ربه کا
(داستان های انگلیسی،قرن 20م)
موجود
ناشر | نگاه |
---|---|
مولف | دفنه دوموریه |
مترجم | حسن شهباز |
قطع | رقعی |
نوع جلد | زرکوب |
تعداد صفحات | 520 |
شابک | 9786222674632 |
تاریخ ورود | 1402/11/01 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 565 |
کد کالا | 129919 |
قیمت پشت جلد | 4,450,000﷼ |
قیمت برای شما
4,450,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
رمان ربهکا را خانم دفنه دوموریه نویسندهی انگلیسی در سال 1938 منتشر کرد. رمانی در حالوهوای داستانهای گوتیک دربارهی زنِ جوان و زیبایی که با مرد ثروتمندی ازدواج میکند که همسرش، ربهکا، را بهتازگی از دست داده است. زنِ جوان مقیم قصر باشکوه و مجلل مندرلی میشود و خیلی زود درمییابد که شوهرش و مستخدمان خانه در تسخیر خاطرهی ربهکا هستند. در این میان بهخصوص خانم دانورس، مستخدمِ مرموز که از کودکیِ ربهکا، مستخدم شخصی او بوده است، نقشی مهم در رقمخوردن رخدادهای غریب و توضیحناپذیر قصر دارد.
رمان ربهکا از پرفروشترین و محبوبترین رمانهای قرن بیستم است که بهخوبی میان حالوهوای گوتیک قصه و داستان رمانتیک آن پیوندی خلاق رقم میزند، و از زمان چاپش تاکنون به زبانهای متعددی ترجمه شده است.
محبوبیت این رمان به حدی است که تاکنون بارها بر صحنه اجرا شده و فیلمها و سریالهای مختلفی براساس آن ساخته شده است. مشهورترین آنها فیلم ربهکا ساختهی آلفرد هیچکاک در سال 1940 است که برندهی جایزهی اسکار بهترین فیلم شد.
رمان ربهکا از پرفروشترین و محبوبترین رمانهای قرن بیستم است که بهخوبی میان حالوهوای گوتیک قصه و داستان رمانتیک آن پیوندی خلاق رقم میزند، و از زمان چاپش تاکنون به زبانهای متعددی ترجمه شده است.
محبوبیت این رمان به حدی است که تاکنون بارها بر صحنه اجرا شده و فیلمها و سریالهای مختلفی براساس آن ساخته شده است. مشهورترین آنها فیلم ربهکا ساختهی آلفرد هیچکاک در سال 1940 است که برندهی جایزهی اسکار بهترین فیلم شد.
بخشی از کتاب
همهچیز در این اتاق به حال اولیۀ خود باقی مانده بود و حضور ساکنان خانه را تأیید میکرد. تعدادی از کتابهای مطالعهشده با چند شمارۀ روزنامۀ تایمز در گوشهای ریخته، زیرسیگارها هنوز از بقایای نیمسوختۀ سیگارها و کبریتها انباشته شده، مخدهها همانطور که اثرِ سَر به رویشان باقی مانده بود به روی مبلها افتاده، هیزمهای نیمسوختۀ بخاری هنوز درحال سوختن بود و هواى خنک پاییز را در داخل اتاق مطبوع و دلنشین میساخت و از همۀ اینها گذشته «جاسپر» آن جاسپر زیبا و باهوش، با آن چشمان درشت و پرمحبت و گونههای فرورفته، کنار صندلی راحتی من دراز کشیده و دائماً با هر حرکت من دم پرموی خود را از روی شوق تکان میداد.
لکۀ ابری متراکم بهآرامی برابر ما خزیده و جهان نورانی را برای مدت کوتاهی تاریک کرد. با ناپدید شدن ماهتاب، صحنههای خیالی من نیز در مقابل دیدگانم پنهان شد. اتاقها بار دیگر خاموش شدند و همهمۀ حیات از میان آنها رخت بربست.
افسرده و اندوهناک به آن بنای ظلمتزده و متروک نظر دوختم و به اشتباه بینایی خود پی بردم. آنجا هیچکس نبود. خانه چون گورستانی سرد و تاریک و خالی از سکنه بود. آرامگاهی بود که وحشت و رنج و سیاهروزی ما را زیر ویرانههای خود مدفون ساخته بود.
لکۀ ابری متراکم بهآرامی برابر ما خزیده و جهان نورانی را برای مدت کوتاهی تاریک کرد. با ناپدید شدن ماهتاب، صحنههای خیالی من نیز در مقابل دیدگانم پنهان شد. اتاقها بار دیگر خاموش شدند و همهمۀ حیات از میان آنها رخت بربست.
افسرده و اندوهناک به آن بنای ظلمتزده و متروک نظر دوختم و به اشتباه بینایی خود پی بردم. آنجا هیچکس نبود. خانه چون گورستانی سرد و تاریک و خالی از سکنه بود. آرامگاهی بود که وحشت و رنج و سیاهروزی ما را زیر ویرانههای خود مدفون ساخته بود.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر