمیق‌تر خویشتن معرفی می‌کند.
نویسنده در بخش‌های اولیه‌ی کتاب، تصویری روشن از تجربه‌ی روزمره‌ی افراد مبتلا به ADHD ارائه می‌دهد: بی‌نظمی در محیط اطراف، فراموشی کارهای مهم، تصمیمات نیمه‌کاره، پروژه‌های ناتمام و ذهنی که دائماً در حال پرش بین موضوعات مختلف است. اما مهم‌تر از توصیف این علائم، همدلی عمیقی است که در کلمات پاول جاری‌ است. خواننده احساس نمی‌کند که مورد قضاوت قرار می‌گیرد، بلکه حس می‌کند نویسنده کسی است که خودش در همین مسیر بوده و با تمام وجود درک می‌کند که ADHD چگونه می‌تواند زندگی را تحت تأثیر قرار دهد.
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های کتاب، تأکید آن بر فرآیند به جای کمال است. نویسنده به جای ارائه‌ی برنامه‌های ساختاریافته و سنگین، بر پایه‌ریزی عادت‌های ساده، قابل انجام و پایدار تمرکز دارد. او از خواننده نمی‌خواهد که یک‌شبه تغییر کند یا تبدیل به فردی فوق‌منظم شود، بلکه او را به طی کردن یک مسیر تدریجی اما مؤثر دعوت می‌کند. در این مسیر، تکرار، آزمون و خطا و حتی شکست‌های موقتی به رسمیت شناخته می‌شوند. 
در بخش‌هایی از کتاب، نویسنده به اهمیت ساختارهای بیرونی اشاره می‌کند؛ مثل استفاده از تقویم، لیست کارها، ابزارهای مدیریت زمان و حتی کمک گرفتن از دیگران؛ اما نکته‌ی جالب اینجاست که او این ابزارها را نه به‌عنوان هدف، بلکه به‌عنوان پایه‌هایی برای آرامش ذهن معرفی می‌کند. برای فردی با ذهن پرشتاب و پریشان، این ابزارها می‌توانند همچون ستون‌هایی باشند که ثبات و تمرکز را فراهم می‌آورند، اما نویسنده هشدار می‌دهد که این ابزارها باید با شناخت فردی هماهنگ باشند، نه اینکه خودشان تبدیل به منبع اضطراب و بار اضافه شوند.
درعین‌حال، نویسنده به مسئله‌ی شروع نکردن یا همان اهمال‌کاری فلج‌کننده که بسیاری از مبتلایان به ADHD با آن روبه‌رو هستند، توجه ویژه دارد. او توضیح می‌دهد که این وضعیت اغلب از ترس، فشار بیش‌ازحد یا سردرگمی نشئت می‌گیرد. راه‌حل‌هایی که او پیشنهاد می‌دهد، ساده اما کاربردی‌اند: شکستن وظایف بزرگ به گام‌های کوچک، تعیین حداقل قابل قبول برای شروع (مثلاً 5 دقیقه کار کردن به جای یک ساعت)، یا حتی فقط آماده ‌کردن فضا برای انجام کار (مثل بازکردن لپ‌تاپ بدون فشار برای شروع سریع). در تمام این راهکارها، اصل اساسی این است: «شروع کن، حتی اگر ناقص و ناتمام باشد.» 
درنهایت، «از دل بی‌نظمی» نه یک دستورالعمل خشک، بلکه راهنمایی ا‌ست انسانی و انعطاف‌پذیر برای ساختن نظمی شخصی و معنادار. جکلین پاول خواننده را به کمال‌گرایی یا تقلید از دیگران تشویق نمی‌کند، بلکه می‌خواهد هرکسی نظمی مختص خود را پیدا کند؛ نظمی که اگرچه شاید نامعمول یا غیرمتعارف باشد، اما پاسخگوی نیازها، انرژی و ذهن اوست.


