دسته بندی : رمان خارجی

درام پاریس

(داستان های انگلیسی،قرن 19م)
نویسنده: ماری کرلی
مترجم: حسن شهباز
325,000
برای خرید وارد شوید
مشخصات
تعداد صفحات 320
شابک 9786222674786
تاریخ ورود 1403/05/03
نوبت چاپ 1
سال چاپ 1403
وزن (گرم) 318
قیمت پشت جلد 325,000 تومان
کد کالا 135686
مشاهده بیشتر
درباره کتاب
درام پاریس، نوشته‌ی ماری کرلی، داستان اشراف‌زاده‌ای است خودبین که در پیچ‌وخم روزگار، از ناکامی در عشقِ به‌ظاهر آتشین‌اش، به الکل پناه می‌برد و تنها و طردشده، به ورطه‌ی زوال و جنون می‌افتد. او در این فنای محنت‌بار، دیگرانی را هم به سیه‌روزی می‌کشاند… درام پاریس، داستان وصل و جدایی است؛ داستان عشق و نفرت در مرز رستگاری و جنون… و البته رمانی پرکشش و خواندنی درباره‌ی عشق، مستی و جنایت و آوارگی. ماری کرلی، نویسنده‌ی انگلیسی، این رمان خوش‌خوان را در سفر به پاریس به مردم فرانسه تقدیم کرده است؛ رمانی که بر مبنای مقطعی تاریخی در فرانسه نوشته شده است…
بخشی از کتاب
آرام‌آرام نیمی از شب می‌گذرد، سکوتی مرگ‌بار شهر باعظمت پاریس را در برگرفته، خواب ابری ناپیدا بر فراز عروس شهرهای جهان گسترده و همه در خواب هستند. خواب! آن آسایش آمیخته ‌با‌بی‌خبری و فراموشی. تنها یک نفر دیده بر هم ننهاده و بر این آرامگاه ساکت به دیدۀ حرمان و اسف می‌نگرد، آن ‌هم من فردی بدبخت، سرگردان و از خود بی‌خبر. از چه زمان بیدارم؟ به‌خوبی به یاد ندارم. شاید قرنی است گذشته و من هیچ‌گاه خواب واقعی نداشته‌ام، اما تأسف برای چه؟ مگر در این حیات سربه‌سر رنج، با این آشفتگی روح و پریشانی خاطر، خواب واقعی نصیب کسی می‌شود؟ مگر با این حیرانی دائمی که از فشار آلام و مصائب زندگی ایجاد می‌شود کسی فرصت لحظه‌ای آسایش ‌دارد؟ از اطفال بگذرید و بر عده‌ای مزدوران رنجبر چشم بپوشید، دیگر چه کس را بهره‌ای از خواب شیرین است؟ تأمل کنید ببینم کجا هستم و چه می‌کنم؟ من در این دیرگاه شب، به روی این پل چرا ایستاده‌ام و دیده به امواج خروشان «سن» چرا دوخته‌ام؟ در میان این آب‌های خروشان و غلتان، این چهره‌های بی‌رنگ و بهت‌زده چه می‌کنند که گاهی خشمگین و زمانی گریان و وقتی متبسم، چشم از سیمای رنگ‌پریده‌ام برنمی‌دارند؟ این دیدگان سرشک‌آلوده و مغموم که شاید قبل ‌از تماشای زیبایی‌های طبیعت و نشاط عمر بی‌نور و خاموش گشته‌اند از روح آشفتۀ من چه طلب می‌کنند؟ یا این لبان زیبا و گلگون که پیش از فرصت ادای سرگذشت غم‌انگیز خود سرد و ساکت شده و برای همیشه به خاک تیره سپرده شده‌اند اکنون چه داستانی می‌خواهند بیان کنند؟ اوه! مرا به‌سوی خود می‌خوانند، می‌خواهند مرا افسون کنند و به آغوش خویش کشند!
نظرات کاربران
افزودن نظر

هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است