قسمتی از کتاب از دل بی‌نظمی نوشته‌ی جکلین پاول:
هیچ‌چیز بدتر از این نیست که چیز مهمی را فراموش کنیم، به‌خصوص وقتی که باعث ناراحتی یا ناامیدی خانواده، دوستان یا همکارانمان شویم. نظر این افراد برای ما مهم است و ما به روابطمان با آن‌ها وابسته‌ایم. ما نمی‌خواهیم آن‌ها را ناامید کنیم، اما متأسفانه اغلب این اتفاق می‌افتد.
حتی وقتی دیگران را ناامید نمی‌کنیم، خودمان را اذیت می‌کنیم. بارها و بارها به ایده‌های یکسان فکر می‌کنیم و هیچ‌وقت زمانی که می‌توانیم کاری کنیم آن‌ها را به یاد نمی‌آوریم.
یک الک را تصور کنید که پر از چیزهای عجیب غریب است، بعضی باارزش، بعضی بی‌ارزش: عدس خام، الماس، مهره‌های پلاستیکی و چند تکه جواهر قدیمی که از مادر مادر مادربزرگتان به شما رسیده. حالا تصور کنید که همه‌ی این چیزها از سوراخ‌های الک به پایین می‌ریزند. آیا برای الک مهم است که شما چیزی بی‌ارزش، گران‌بها یا غیرقابل جایگزین را از دست بدهید؟ مطمئناً نه.
حافظه هم مثل یک آبکش است. بسیاری از افراد مبتلا به کم‌توجهی ـ بیش‌فعالی حافظه‌ای مثل آبکش دارند. ما هم قلبی داریم که می‌تپد و وجدانی داریم که گاهی اوقات حسابی اذیتمان می‌کند.
کسانی که کم‌توجهی ـ بیش‌فعالی ندارند، این را درک نمی‌کنند. چطور ممکن است چیزی تا این حد مهم را فراموش کنیم؟ ما که تاریخ پخش فصل دوم چیزهای غریبه را در نت‌فلیکس فراموش نکردیم، مگر نه؟
می‌دانم. منطقی نیست. ما هم آرزو می‌کنیم که چیزهای مهم از لابه‌لای انگشتانمان لیز نخورند. آرزو می‌کنیم عزیزانمان اشتباهات فاجعه‌بار ما را به خودشان نگیرند. آرزو می‌کنیم همه بدانند که چقدر به آن‌ها اهمیت می‌دهیم و چقدر درد و نفرت از خود را در زندگی‌مان تجربه کرده‌ایم، چون تقریباً هر روز مغزمان به ما خیانت می‌کند. 
این درد می‌تواند باعث شود افراد مبتلا به کم‌توجهی ـ بیش‌فعالی دست به کارهای وحشتناکی بزنند. می‌تواند ما را از دنبال کردن روابط نزدیک بازدارد، یا باعث شود آن روابط از هم بپاشد.
حتی اگر در انزوای کامل زندگی می‌کردیم، فراموشی همچنان دردناک بود. سخت است که موفق شویم وقتی که انرژی ذهنی‌مان را صرف تولید مداوم یک ایده می‌کنیم. استفاده از هریک از ایده‌هایمان سخت می‌شود وقتی که نمی‌توانیم آن‌ها را در زمان مناسب به یاد بیاوریم. 
اگر می‌خواهیم زندگی‌ای داشته باشیم که هم برای خودمان و هم برای دیگران قابل‌تحمل باشد، باید حافظه‌ی غربال‌مانند خود را ببندیم.
بارها و بارها این موضوع به بهای سنگینی به من ثابت شده: باید همه‌چیز را یادداشت کنم. همه‌چیز را. اگر به خودم بگویم: «این خیلی مهمه، مطمئنم فراموشش نمی‌کنم»، زنگ خطر بزرگی است؛ یعنی حتماً فراموشش می‌کنم و وقتی این اتفاق بیفتد، دو برابر بیشتر اذیت می‌شوم.

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط